سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

ای که سالاری و شخصیت تو حیدری است

آرمانت نبوی صولت تو حیدری است

عصمتت فاطمی و جلوه حسنت حسنی

در شجاعت چو حسین قدرت تو حیدری است

وارث سجده سجاد به محراب نماز

دانشت باقری و حکمت تو حیدری است

مهدیا جعفری اثاری و کاظم کردار

رضوی طلعتی و خلعت تو حیدری است

کرم تو تقوی و ادب تو نقوی

عسگری هینتی و خشیت تو حیدری است

شد اباصالخ و عباس یکی در ابجد

چو عمویت به خدا غیرت تو حیدری است

با تو بیگانه بود هر که ابولفضلی نیست

ای علمدار شرف رایت تو حیدری است

نازنین ناز تو را می کشد اهل ملکوت

حامی عترتی و فطرت تو حیدری است

آنکه می گفت سلونی ز تو تجلیل نمود

سخن از عدل بگو صحبت تو حیدری است

به تماشای جمالت عرفا مشتاقند

عارف باللهی و شوکت تو حیدری است

حال تو احسن حال است جمال تو جمیل

خال تو هاشمی و سیرت تو حیدری است

ای خوش آن روز بگویی مددی یا حیدر

تا بدانند همه نهضت تو حیدری است

مرتضی خانه نشین شد که تو ظاهر بشوی

مگر ای خیمه نشین خلوت تو حیدری است

بستان مزرعه فاطمه را از اشرار

چه غم از کید عدو سطوت تو حیدری است

زیر لوح عظمت سیزده امضاء داری

((آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری ))

استاد کلامی زنجانی

 





      

یابن الحسن آفتابمان در ابر است 

برگرد، که قلب عاشقان بی صبر است

بشمار قبور شهدا را به بقیع

گو مرقد فاطمه کدامین قبر است

......

شب گذشت از نیمه ای دل همدم و مونس کجاست

شمع می پرسد ز پروانه گل نرجس کجاست

بر عزای مادرت یابن الحسن خود هم بیا

تا نگویند این جماعت بانی مجلس کجاست

......

ذکر دل بی قرار ما یازهراست

در هر نفس اعتبار ما یا زهراست

هر فرقه برای خود شعاری دارند

در هر دو جهان شعار ما یا زهراست

......

زهرا به میان آتش و شعله و دود

دانی ز چه یا فضه خذینی فرمود؟

چون درد دل زنان ، زنان می دانند

یک حرف بس است فاطمه حامل بود

......

استاد کلامی زنجانی

 





      


درزمان حضرت موسی(ع)مردی عابدوزاهدومتقی ودانشمندازخصصین آن حضرت بودوبه اوزاهد«ذرخا»می گفتند.اوصفات وفضایل حضرت محمدمصطفی(ص)راازحضرت موسی(ع)می شنیدودردعاواورادش آن حضرت رایادمی کرد.

چون موسی(ع)ازدنیارفت آن مردزاهدعبادت وریاضت خودرابیشترکرد.اودایم به صحراوبیابان می رفت وخداراعبادت می کرد،تابه یک وادی بین مدینه ومصررسیدکه آنجارا«مدائن الحکماء»می گفتندوشتران حکمای مدینه درآنجاچرامی کردندوآن وادی نزدیک مدینه بودوآب ودرختی نداشت.

چون ذرخابه آنجارسید،خوشش آمدودرهمانجامشغول به عبادت شدومعبدی بنانمودوچاه آبی وپیوسته به مقالات موسی(ع)وتلاوت تورات ومدح وصفات محمد(ص)ومهرومحبت علی (ع)که درتورات می خواند،مشغول بودوعلم هشت افلاک ورمل دانیال نبی رانیکومی دانست.گاهی دراسطرلاب نظرمی دادوحکم میکرد.درآن مکان ازاعجازمحمدوعلی(ع)وحرمت ذرخاءعابدچشمه ی پرآبی پدیدارشدوآن راحفرکردتاآب آن زیادشد.

درآنجازرع وآبادانی بنانهادوعمارت ساخت وآبادی هرروززیادترشدتاآنکه ازطرف زاهدان وعابدان وقبایل وعشایرروبه وی نهادندودرآنجاباغهاوبستانهاساختندوخانه هاوعمارتهابنیادکردند.ودراندک زمانی هشت قریه آبادشدومردم ازهرسومی آمدندوهمچنان اضافه می شدند.

عمرزاهدبه پایان رسید.درحالی که فرزندوفرزندزادگان وی بسیارشده بودند.هنگام مرگ دستوردادتاصندوقچه ای ازفولادوقفل بی کلیدولوحی ازطلاساختندوبادست خویش وصیت نامه ای درآن لوح نوشت وآن را درآن صندوق نهادوقفل براوزد.

بعدبه فرزندان خودوصیت کردکه هزاروپانصدسال بعدازمن پیامبری پیدامی شودکه نام وی محمد(ص)است ووصی وخلیفه ی اوپسرعموی اوست که علی(ع)نام داردوداماداواست که درتورات اورا«ایلیا»گویند،شجاعی همچون علی ازآدم تاآخردنیاپیدانشودوبعدازمحمد(ص)پیامبری نباشدوبعدازعلی(ع)نیزوصی نباشدمگرازاولاداو.چون آنان پیداشوندوازقوم من یکی برایشان ایمان آوردوآنان پیداشوندازقوم من یکی برایشان ایمان آوردوآنان رادرخانه ی خودبه مهمانی می بردودرآن مهمانی ازعلی معجزه ای ظاهرمی شود.

آن معجزه این است که انگشترمحمد(ص) درآن مجلس ازانگشت وی به چاهی می افتدوعلی آن رابدون آنکه به چاه رودبیرون می آوردوهمین صندوق رانیزازشماطلب کند.فوراصندوق رانزدوی بریدکه کلیداین صندوق انگشت مبارک اوست که باانگشت خویش آن رامی گشاید.

وقتی شمااین معجزه راازوصی پیامبرعربی ببینیدهمه بردین وی درآییدکه اگرخلاف کنیدکافرازدین موسی(ع)مرده ایدواین هشت قریه که درتصرف داریدتسلیم وی کنیدکه من آنهارافدای وی کرده ام.

این راگفت وجان به حق تسلیم کرد.آنان منتظرپیامبرآخرالزمان(ع)بودندتاآنکه یکهزاروپانصدسال ازفوت ذرخاءگذشت وآن بزرگوارعالم رابه نوروجودخودمنورگردانیدوآوازه ی معجزه اوهرروزبلندترگشت وکارش قوی ترشدتاآنکه مکه رادردست مشرکان مکه گذاشت وبه مدینه هجرت کرد.

روزی پیامبر(ص)بااصحاب خودازدرخانه ی یکی ازنوادگان ذرخاعبورنمود.تاجمال رسول الله(ص)رادیدپرسید:این مردچه کسی است؟

به اوگفتند:

وای برتو...پیامبرآخرالزمان(ع)است.چون جوان نام حضرت محمد(ص)راشنیدودانست که اونبی آخرالزمان است نعره ای زدوافتادوبیهوش شد.

آن حضرت ر اازحال آن مردباخبرنمودند.حضرت بازگشت وبربالین اوآمد.جوانی رادیدکه نورایمان برچهره اش نمایان بود.

سراورااززمین برداشت وبرزانوی مبارک خودنهادودرآنجانشست.چون قوم آن جوان این خلق رادیدندجملگی ازدل محب حضرت شدندوزاری کنان برسرآن جوان وبرگردپیامبر(ص)جمع شدند.چون آن جوان به هوش آمدوچشم بازکرد،سرخودراکنارآن حضرت دیدوشهادت برتوحیدونبوت وامامت علی(ع)رابرزبان جاری کردومادروپدرش این قضیه راشنیدندوچیزی نگفتند.

پس برخاست ودست وپای حضرت رسول(ص)وامیرالمؤمنین(ع)رابوسیدوبایاران ایشان مصافحه کردوبه خانه ی خویش رفت وهرچندپدرومادرش اورادلالت کردندکه دست ازاسلام برداردسودی نبخشیدواوهرروزبه خدمت حضرت می رسید.

روزی به ان حضرت عرض کرد:

یارسول الله،تمنادارم که دعاکنی که پدرومادرم اسلام راقبول نمایند.فرمود:من ایشا رابطلبم واسلام رابرایشان عرضه کنم.

عرض کرد:یارسول الله ایشان باشماعداوت دارندنه به نزدشمامی آیندونه اسلام راقبول می کنند.اگراجازه دهی من مهمانی برپاکنم وشمارابطلبم.چون تشریف بیاوریدشایدازبرکت قدوم شماواثردیدارشمانورایمان دردل آنها اثرکند.

پیامبر(ص)قبول نمود.آن جوان به خانه رفت واسباب مهمانی مهیانمودآنگاه سراغ پیامبر(ص)آمد.آن حضرت برخاست وباامیرالمؤمنین(ع)وجماعتی ازخاصان صحابه به خانه ی آن جوان به مهمانی رفتندودیدنددرون خانه گنجایش آن جماعت راندارد.

چهارطاقنمادرمیان باغ بودوحوضی درمیان آنهابودودرمیان حوض چاه آبی بودکه ذرخای عابدکنده بود.آنان رابه آنجابردواواع نعمتهارادرآن مجلس حاضرساخت وقوم ذرخای عابدهم دست ادب برسینه گذاشتندوبرخدمت ایستادند.

وقتی ازخوردن غذافارغ شدند،کاغذی نزدپیامبر(ص)آوردندتامهرنماید.پس خاتم رابیرون آوردتابه آن کاغذبزند.ناگاه خاتم ازدست آن حضرت درچاه افتاد.آنان بادیدن این منظره متحیرشدندواولادذرخاءزاهدکه حاضربودندوصیت جدخودرابه یادآورند.

پیامبر(ص)امیرالمؤمنین راطلب کردوفرمود:یاعلی این خاتم راازچاه بیرون آورکه توحلال مشکلات هستی.

امیرالمومنین(ع)کنارچاه آمدوگفت:«بسم الله الرحمن الرحیم»وسوره فاتحه راخواند.آب چاه جوشیدوبالاآمدودیدندانگشتربرکف آب می آید.چون بالاآمدعلی (ع)دست مبارک رابردوانگشترراازروی آب برداشت وبوسیدوبه دست پیامبردادوقوم ذرخای عابدچون این معجزه راازحضرت علی(ع)دیدندوصیت جدخودرابه یادآوردندودراین گفتگوبودندومنتظرآن بودند.که صندوق راهم بطلبدتابیاورند.

علی (ع)روبه قوم ذرخای زاهدکردوفرمود:امانتی که جدبزرگ شماجهت ماگذاشته ووصیت کرده که تسلیم ماکنیدبیاورید.این سخن راازامیرالمؤمنین(ع)شنیدندورفتندوصندوق راآوردندوتسلیم آن حضرت نمودندوزمین ادب بوسیدند.

حضرت نظرکردوصندوقی ازفولاددیدکه بسیارلطیف ساخته شده بودوقفل محکمی براوزده شده بودوکلیدنداشت.حضرت صندوق راتماشاکردونزدامیرالمومنین گذاشت وفرمود:

درصندوق رانیزتوبازکن واین معجزه رابازبنماواین رانیزتوآشکارکن.پس علی(ع)دست مبارک رابه دعابرداشت وچیزی خواندوسرانگشت برآن قفل بسته زد.به قدرت حق تعالی وبه ولایت امیرالمؤمنین آن قفل صدایی کردوبازشد.امیرالمومنین لوحی دید ازطلاوخطی که برآن لوح بانقره ی سفیدبه خط عبرانی نوشته است.

آن لوح رابرداشت وبه دست پیامبرداد.آن حضرت نگاه کردودوباره به آن حضرت بازگرداندوفرمود:

یاعلی،این لوح رانیزتوبخوان.علی(ع)درلوح نظرکردومطلب مزبوررابه خط ذرخای زاهددرآن لوح نوشته ومهرکرده دید.اوگفته بودکه بعدازهزارووپانصدوپنجاه سال،محمد(ص)پیامبرآخرالزمان ظاهرمی شودوعلی بن ابی طالب(ع)ابن عم ودامادووصی وی است.

یکی ازذریه ی من به وی ایمان می آوردواوآنهارابه مهمانی می بردوانگشترازانگشت محمد(ص)بیرون می آیدودرچاه می افتدودامادووصی وی آن راازچاه بیرون می آوردبی آنکه به چاه برود.سپس این صندوق راازشمامی طلبد.آن رانزداوببریدوهمگی اسلام رابپذیریدواقراربه حقیقت وی نمائیدکه دین اوناسخ همه ی ادیان است واین هشت قریه راتسلیم وی کنیدکه حق اواست وبرشماوبرجمیع مردم به چزاهل بیت او(ع)حرام است.

اگر وصیت مراعمل نکنیدخداوندخصم شمابادوآن حضرت نیزخصم شمابادواین روستاهاوآبادیهای من فدای وصی محمد(ص)واهل بیت اوست.

وقتی این قوم این خط ووصیت جدخویش رادیدندوشنیدندهمگی اسلام آوردندوهشت قریه رافدای امیرالمؤمنین(ع)کردندوآنجارا«فداک»نام نهادند،یعنی«فدای تو».

آنگاه امیرالمؤمنین (ع)آنهارافدای پیامبر(ص)نمود.پیامبر(ص)هم آنهارابه فرزندخودفاطمه(س)دادوفاطمه(س)نیزتسلیم علی(ع)کرد.پس فدک دراصل «فداک»باالف بوده که ازکثرت استعمال الف آن ساقط شده است.(خزینة الجواهرشیخ علی اکبرنهاوندی اززبدة الاقارن)

بعضی گفته اند:

علت تسمیه ی آن به فدک به خاطر آن است که بیشترمحصول آن پنبه است ولفظ«فدک»به معنای ازهم بازشدن وپراکنده شدن وحلاجی پنبه است.

بعضی هم گفته اندبه نام«فدک بن هام»اول کسی است که درفدک سکونت داشته است.(درآستان فاطمه ص102)

ولی جای تاسف است که باوجوداین گونه اسنادچرابایدخلفای اهل سنت این حق راازدست حضرت زهرا(س)غصب کنند؟وچه بی ادب بودندآنهاکه حق فدک حضرت زهراوحق خلافت علی(ع)راغصب کننددرحالی که یهودی به اسلام ایمان می آوردوفدک راباآن وسعت به علی (ع)بدون هیچ گونه مبلغی هبه میکند.ولی مسلمان حق علی وفاطمه رابازورغصب میکند.اینجاجاداردای شعرابگوییم..من ازبیگانگان هرگزننالم----که بامن هرچه کردآن آشناکرد.


 





      

وقتی این خبرجانگدازراشنیدم یکباره به یاد شعرمعروف شاعرپرآوازه ایران زمین سعدی شیرازی افتادم که اینگونه سرود:

بنی آدم  اعضای  یکدیگرند

که درآفرینش زیک گوهرند

چوعضوی به دردآوردروزگار

دگرعضوها   را  نماند    قرار

انشاالله درایام فاطمیه بتوانیم موجبات تسلای خاطرآسیب دیدگان دراین امتحان الهی راباکمکهای مادی وانساندوستانه فراهم آوریم.وازسعادت اخروی که همان رضای خالق منان است برخورداربشویم.





      

چشم فلک چون ابر نیسان گریه می کرد

روزی که زهرا در بیابان گریه می کرد

دیوار و در آغشته خون بود و می سوخت

جبریل بر لب ذکر قرآن گریه می کرد

پژمرد گلزار بتول از باد بیداد

بر زردی گلها گلستان گریه می کرد

از من مپری احوال او از میخ در پرس

در پشت در زهرا پریشان گریه می کرد

تا آمد از صدیقه فریاد خذینی

فضه دوید و سینه سوزان گریه میکرد

بعد از پدر آشفته شد احوال زهرا

یار علی در بیت الاحزان گریه می کرد

غوغای محشر بود ویی در مدینه

آن شب که مولا زار ونالان گریه می کرد

بر پیکر مجروح ، اسماء آب می ریخت

غسال در شام غریبان گریه می کرد

حال حسین محزون چو احوال حسن بود

کلثوم با زینب هراسان گریه می کرد

در پشت پرده عده ای معدود ز انصار

مقداد نالان بود و سلمان گریه می کرد

می ریخت بوذر اشک با عمار یاسر

عالم به حال شاه مردان گریه می کرد

 «استادکلامی زنجانی»

 





      
   1   2   3      >