مدح خدایی

بدانکه زن‏هایی را که خداوند در قرآن مجید صراحتا یا کنایتا مدح فرموده یازده زن است، اول جناب حوّاء مادر آدمیان است، [در سوره بقره] دوم جناب ساره زوجه حضرت ابراهیم علیه‏السلام [در سوره الذاریات] سوم: جناب ام کلثوم زوجه حضرت زکریا است. چهارم، جناب بلقیس زوجه حضرت سلیمان است [در سوره النمل]. پنجم رحمه بنت مزاحم بن یوسف علیه‏السلام زوجه حضرت ایوب علیه‏السلام [در سوره محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ]، ششم، صفوراء، زوجه حضرت موسی بن عمران [در سوره القصص]، هفتم جناب زلیخا زوجه حضرت یوسف [در سوره یوسف] هشتم جناب آسیه بنت مزاحم زوجه فرعون [در سوره قصص] نهم جناب مریم بنت عمران والده حضرت عیسی علیه‏السلام [در سوره آل عمران] دهم، جناب خدیجه بنت خویلد زوجه خاتم النبیین صلی‏الله‏علیه‏و‏آله [در سوره اضحی[ یازدهم، جناب فاطمه بنت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله [در سوره هل اتی و کوثر و قدر].

 زنانِ سرزنش شده

سه زن را هم خداوند در قرآن مجید مذمت فرموده، یکی زوجه نوح پیغمبر، دوم زوجه لوط پیغمبر و سوم زوجه ابولهب. زوجه نوح، کافر بود به مردم می‏گفت که نوح مجنون است و اگر کسی به نوح ایمان می‏آورد خبر می‏داد، به جبابره از قوم نوح. و زوجه لوط خبر می‏داد قوم لوط را، زوجه ابولهب ام جمیل خواهر ابوسفیان بود که داستان او در سوره مسد آمده است.

 بزرگ‏ترین سعادت

از حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده که خداوند در حدیث قدسی فرموده که اگر بخواهم از برای بنده مسلم خیر دنیا و آخرت را جمع کنم قرار می‏دهم از برای او قلبی خاشع و لسانی ذاکر و بدنی در بلا صابر و زوجه صالحه که مسرور نماید او را وقتی که نظر نماید به او و حفظ نماید جان و مال او را، وقتی که غایب شود از او.

 مادر فهیم

مادر محمدتقی مجلسی و جَدّه علامه محمدباقر مجلسی زنی عارفه و مقدسه و صالحه بود، وقتی از برای شوهرش ملا مقصود علی مسافرتی اتفاق افتاد، دو فرزندش جناب ملامحمد تقی و ملامحمد صادق را به نزد عابد زاهد، مولی عبدالله شوشتری به جهت تحصیل علم برد. و جناب مولی عبدالله در شب عید سه تومان به محمدتقی داد که در ضروریاتشان صرف کنند.

محمدتقی عرض کرد: من نمی‏توانم این وجه را بدون اذن والده صرف کنم. بعد که از والده اجازه خواست مخدره گفت: پدر شما از برای مخارجتان معین فرموده، به همین اندازه مخارج عادت کرده‏اید و اگر این مبلغ را اضافه صرف کنید و حال شما به وسعت بگذرد این مبلغ تمام می‏شود و شما هم عادت اولیه‏تان را فراموش خواهید کرد و این سزاوار نیست.

 همدم، همکار، همفکر

ملامحمد صالح فردی فاضل و صالح بود. مولی محمدتقی مجلسی دخترش آمنه بیگم را به ازدواج او درآورد. چون شب زفاف شد جناب مولانا محمد صالح داخل شد بر مخدره، و برقع از صورت مخدره برداشت و جمال مخدره را دید، رفت به گوشه حجره و حمد و شکر الهی را به جای آورد و مشغول مطالعه شد، اتفاقا مسئله‏ای بر او مشکل شد هر قدر فکر کرد نتوانست آن مسئله را حل نماید، مخدره آمنه بیگم به حُسنِ فراستی که داشت ملتفت شد. چون [فردا] مولا محمد صالح رفت به جهت تدریس، مخدره مسئله را در کمال خوبی حل نمود و نوشت و گذارد در محل مطالعه زوجش.

 چون شب شد ملامحمد صالح نشست به جهت مطالعه و کاغذی دید که مخدره مسئله را در کمال خوبی حل فرموده، سجده شکر به جا آورد و تا صبح مشغول عبادت شد به شکرانه این موهبت و داشتن زوجه عالمه و فاضله.

 صبر بر بداخلاقی همسر

هود پیغمبر زارع بود و زراعتش را آبیاری می‏کرد، قومش آمدند در خانه او دق الباب کردند، عیالش آمد، پشت در گفت: شما کیستید؟ گفتند ما اهل فلان بلد هستیم که زراعت‏های ما خشک شده، آمده‏ایم که حضرت هود دعا کند و خداوند باران رحمت بر ما نازل فرماید. زن هود گفت: اگر او مستجاب الدعوه می‏بود درباره خود دعا می‏کرد که زراعتش از خشکی نسوزد. گفتند: هود کجا است؟ گفت: در فلاح موضع.

 آن جماعت آمدند خدمت حضرت هود مشکل خود را گفتند: حضرت دو رکعت نماز کرد و دعا کرد و فرمود: بروید به منزلتان که باران بر شما نازل شود. عرض کردند یا نبی اللّه! درب منزل شما رفتیم زنی آمد و به ما چنین و چنان گفت. فرمود: او عیال منست، و من از خدا خواسته‏ام که خداوند او را باقی بدارد، علت را پرسیدند فرمود: به جهت آنکه خداوند مؤمنی را خلق نکرد، مگر آنکه از برای او عدوی است که او را اذیت می‏کند و اگر دشمن من کسی باشد که من مالک او باشم بهتر است که دشمنی باشد که او مالک من باشد.

 صبر

جمعی رفتند درب منزل شیخ ابوالحسن خَرَقانی، عیالش آمد پشت درب و گفت: که را می‏خواهید؟ گفتند: شیخ را می‏خواهیم که از او دیدن کنیم. عیالش آنچه نسبت بد بود به شیخ داد، آن جماعت تعجب کردند، گفتند: خود شیخ کجا هست؟ گفت: رفته بیابان هیزم جمع کند.

 آن جماعت آمدند به بیابان، دیدند شیخ هیزم‏ها را بار بر یک شیری کرده و خودش هم بالای آن هیزم‏ها نشسته و یک ماری هم در دست گرفته عوض تازیانه.

 آن جماعت تعجب نمودند از آنچه دیدند و از آنچه زنش درباره‏اش گفته بود، مطلب را به شیخ عرض کردند که زنت درباره تو چنین و چنان گفت: شیخ فرمود: من به این مقام نرسیدم مگر به صبر کردن و تحمل نمودن اذیت‏های این عیال.

 نتیجه خوش اخلاقی

امام باقر علیه‏السلام فرمود: در بنی اسرائیل مرد عاقل متمولی بود که یک زن عفیفه داشت و از او پسری شبیه به خود داشت و یک زن غیرعفیفه داشت از او هم دو پسر داشت. چون وقت احتضارش رسید گفت: اموال من مال یکی از شماها باشد.

 چون از دنیا رفت آن سه پسر هر یک مدعی شدند که پدر مالش را به او داده، و با یکدیگر مخاصمه کردند، پس ترافع نمودند خدمت قاضی، او گفت: بروید نزد سه برادری که از آل بنی غانم هستند از آنها سئوال کنید.

 رفتند نزد یکی از آنها دید پیرمرد افتاده‏ایست، از او سئوال کردند، گفت: بروید نزدم برادر بزرگ‏ترم و از او سئوال کنید. آمدند نزد برادر وسطی، دیدند مرد میانه سالی است، گفت: بروید نزد برادرم که بزرگ‏تر از من است از او سئوال کنید. رفتند نزد او دیدند او به نظر کوچک‏تر از هر دو اینها می‏رسد. تعجب کردند و علت را پرسیدند.

 گفت: برادر اولی که نزدش رفتید از هر دوی ما سنش کمتر است لکن زوجه بداخلاقی دارد. برادر وسطی زوجه‏ای دارد که گاهی او را از اذیت می‏کند و گاهی او را مسرور می‏کند، اما من زوجه‏ای دارم که همه اوقات مرا مسرور می‏کند و ابدا مکروهی از او به من نرسیده لذا شباب و جوانی من محفوظ مانده.

 محمد هاشم خراسانی