سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

بزنطی می‎گوید: نامه ای را که امام رضابه فرزندش، جوادالائمه(ع)، نوشته بود، خواندم که در آن آمده بود: ابوجعفر! به من گفته‎اند هنگام بیرون رفتن از خانه، اطرافیانت تو را از در کوچک بیرون می‎برند و این به دلیل بخل آنان است که می‎ترسند خیر تو به کسی برسد، من تو را به حقی که بر تو دارم سوگند می‎دهم که از این به بعد رفت و آمد خود را از درِ بزرگ خانه قرار بده و هرگاه برای بیرون رفتن سوار مرکب می‎شوی مقداری طلا و نقره با خود داشته باش و هر که از تو درخواستی کرد به او کمک کن.
اگر یکی از عموهایت از تو چیزی خواست کمتر از پنجاه دینار به او مده، اگر خواستی بیشتر بدهی خود دانی، از عمه‎ها اگر کسی درخواست کرد کمتر از بیست و پنج دینار عطا مکن، بیشتر از آن را خود دانی.
(فرزندم!) من دوست دارم خداوند (مرتبه‎ی) تو را بالا برد، پسرم! تقوای الهی را پیشه ساز و از جانب خداوند مقتدر و بخشنده، خوف تنگدستی و تهیدستی نداشته باش (از بذل و بخشش، دچار فقر نخواهی شد، خداوند تو را به خود وانمی‎گذارد.)

عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 8 .





      

گوهر وجودی امام جواد(ع) و عسکریین (علیهما السلام)، در بین مردم کمتر شناخته شده و آن گونه که از سایر ائمه(ع) و پیامبر اکرم(ص) و فاطمه زهرا(س) و حتی بعضی از اولاد ائمه شناخت دارند، نسبت به این سه بزرگوار معرفت ندارند، به این خاطر تمسک و توسل کمتری به آنان دارند. با اینکه ما شیعیان معتقدیم ائمه(علیهم‏السلام)، نور واحدند، کلامشان نور است و همه از چشمه فیاض حق استفاده می‏کنند به نظر می‏رسد نمایاندن چهره واقعی این سه امام بزرگوار می‏تواند خدمتی شایان به شمار آید.

علت مطرح نبودن این سه امام(ع)، وجود شرایط سخت اجتماعی و خفقان موجود در آن عصر بود. خفقان حاکم تا حدی بود که ابن‏اثیر در تاریخ خود، جزئیات در دورترین بلاد اسلامی و حتی فلسفه اجتماعی زیادی از حوادث را بیان می‏کند، تنها در سه مورد از این امام بزرگوار اسم برده و مجموع کلماتش از پنج الی شش خط فراتر نمی‏رود. این فرازها عبارتند از:

 

1 ـ جلد 10؛ آنجا که زندگی همسر امام رضا(ع) را توضیح می‏دهد و می‏گوید: همسر حضرت رضا(ع) ام حبیبه نام داشت و دختر مأمون بود. دختر دیگر مأمون را محمد بن‏علی بن‏موسی گرفته بود. پس پدر و پسر هر دو با دختران مأمون ازدواج کردند.

2 ـ در ضمن حوادث سال 211 می‏نویسد: مأمون در، تکریت، با محمد بن‏علی بن‏موسی برخورد و دختر خود را به او تزویج کرد.

3 ـ در حوادث سال 220؛ وفات آن حضرت را می‏نویسد.

ابن‏جریر طبری نیز در "تاریخ طبری" تنها یک سطر راجع به ازدواج حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع) با دختران مأمون می‏نویسد: حتی از رحلت حضرت جواد(ع) چیزی نمی‏نگارد.

خفقان موجود به اندازه‏ای بود که حضرت همیشه خلفای عصر را با "امیرالمؤمنین" خطاب می‏کرد در حالی که این لقب مخصوص حضرت علی بود.1

از طرف دیگر برخی امامان به خاطر موقعیتهای ویژه خویش توانستند دست به اقداماتی بزنند که مورد توجه عموم واقع شود و تا اندازه‏ای اسمی از آنان بر لوح تاریخ بماند.

فاطمه زهرا(س)؛

خبرهای متواتری از پیامبر اکرم(ص) راجع به فاطمه زهرا(س) وجود داشت از جمله، او پاره تن من است، حوریه انسیه است؛ گذشته از آن شرف دختر پیامبر بودن فاطمه او را در دلها جای داد و باعث شد تا دشمن هم نتواند ویژگیهای درخشان زندگی او را در پرده نگه دارد.

امیرالمؤمنین؛

به این دلیل که اولین صحابی، اولین مسلمان بود و کلمات متواتر پیامبر در غدیر خم و امثال آن درباره‏اش در سطح جامعه اسلامی منتشر شده بود و مهمتر از همه این نکته که حکومت پنج ساله‏اش او را بر اریکه تاریخ نشاند و باعث شد فرازهای درخشان زندگیش در تاریخ ثبت گردد.

حضرت امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)؛

باید گفت آن دو، تا اندازه‏ای توسط پیامبر اکرم معرفی شدند و جملاتی مانند "سیّداشباب اهل الجنة" "انّهما امامان قاما او قعدا"، از پیامبر در باره آنان مشهور شد. وقایع مربوط به صلح و جنگ آنان خصوصا واقعه کربلا، عامل دیگری شد بر اینکه آن دو امام بزرگوار یادشان در دلها جاودانه ماند.

امام سجاد (سلام‏اللّه‏ علیه)؛

در پرتو حوادث کربلا و صحیفه سجادیه‏اش معرفی شد.

امام باقر و صادق(علیهما السلام)؛

شرایط خاص زمان امام باقر و صادق (علیهما السلام)، از جمله حوزه فعالیت علمی آنان و شاگردان پرکارشان در رشته‏های مختلف، جمع احادیث، تدوین فقه و انتشار احادیثشان در اقصی نقاط، چهره‏ای جهانی به آنان داد. به طوری که مکتب شیعه به مکتب جعفری معروف شد.

بنابر این هر چند حضور جنبش شیعی از زمان حضرت علی(ع) و حتی از زمان پیامبر اکرم(ص)، مشهود بود2، اما عصر "امام باقر و صادق" (علیهما السلام)، فقه مدونی نداشت. زراره از بزرگترین شاگردان امام صادق و باقر (علیهماالسلام)، می‏گوید: روزی خدمت امام باقر(ع) رفتم. از مسأله ارث بحث شد. حضرت امام باقر(ع) به فرزندش امام صادق(ع) فرمود: آن کتاب را بیاور و او برای من می‏خواند. در ذهن خود گفتم (لیس بشی‏ء زخرف باطل) چیزی نیست، باطل است.

وقتی حضرت امام باقر(ع) پرسید؛ چگونه بود؟ گفتم: باطل، چیزی نبود. فرمود: "واللّه‏ یا زرارة، هو الحقّ، الّذی رأیت املاء رسول اللّه‏(ص) و خطّ علی"3 به خدا ای زراره این مطالب را پیامبر اکرم(ص) املاء فرمود و علی(ع) نوشت.

بنابر این زراره که یکی از اصحاب خاص و شیعیان مخلص بود، نیز آراء و اقوال ائمه(علیهم‏السلام) و پیامبر اکرم(ص) را به خوبی نمی‏دانست.

امام هفتم موسی بن‏جعفر(ع)

آن حضرت در حالی به امامت رسید که فقه جعفری در سراسر عالم اسلام پخش شده بود. در این دوره هر چند خفقان بنی‏العباس زیاد بود و شیعیان و آن امام عظیم‏الشأن گاه در زندانهای مخوف گرفتار می‏شدند، ولی کثرت شیعیان و معاصر بودنشان با عصر

ابن‏اثیر در تاریخ خود، جزئیات در دورترین بلاد اسلامی و حتی فلسفه اجتماعی زیادی از حوادث را بیان می‏کند، تنها در سه مورد از این امام بزرگوار اسم برده و مجموع کلماتش از پنج الی شش خط فراتر نمی‏رود.

صادقین، (علیهما السلام)، باعث شد هر گاه امام از زندان آزاد می‏شد، یا ملاقاتی صورت می‏گرفت، مردم مسایل و نیازهای خود را بپرسند. از این روی مسأله تشکیل حکومت اسلامی نیز از اذهان مردم به صحنه سؤالات مورد بحث روز آمد به همین جهت، در مرسله حماد و ... دقیقترین مسائل حکومت و مسائل اقتصادی پرسیده شده و امام نیز جواب داده است. همچنین شکنجه شدن و غل و زنجیر و زندان رفتن این امام بزرگوار خود زمینه‏ای برای مجالس عزا بود، پیوسته نام این امام(ع) بر زبانها جاری می‏شد.

امام رضا(ع)؛

در زمان ایشان مسأله امامت و ظهور امام، شکل دیگری به خود گرفت.

مأمون عباسی امام را به ولیعهدی خویش منسوب کرد. امام در طول مسیر و در هر شهر و روستا که وارد می‏شد برای مردم سخن می‏گفت و به این ترتیب آنان از نزدیک با چهره پر فروغ مولای خویش آشنا می‏شوند. مأمون عباسی نیز به انگیزه‏های مختلف مجالس علمی تشکیل می‏داد و از دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی برای برگزاری مناظرات علمی با حضور امام دعوت به عمل می‏آورد. در آن محافل سخنان امام پخش می‏شد و به اقصی نقاط جهان می‏رسید. امام رضا(ع) هدایایی را که به مناسبتهای مختلف دریافت می‏کرد، به محرومان و مستضعفان می‏بخشید و به هر حال جایگاه مردمی مناسبی یافت.

اما چهار امام دیگر؛

چهارمین آنها که امام زمان (عجل اللّه‏ تعالی فرجه الشریف) است و اخبار نقل شده از پیامبر اکرم و ائمه معصومین در باره وجود، خصوصیات و قیامش وجود شریفش را برای همه مسلم ساخته است.

از این روی در طول تاریخ بارها اشخاصی از معروف بودن نام و نهضت حضرت استفاده کرده خود را امام موعود نامیدند از جمله اسماعیلیه یا واقفیه که وجودشان بر این اساس شکل گرفت؛ چه اسماعیلیه معتقد بودند که امام موعود همان اسماعیل است و او زنده و از انظار غایب است. واقفیه نیز همین اعتقاد را نسبت به امام موسی بن‏جعفر(ع) داشتند.

بعضی از افراد دیگر نیز که داعیه رهبری جامعه یا مبارزه با فساد را داشتند، ادعای مهدویّت می‏کردند و چون اسم آن امام در روایات هم اسم پیامبر اکرم(ص) بود بعضی افراد محمد نام، مثل محمد بن‏عبداللّه‏ محض ادعای مهدویت می‏کردند. همچنین در دعاهای نقل شده از ائمه روی مسأله وجود امام زمان(ع) تأکید زیاد شده است.

علاوه بر آن، احتیاج فطری انسانها به نجات‏دهنده واقعی دست در دست عوامل فوق انتظار ظهور آن حضرت را برای غیر مسلمانان نیز امری بدیهی ساخته است.

علت اساسی دیگر بر مطرح بودن حضرت حجت(عج) در جوامع بشری نظریه‏هایی است که در پی غیبت طولانی حضرت به طور گسترده‏ای مطرح شده و اذهان را به خود مشغول کرده است، در طول تاریخ افرادی نظریه‏هایی ارائه کرده‏اند. و گروهی به نقد و بررسی پرداخته‏اند و دسته‏ای ادعای مهدویت کرده، دسته‏ای دیگر به ابطال آن روی آورده‏اند.


امام جواد و عسکریین(علیهم‏السلام)

هیچیک از جهات یاد شده در زندگی سایر ائمه در حیات این سه امام بزرگوار، وجود نداشت به همین جهت چهره والای آنها ناشناخته ماند و بعد از هزار و دویست سال همچنان هاله‏ای از غربت بر چهره آنان سایه افکنده است و تنها کلیاتی که از آیات قرآن و احادیث و برخی زیارات مانند زیارت جامعه کبیر، استفاده می‏شود مبین گوشه‏ای از شرایط زندگی آنان است.

گروهی در این باره معتقدند دلیل وضعیت موجود این است که وجود آن ائمه فقط برای وجود یافتن امام موعود بوده است تا آن حضرت جهان را پر از عدل و داد کند. از این سوی عمر امام جواد(ع) که مدت طولانی دوام نیافت.4

آن حضرت در سن 9 سالگی بعد از شهادت پدر بزرگوارش به امامت رسید. به نظر می‏رسد همین عامل سبب شد مردم آن عصر در باره امامت و خصوصیات و ویژگیهایش خیلی علاقه نشان ندهند چه همان مردم به علی(ع) که سی و سه سال داشت، گفتند جوان است و رهبری جامعه فردی مسن‏تر و کارآمدتر می‏طلبد.

زمانی که نص صریح پیامبر اکرم(ص) کنار رود و آن همه احادیث و شأن نزول آیات و واقعه غدیر به فراموشی سپرده شدو کهولت جای تمام آنها را بگیرد انتظاری از مردم عصر حضرت امام جواد(ع) نمی‏توان داشت.

در روایت است هنگامی که حضرت امام جواد(ع) وارد مسجد شد، علی بن‏جعفر، عموی پدر او، به احترام حضرت از جای بلند شد و او را به جای خود نشاند. مردم اعتراض کردند که تو پیری و محاسنت سفید شده اسست، چطور به جوان کم‏سن و سالی این چنین احترام می‏کنی؟

از طرف دیگر نصوص متواتره‏ای نبود که مقام حضرت جواد را به مردم آن طور که بود معرفی کند. این موضوع آنگاه واضح می‏شود که کلمات رسول خدا(ص) در مورد حسنین(علیهماالسلام) یا فاطمه زهرا(س) و یا علی(ع) با کلمات و روایات وارده در باره امام جواد(ع) مقایسه شود. علت عمده عدم معرفی یکسان ائمه این بود که چون حضرت علی و زهرا و حسنین (علیهم‏السلام)، در زمان آن حضرت بودند و مناسبتهای مختلفی برای معرفی آنان بود. این موضوع در باره امام زمان(عج) فرق می‏کند چون رهبر پیوسته باید در جامعه روح امید بدمد و دمیدن روح امید با معرفی منجی عالم بشریت امکان داشت جدا از این که بیشتر معرفی‏ها توسط ائمه بعدی صورت پذیرفت و آن هم به خاطر سؤال بیش از حدّ مردم و اشتیاق آنان به دانستن حضرت امام زمان(ع) و خصوصیات و صفات او بود. حتی وجود احادیث فراوان در باره امام حسن و حسین(ع) وقتی شخصی در محضر ابن‏عباس سؤالی می‏پرسد و یکی از حسنین(علیهما السلام)، جواب می‏دهند، آن شخص قبول نمی‏کند و می‏خواهد جواب را از ابن‏عباس بشنود، تا مطمئن شود.

مراجعه به کتب فقهی بر این حقیقت اشاره دارد که در طول تاریخ بیست سال حضور امام حسن و حسین(ع) در مدینه مسئله فقهی چندانی از آنان پرسیده نشد و مردم آنان را دو فقیه اسلام‏شناس عالم حساب نمی‏کردند تا چه رسد به امام جوادی که سن کمتری داشتند. و از پشتیبانی عظیم و تأییدات مکرر پیامبر اکرم(ص) نیز برخوردار نبودند. دسیسه‏های خلفای عباسی که پیوسته می‏خواستند او در بین مردم ناشناخته بماند و خفقان حاکم آن زمان تا اندازه‏ای که آن امام یا پدر بزرگوارش و فرزندانش مجبور می‏بودند خلفای ظالم عباسی را امیرالمؤمنین خطاب کنند به عمیق‏تر شدن جهل موجود دامن می‏زد.

پاورقیها:

1 ـ همه لایق این مقامند ولی چون حضرت علی(ع) بالفعل به آن مقام رسید او را مخاطب این مقام می‏دانند.

 

2 ـ آن طوری که در روایات است. "یا علی انت و شیعتک هم الفائزون" و رجوع شود به احادیث ذیل آیات سوره بینه (اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرّیة).

 

3 ـ فروع کافی، ج 7، ص 94.

 

4 ـ عمر او را از 25 سال تا 35 سال گفته‏اند.
منبع:سایت تعامل....نویسنده:احمدعابدینی





      

سلام دوستان اولین مطلب درسال 93تقدیم دوستان عزیزم.مطلبی بودکه خیلی خوشم اومداستفاده کنید.

انواع حال گیری خداازلسان عالم برجسته حجه الاسلام قرائتی[دام ظله]

می‌گویند: شما آخوندها می‌گویید: اگر زکات ندهید باران نمی‌آید. کشور کانادا اصلاً مسلمان نیست اصلاً زکات هم نمی‌دهند، صبح تا شب هم باران می‌آید.
یا اگر ظلم کنی، سیلی می‌خوری. فلانی کارش ظلم کردن است و تا حالا هم هیچ سیلی نخورده است. اینها را چه کنیم؟

می‌گویم: شما که چای می‌خوری، اگر وسط چای خوردن عطسه کنی. دستت تکان می‌خورد، از این نعلبکی و استکان چای سه قطره سه جا می‌چکد. یکی بهعینک می‌چکد. یکی به لباست می‌چکد، یکی به فرش می‌چکد.
خود شما سه برخورد می‌کنی. اگر به عینکت چکید، سریعاً دستمال کاغذی درمی‌آوری پاک می‌کنی. چون عینک شیشه است زود پاک می‌کنی.
اگر به لباس چکید می‌گویی: می‌رویم خانه با دست یا با ماشین لباسشویی می‌شوییم.
اگر به فرش چکید، می‌گویید: باشد شب عید! شب عید که قالی‌ها را می‌شوییم. منتهی هرچه دیرتر باشد سخت‌تر است.
اگر فوری باشد، دستمال کاغذی. اگر لباس باشد، مشت و مال. اگر قالی شد،دسته بیل. چون قالی را با دسته بیل می‌شویند.
کیفر هرچه به قیامت بیفتد خطرش بیشتر است. سه تا را هم آیه داریم. هم دستمال کاغذی، هم مشت و مال، هم دسته بیل. هر سه در قرآن هست.
اما برخورد دستمال کاغذی این است. می‌گوید:
«وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» (شوری/30)
شما چون ایمان دارید، خلافی کردید چوب می‌خورید. یعنی مؤمن هستید،شیشه‌ای و شفاف هستید، خوب هستید. خدا زود حال شما را می‌گیرد، کسی که همه نمره‌هایش بیست است اگر یکبار نمره‌ی 15 گرفت، دبیر می‌گوید: بیا ببینم. تو که همه نمراتت بیست بود. چرا پانزده شدی؟
ولی آن کسی که هر روز نمره‌ی صفر می‌گیرد، آن هم صفر اندازه‌ی در قوری، این دیگر توبیخ ندارد. این از اول تا آخر صفر است. اگر یک لکه به عمامه سفید افتاد، من فوری می‌شویم. اما اگر پیراهن سیاه من لک دار شد، که دیگر نمی‌شویم. سیاهی روی سفیدی پیداست.
خوب‌ها را خدا می‌گوید: چون تو خوبی زکات ندهی، باران نمی‌آید. چون خوب هستی. چهل تا گوسفند یکی زکات است. ندهی، گوسفندهایت آسیب می‌بیند. آدم‌های مؤمن را خدا مثل شیشه با آنها برخورد می‌کند. یعنی خلاف کنند فوری خدا مچشان را می‌گیرد.
آدم‌های فاسق را برای بعد می‌گذارد. آیه‌ی خوب‌ها این بود. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» این آیه‌ی قرآن بود برای خوب‌ها.
آیه‌ی بدها این است:
«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً» (کهف/59)
یعنی عجله نکنید، ...هی نگو شاه که اینقدر جنایت می‌کند پس چرا اینقدر خوش است؟! بابا صبر کن. بگذار مبارک جنایت کند، بعد می‌گیرند او را مثل گربه در قفس می‌کنند.«وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً»
 
یک آیه‌ی دیگر می‌گوید: اصلاً در دنیا کارشان نداریم مثل صدام. تا پای اعدام هم نگاه می‌کند. نه در قفس برود و هیچ
قرآن می‌گوید:
«أَنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ»(آل‌عمران/178)
این هم آیه‌ی قرآن است. اصلاً در دنیا کارشان نداریم. گذاشتیم برای آخر سال با دسته بیل
 
پس سؤال: شما که می‌گویی: اگر خلاف کنید خدا حالتان را می‌گیرد، پس چرا خدا حال خلافکارها را نمی‌گیرد؟
جواب: خلافکارهای خوب را فوری حالشان را می‌گیرد. خلافکارهای بد را مدت تعیین می‌کند. خلافکارهای بد بد بد را می‌گذارد برای قیامت.
سه تا آیه داریم.
خوب را فوری حالشان را می‌گیرد.
«فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ»،
بدها را
"وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً"
"و «إِنَّما نُمْلی‏ لَهُمْ