سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

از على علیه السلام نقل شده که مى فرمود: من بنده خدا و برادر رسول خدایم من صدیق اکبرم ، به غیر از من هر کس این دعا را بکند دروغگو و افتراگر است ، هفت سال پیش از مردم با رسول خدا نماز خواندم .

ابن عباس میگفت : اولین کسى که با پیغمبر نماز خواند على بود، جابر بن عبدالله مى گفت : رسول خدا روز دوشنبه مبعوث شد و على روز سه شنبه با او نماز خواند، زیدبن ارقم میگفت : على اولین مسلمان است . مدرک کتاب الکامل ج 2 ص 37.

((على علیه السلام شش ساله بود که رسول خدا او را بخانه خود برد و مانند یگانه پسر خانواده زیر تربیت خود قرار داده تمام اخلاق و روحیات خود را در مدت چهار و پنج سال به او منتقل ساخت ، خود آن حضرت در خطبه قاصعه میفرماید: وضعنى فى حجره و انا ولد یضمنى الى صدره و یکنفنى فى فراشه و یمسنى جسده : مرا در آغوش خود قرار مى داد در حالى که من پسر بچه بودم بسینه خود مى چسباند، در بستر خود مرا جا میداد بدن شریف خود را در تماس من قرار میداد.))

((با این وضع نارسا است اگر بگوییم : على ایمان آورد چون کافر نبود که ایمان بیاورد، بلکه از اول مؤمن بود، خود حضرت در خطبه چهارم نهج البلاغه میفرماید: ما شککت فى الحق مذاریته در حق شک نکردم از روى که آنرا بمن نشان دادند - ع ))

عبداله بن عباس که بخاطر وسعت علم و اطلاعاتش به ((حبر الامه ))معروف و از شاگردان و ارادتمندان امیر المومنین علیه السلام ، مادرش ‍ لبابه کبرى بود، موقعى که رسول خدا و بنى هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند بدنیا آمد، موقع وفات رسول خدا سیزده سال داشت و بقولى پانزده سال ، در سال 68 هجرى در طائف از دنیا رفت .

جابر بن عبداله انصارى از طائفه خزرج و یکى از بزرگان اصحاب رسول خدا و از دوستداران خاندان عصمت و طهارت بود، خدمت على علیه السلام و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدین و امام باقر علیهم السلام را درک نمود، 94 سال در دنیا عمر کرد، بسال 74 یا 77 وفات یافت . زید بن ارقم از طائفه خزرج و از سابقین در اسلام است ، در اکثر غزوات رسول اکرم شرکت داشت ، وى از علاقمندان على علیه السلام بود و در جنگ صفین شرکت کرد، بعدا ساکن کوفه شد و در آنجا خانه بنا نمود تا در سال 68 در زمان مختار از دنیا رفت .





      

 

امام باقر (ع)با این که توجه به استغنای نفس و لزوم تلاش برای کسب معاش داشت و عملا در این راستا گام می نهاد، اما هرگز زندگی خود را وقف تأمین معاش نکرده بود، بلکه همت اصلی آن حضرت، حضور سازنده و مؤثر در جامعه بود.
امام باقر(ع)
در روزگار خود، بزرگترین تأثیر علمی و عملی را برای جامعه خویش داشت.
حضور در مجامع علمی و تأسیس جلسات فرهنگی، یکی از بهترین و ارزنده ترین نوع حضور در جامعه و خدمت به اجتماع مسلمانان بوده و هست، زیرا هر گونه تکامل اجتماعی در ابعاد اخلاقی و معنوی و اقتصادی و...منوط به تکامل فکری و فرهنگی است.
برای تبیین نقش حیاتی امام باقر(ع)
در جامعه اسلامی، یاد همین نکته کافی است که:
جمع عالمان بر این عقیده اتفاق دارند که فقیه ترین مردم در آغاز سلسله فقیهان شش نفرند و آن شش نفر از اصحاب و شاگردان امام باقر(ع)
و امام صادق(ع) بشمار می آیند. و سخن حسن بن علی الوشاء که از معاصران امام رضا می باشد، خود گواهی روشن بر مدعای ماست که می گوید: نهصد شیخ و بزرگ راوی حدیث را در مسجد کوفه مشغول تدریس یافتم که همگی از امام صادق(ع) و امام باقر (ع)نقل حدیث می کردند.
زندگی سیاسی امام باقر (ع)، ص 211
نویسنده: احمد ترابی

 





      

مقدمه

1 - نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزه‏ها است و انسان پس از احساس نیازدر پی پاسخ برمی آیدپاسخ به نیازها، زمینه رشد و شکوفایى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون مى‏شود.

یکى از مهم‏ترین نیازهاى انسان، دستیابى به کمالات انسانى و درنتیجه، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوشش‏ها و بى‏قرارى‏هاى انسان، براى رسیدن به این نقطه اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمى‏شود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبى‏اش را ارضا مى‏کند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست مى‏دارد و بدان عشق مى‏ورزد؛ از این رو، محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، پدید مى‏آید. جاذبه‏هاى ادراکى همانند جاذبه‏هاى غیر ادراکى است؛ یعنى همان گونه که در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن‏ربا آهن را جذب مى‏کند، در موجودات ذى شعور نیز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همین دلیل جذب و انجداب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراکى مى‏گویند؛ یعنى حقیقت این جاذبه را شناخت تشکیل مى‏دهد؛ به عبارت دیگر، محبت و عشق ورزیدن معلول شناخت است. ممکن است بپرسید ملاک این جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزیدن چیست؟ ملاک آن، سازگارى‏اى است که آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چیزى محبت مى‏ورزد که سازگارى آن را با وجود و نیازهاى خود دریافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در این میان کم رنگ باشد، به همان میزان، ممکن است انسان دچار خطا شود و در تعیین مصداق محبوب و معشوقِ خود به بیراهه رود.

مراتب محبت

محبت؛ مراتبى دارد. کم‏ترین مرتبه آن، محبت‏هاى ظاهرى و معمولى برآمده از امورى چون همانند شکل و رنگ و چهره اشخاص است. هنگامى که انسان ظاهر چیزى یا کسى را مى‏بیند و آن را با خواسته‏هاى خویش متناسب مى‏یابد، توجهش به او معطوف مى‏گردد. در این‏جا فردِ داراى جمال، به واسطه جمال یا کمالش، جاذبه‏اى دارد که دل را متوجه خویش مى‏سازد و کششى دارد که حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مى‏کند. مرتبه بالاتر و عالى محبت، جایى است که متعلق علاقه انسان، امور معنوى و غیر محسوس باشد؛ مانند این‏که انسان به وجود صفاتى مانند شجاعت، غیرت یا عدالت و سخاوت در وجود کسى پى‏برد. از آن‏جا که این صفات کمالى، مطلوب هر انسانى است و با فطرت کمال طلب انسان همخوانى دارد، جاذبه آن، دل انسان را متوجه خود مى‏کند. هر چه معرفت انسان بیش‏تر شود، متعلق محبت انسان، کامل‏تر و ارزشمندتر مى‏شود تا جایى که دل انسان به موجودى که منشأ همه کمالات و زیبایى‏ها است، توجّه مى‏کند و عشق به معناى حقیقى و واقعى‏اش تحقق مى‏یابد و انسان، به آفریدگار کمال و جمال دل مى‏سپارد. این عشق نیز مراتبى دارد و هر کس به اندازه معرفتش به اسما و صفات الاهى از آن بهره مى‏برد.

عشقى که موجب استحکام خانواده مى‏شود

ارزش محبت‏هایى که بر شمردیم، به متعلق آن‏ها بستگى دارد. اگر متعلق محبت انسان، امور مادّى و جسمانى باشد، عمرى کوتاه و گذرا و در نتیجه ارزش کم‏تر دارد؛ امّا اگر متعلق محبت انسان امور معنوى باشد، به دلیل دوام و استمرار آن، ارزش فزون‏تر خواهد داشت. از همین جا مى‏توان دریافت: »عشق و محبتى که بنیان خانواده را مستحکم مى‏کند، نباید صرفاً بر اساس امور شهوانى و خصوصیات ظاهرى باشد«؛ زیرا این گونه امور در معرض خطر و زوالند و نمى‏توانند موجب استحکام و دوام خانواده شوند. عشقى موجب استحکام خانواده مى‏شود که داراى این دو ویژگى مهم باشد:

1. پشتوانه معرفتى.

2. ریشه داشتن در نیازهاى واقعى انسان به منظور فراهم ساختن زمینه کمال و بستن گذرگاه‏هاى شیطان.

چنین عشقى هرگز کهنه نمى‏شود؛ با گذشت زمان رنگ نمى‏بازد و تا پایان عمر استمرار مى‏یابد. بنابراین، آنچه مهم است، صبغه و رنگ این محبت است. اگر صبغه الاهى داشته باشد، در راستاى همان محبت حقیقى قرار خواهد گرفت.

پرسش دیگرى که ممکن است به ذهن بیاید، این است که صبغه عشق و محبت خویش را چگونه دریابیم؟ از کجا بفهمیم این عشق و محبت جنبه شهوانى و حیوانى دارد یا عشق واقعى با صبغه الاهى است؟ اگر این محبت و علاقه هیچ گونه پشتوانه معرفتى ندارد و علاقه‏اى کور و بدون توجّه به معیارهاى مهم ایمان، اعتقاد، اخلاقیات و امور معنوى است، مى‏توان دریافت فقط جنبه حیوانى و شهوانى دارد؛ امّا اگر این محبت بر اساس آگاهى از ویژگى‏هاى اخلاقى و اعتقادى و معنوى باشد و با توجّه به جنبه‏هاى ظاهرى فرد و حفظ پاکدامنى و نجابت، در جهت دستیابى به آرامش و فراهم ساختن زمینه‏هاى رشد و کمال پدید آمده، در واقع جاذبه‏اى ادارکى است نه کور و حیوانى.

چگونه فرایند ازدواج را آغاز کنیم

در پاسخ به بخش دوم پرسش‏تان که از چگونگى آشنایى و فرآیند ازدواج پرسیده بودید، باید بگوییم: اگر قصد دارید با کسى ازدواج کنید، پیش از این‏که محبت و علاقه‏اش را در دل جاى دهید، باید در مورد او و ویژگى‏هاى شخصیتى‏اش - در حدى که براى ازدواج لازم است - شناخت داشته باشید؛ البتّه علاقه اولیه در حدى که انگیزه و محرک انسان براى فراهم آوردن زمینه‏هاى ازدواج باشد، در صورتى که شدت نیابد، اشکال ندارد. اگر این علاقه شدت پیدا کند، طبیعى است عقل را از عرصه انتخاب کنار خواهد راند و فرایند ازدواج را دچار مشکل خواهد کرد؛ زیرا »حبُّ الشَّى‏ءِ یُعْمى و یُصِمّ«؛ یعنى دوستى هر چیزى باعث مى‏شود انسان، کورکورانه در مقابل آن تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم‏گیرى نکند. محبتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، بصیرت انسان را درباره فرد مورد نظر کاهش مى‏دهد؛ در نتیجه از قدرت انتخاب مى‏کاهد و ممکن است نتایج نامطلوب به ارمغان آورد. از این روى، عقل سلیم حکم مى‏کند در امر مهمّى مانند ازدواج، مطالعه و تحقیق و نیز مشورت با کارشناسان و مشاوران مجرب انجام پذیرد. خوشبختانه پرسش شما گویاى این حقیقت است که اهمیّت ازدواج را به خوبى دریافته‏اید و مى‏خواهید از طریق مشاوره، بهترین راه‏ها را برگزینید. ما نیز فرصت را مغتنم شمرده، وظیفه خود مى‏دانیم نکات لازم و مهم را خدمت شما ارائه دهیم. باشد که از طریق انتخاب همسرى مناسب، در جهت رشد و تکامل خود گامى بلند بردارید و به سکونت و آرامش که فلسفه اصلى ازدواج است، دست یابید. خداوند بلند مرتبه، یکى از مهم‏ترین فایده‏هاى ازدواج را رسیدن به آرامش روانى مى‏داند. «و مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (روم، آیه 30).

راهکارهاى عملى و توصیه‏هاى لازم در گزینش همسر

به نظر مى‏آید، رعایت نکات زیر براى دستیابى به ازدواج موفق و همسر مناسب ضرورت دارد:

1. بکوشید علاقه نخستین و پیش از خواستگارى را تا جایى که ممکن است کنترل کنید و پیش از طى مراحل بعدى، خود را به کسى وابسته نسازید؛ زیرا علاقه و وابستگى زیاد، مانع شناخت صحیح مى‏شود.

2. از هر گونه تماس )تلفنى، حضورى و نامه( پیش از اقدامات رسمى خوددارى کنید.

3. در نخستین اقدام، وضعیت و مشخصات فرد مورد نظر را با خانواده خود در میان گذارید و از دیدگاه‏هاى آنان آگاه شوید.

4. در صورت توافق با خانواده، تحقیقات را به وسیله افراد مجرب و مورد اعتماد آغاز کنید.

5. در صورتى که نتایج تحقیقات، فرد مورد نظر را مناسب نشان مى‏دهد، به وسیله خانواده و افراد مجرب و مورد اعتماد، خواستگارى را آغاز کنید.

6. در صورت پاسخ مثبت دختر و خانواده او، زمینه یک گفت‏وگوى طرفینى را با نظارت دو خانواده فراهم کنید تا با آراى یکدیگر درباره زندگى مشترک آشنا شوید.

7. اگر در صحبت‏هاى اولیه همدیگر را پسندیدید و دیدگاه‏هاى یکدیگر را پذیرفتید، در مسیر زندگى مشترک گام نهید؟

در تمام این مراحل، توجّه و توکل به خداوند، راهنما و راهگشاى شما خواهد بود. در پایان، خوشبختى و بهروزى شما را از خداوند متعال خواهانیم و کتاب‏هاى زیر را براى آگاهى بیش‏تر در این زمینه توصیه مى‏کنیم:

1. جوانان و انتخاب همسر، على اکبر مظاهرى، انتشارات پارسایان.

2. اخلاق در قرآن، ج 1، )بخش آثار روانى معرفت به خدا( و ج 3، )بخش ازدواج و تشکیل خانواده( استاد محمد تقى مصباح یزدى، انتشارات مؤسسه در راه حق و مؤسسه آموزشى - پژوهشى امام خمینى.

....





      

چنانکه در شعر معروف جاهلی منعکس است:

بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعه

"فرزندان ما فرزندان پسران ما هستند و اما فرزندان دختران ما پسران مردان بیگانه اند."

این را نیز می‌دانیم که آنها برای زن حقی در ارث قائل نبودند و برای تعدد زوجات حد و مرزی قائل نمی شدند، به سادگی خوردن آب ازدواج می کردند و به آسانی آنها را طلاق می دادند ولی اسلام ظهور کرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید، مخصوصاً تولد دختر را که ننگ می دانستند در احادیث اسلامی به عنوان گشوده شدن ناودانی از رحمت خدا به خانواده معرفی کرد. (1)

در حدیثی از امام صادق (ع) درباره مقام و موقعیت زن چنین آمده است: دختران حسنه و پسران نعمتند بر حسنه پاداش داده می شود و از نعمت سؤال می گردد. (2)

نوعاً چنین می پندارند که دختر باری بر دوش خانواده است، منبع درآمد و کاری نیست، بویژه در گذشته‌ها چنین پندارهایی رواج داشته است، زیرا پسران در خارج از خانه به کار و تلاش می پرداختند و دختران در خانه بودند در برابر این پندارها، امامان (ع) بر این نکته تأکید کردند که زنان اگر چه کاری اقتصادی نداشته باشند و به خانه داری بپردازند مایه برکت و موجب گشایش و ریزش رحمت حقند. (3)

امام صادق (ع) می فرمایند: "آنگاه که انسان دارای دختری گردد، خداوند ملکی را به سوی او می فرستد و بال خویش بر سر و سینه آن دختر می گسترد... آن کس که هزینه دختر را تأمین کند به او کمک می شود" (4)

وجه دیگری که در علت رحمت بودن دختر می توان گفت حدیثی است از پیامبر (ص) که می فرمایند: چه فرزند خوبی است دختر! هم پر محبت است، هم کمک کار، هم مونس است و هم پاک و پاک کننده. (5)

اما اینکه روایت فرموده پسر نعمت است و از نعمت سؤال می شود شاید به خاطر وضعیت تربیتی خاص است که پسر می طلبد به عنوان مثال در دین اسلام نفقه بر عهده مرد است و نیاز مادی زن و فرزند را مرد باید تأمین کند بنابراین فرزند پسر را باید از کودکی مورد تربیتهای ویژه ای قرار داد تا توانایی روبرو شدن با اجتماع و کسب موفقیت بدون نیرنگ و فریب دیگران را داشته باشد و از چنان نیرویی برخوردار باشد که با مواجهه با شکست میدان را ترک نکند.

منابع و مآخذ:

1ـ تفسیر نمونه، ج11، ص275

2ـ وسائل الشیعه، ج15، ص199

3ـ دفاع از حقوق زن، محمد حکیمی، ص162

4ـ وسائل الشیعه، ج15، ص104

5ـ مکارم الاخلاق، ص54

 





      

چگونه باید شیطان را شناخت و از وسوسه های او خود را حفظ کرد و یا اصولا چگونه می توان اراده و ایمان و تقوی خود را آن قدر محکم و استوار کرد که شیطان و افکار گناه آلود به سراغ انسان نیاید؟ و از افتادن به دام گناه و بلا مصون ماند؟

«بسم الله الرحمن الرحیم. قد افلح المؤمنون. الذین هم فی صلاتهم خاشعون. والذین هم عن اللغو معرضون...؛ مؤمنان رستگار شدند. آنها که در نمازشان خشوع دارند و آنها که از بیهودگی روی گردانند...» (مؤمنون، آیات 3 - 1)

قبل از بررسی راه های تقویت ایمان، لازم است مطالبی پیرامون زمینه و جایگاه ایمان خدمتتان بیان کنیم. انسان با ذهن خود می اندیشد و علم به دست می آورد. پس جایگاه علم و شناخت، ذهن آدمی است. اما قرآن کریم، جایگاه ایمان را قلب معرفی می کنند. این کتاب آسمانی درباره عده ای که ادعای ایمان می کردند می فرماید: «قالت الاعداب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم... ؛ بادیه نشینان خدمت پیامبر آمدند و گفتند ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است» (حجرات، آیه 14).

از این رو شناخت هدف و راه سعادت زمانی به حرکت در آن راه منجر خواهد شد که قلب به آن هدف و آن راه ایمان آورد. ایمان قلبی محرک انسان برای حرکت خواهد بود. به تعبیر دیگر بین «ایمان» و «عمل» رابطه ضروری هست و این دو از هم جدا شدنی نیستند.

به این ترتیب درس بزرگی که از قرآن کریم می آموزیم این است: اگر می خواهیم به هدفی که برای زندگی خود شناخته ایم، ایمان بیاوریم و به سوی آن حرکت کنیم، ابتدا باید قلب خود را برای پذیرش آن هدف آماده سازیم.

آْمادگی قلب برای ایمان:

قلب در صورتی برای پذیرش حقیقت و راه زندگی آماده می شود که به زیبایی هایی آراسته و از زشتی هایی دور گردد. قرآن کریم این زیبایی ها و آلودگی ها را به ما نشان می دهد که در اینجا به مواردی اشاره می کنیم:

1- در زمین سیر کنید، آن گاه حقیقت زیبایی دینی را به وسیله قلب خود درک کنید (حج، آیه 46).

2- در قلب خود را به وسیله تفکر و تدبر در قرآن باز نگه دارید (محمد، آیه 24).

3-قلب خود را از آلودگی ها و تعلق های دنیایی مانند دوستی مال و فرزند، پاک سازید (شعرا، آیه 89)

4- قلب خود را از پلیدی ها پاک نگه دارید تا منزلگاه نیکی ها و زیبایی ها گردد، (بقره، آیه 283).

5- از غفلت بپرهیزید و قلب خود را متوجه زیبایی های زندگی سازید تا سیر شما راحت و هموار شود، (کهف، آیه 28).

6- توانایی قلب خود را برای تعقل و درک عمیق حقایق افزایش دهید، (حج، آیه 46).

7- قلب خود را در مقابل درستی ها و خوبی ها نرم و خاضع نگه دارید، (مائده، آیه 13).

ایمان همچون درختی است که در قلب جوانه می زند، تناور می گردد و بر شاخه های آن اعمال شایسته پدیدار می شود.

راه های تحصیل، تحکیم و تقویت ایمان:

1- تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).

2- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است.

«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).

انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد.

برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.

قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).

3- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

(سعدی)

انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.

4- انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.

مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)

5- گسترش فعالیت‏هاى فرهنگى و تبلیغاتى با شیوه‏هایى نو و جذاب.

6- تقویت جلسات و برنامه هاى مذهبى و هر چه با شکوه‏تر و پرمحتواتر برگزار کردن آنها.

براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم‏تر کند، دو حرکت لازم است:

الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب‏هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى‏شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.

علم و ایمان رابطه‏ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى‏رسد که با اختیار و قدرت تصمیم‏گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند - و در عمل به آن پایبند باشند - دل خود را به دنیا، لذّت‏هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته‏اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى‏فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه‏ى 37)

بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى‏بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى‏ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه‏هاى متعالى باقى نمى‏ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى‏دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى‏شویم که حقّانیّت آن‏ها را از راه علم و معرفت کسب کرده‏ایم.

قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه‏اى اعرابى را تعریف مى‏کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده‏ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده‏ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده‏ایم و هنوز ایمان در قلب‏هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه‏ى 14).

از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى‏شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى‏کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «... و ان تطیعُواللّه‏ و رسوله... ان اللّه‏ غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى‏خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24).

بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى‏شود که راه‏هاى کسب علم از درون انسان شروع مى‏شود:

1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش).

2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).

3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).

4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم‏السلام)

ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى‏توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...»؛ (نساء، آیه‏ى 57 و 122).

ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى‏دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى‏تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى‏فهمد از عقل، و آن چه را نمى‏فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى‏شود.

نکته‏ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته‏تر مى‏شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى‏یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن‏ها را زیادتر مى‏کند (محمد، آیه‏ى 17)

نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى‏بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب‏ها و شبهات برکنار و مصون باشد.

براى آگاهى بیشتر در این باره به منابع زیر مراجعه کنید:

1. تفسیر نمونه، تفسیر سوره حجرات

2. تفسیر سوره حجرات، محسن قرائتى

3. طهارت روح در آثار شهید مطهرى، عباس عزیزى.

4. نشریه قرآنى «بشارت» که یک نشریه دو ماهه و ویژه جوانان است.

در مورد شیطان و وسوسه های شیطانی باید توجه داشته باشید که ستیز و مجاهده با شیطان کاری مستمر و دایمی است و تا انسان در این عالم زنده است و زندگی می کند ادامه دارد. و دام های شیطان برای انسان های با تقوا و دارای کمال و شناخت بیشتر، ظریفتر و پیچیده تر و مخفی تر است. نخستین گام در مبارزه با شیطان این است که اطاعت از او را به تدریج کم نموده و به آهستگی از شبکه های دام او خارج شویم هر چند در این مبارزه ممکن است پای انسان بلغزد و در مورادی فریب او را بخورد. هر چقدر ارتباط انسان با خدای متعال و معرفت نسبت به او عمیق تر و گسترده تر باشد، تسلط شیطان بر او کمتر است. چنانچه خدای متعال در این مورد می فرماید: انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون ؛ شیطان تسلطی بر کسانی که مؤمن بوده و بر پروردگارشان توکل می کنند ندارد (نحل، آیه 99)و نیز می فرماید: ان عبادی لیس لک علیهم سلطان؛ تو (شیطان) بر بندگان خاص من تسلط و نفوذی نداری (اسراء، آیه 65)

به طور کلی کار شیطان وسوسه کردن است و با پناه بردن دائمی به خداوند و ارتباط پیوسته با او و توسل و ربط با اولیای الهی(ع) می توان از این وسوسه ها رها شد و یا آن را به حداقل رسانید و شیطان را تسلیم نمود، چنانچه در روایت داریم که پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمودند: شیطان من به دست من مؤمن و رام گردید. پس بهترین راه حل، توجه کامل و دایمی به خداوند متعال و اولیائش و خود را در قلعه استوار و نفوذ ناپذیر او و اولیای پاک او درآوردن و رعایت کامل تقوای الهی کردن است.

بنابراین براى تقویت ایمان و مبارزه با گناه و هواهاى نفسانى رعایت چند نکته لازم است:

الف) کوچک نشمردن هیچ گناهى هرچند به نظر صغیره باشد،

ب ) عزم جدى و آهنین بر ترک معصیت و مراقبت جدى و دائمى نسبت به تمام افعال خود،

ج ) شرط نمودن با خدا مبنى بر ترک معصیت و هم‏چنین از او استعانت جستن،

د ) هر گاه فکر گناه و وسوسه آن به ذهن آمد بلافاصله آن را از لوح ذهن خارج کردن و توجه خود رابه خدا و امور شریفه مشغول داشتن. جدیت و موفقیت در این امر پیروزى بزرگى است و در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاکریز اول است. قرآن مجید در وصف پارسایان مى‏فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون ؛ پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده وبصیرت یابند»، (اعراف، آیه 201)،

ه ) مطالعه و تفکر پیرامون عواقب سوء و وخیم گناه. در این رابطه مطالعه کتب پیرامون معاد بسیار نافع و لازم است،

و ) خود را همواره در محضر حق تعالى دانستن و او را به یقین در همه حال مراقب و بیناى به افعال خود نگریستن،

ز ) استمداد از خداوند و دعا و نیایش که فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ کدام به فضیلت و تزکیه روى نمى‏آوردید (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احد ابدا..).،

ح ) جایگزین سازى اعمال و عادات نیکو؛ مانند شرکت دائمى در نماز جماعت، نماز شب، زیارت اهل قبور و دعا.

«ان الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبى‏ها سرانجام میدان را بر بدى‏ها تنگ خواهد کرد و آنها را از بین خواهد برد»

ط ) توجه به چهره کریه و زشت واقعى سیئات،

ى ) براى ترک معاصى لازم است دربسیارى از موارد انسان از مکروهات و چه بسا از برخى مباحات نیز چشم پوشد تا او را به انجام زشتى ها نزدیک نسازند،

ک ) در حد ممکن دورى جستن از مکان‏ها و شرایطى که آدمى را به گناه ترغیب مى‏نماید،

ل ) تقویت اراده،

م ) محاسبه نفس همه روزه و در صورت رخداد خطا خود را محاکمه و توبیخ نمودن و بلافاصله استغفار کردن،

ن ) مطالعه پیرامون زندگى پارسایان و زاهدان و مطالعه کتب اخلاقى و ... .

رعایت نکات زیر نیز شما را در این مسیر تعالى یارى خواهد کرد، ان شاءالله:

- انجام یک سرى مستحبات؛ مثلا همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصا «لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم» عادت دادن.

- سعى و کوشش در انجام وظایف و واجبات دینى،

- خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت،

- گرفتن روزه مستحبى به ویژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته،

- تلاوت قرآن بویژه بعد از نماز صبح،

- تأمل و اندیشه در آیات قرآن،

- حتى المقدور سعى در خواندن نماز شب،

- از تنهایى دورى گزینید.

- سحر خیزى،

- تنظیم برنامه براى تمام شبانه روز و پر کردن اوقات فراغت با برنامه‏هاى صحیح و سودمند،

- شرکت در ورزش‏هاى فردى و دسته جمعى،

- شرکت در فعالیت‏هاى مذهبى و اجتماعى،

- به صله رحم و ارتباطات اجتماعى بسیار بپردازید و به نزدیکان و اقوام خود بیش از پیش اظهار علاقه و محبت نمایید.

- پرهیز از نگاه نامشروع، امام صادق(ع) فرمود: «نگاه پس از نگاه، در دل بیننده شهوت را مى‏انگیزاند»، (وسائل‏الشیعه ، ج 14 ، ص 138) و باز فرمود: «نگاه، تیرى از تیرهاى شیطان است، چه بسا نگاهى که اندوه‏هاى دراز در پى دارد»، (وسائل‏الشیعه ، ج 14 ، ص 139).

- عدم معاشرت و دوستى با افراد منحرف و فاسد،

- انتخاب دوستان مؤمن و سالم،

- به یاد خدا بودن در همه اوقات،

- از پرخورى و نیز از خوردن غذاهاى چرب و پرانرژى و تحریک کننده پرهیز کنید،

- کنترل افکار و نیندیشیدن به صحنه‏هاى شهوت‏انگیز،

- از مشاهده صحنه‏هاى مهیج و تحریک کننده دورى کنید،

- برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهید و سعى کنید فرصت‏هاى خود را با تفکر و مطالعه مناسب پر کنید،

همواره خود را نصیحت نموده و بر نفس خویش بانگ زنید: «اى بیچاره! تا کى گرفتار هواى نفس باشى و سرمایه گران مایه عمر را تباه سازى و به معصیت رب الارباب پردازى؟ چرا براى اندک لذتى پوچ و گذرا خود را گرفتار دوزخ ابدى سازى؟ اگر لحظه‏اى دیگر فرشته مرگ تو را در رسد و جانت به حلقوم رساند، با چه وضعى به دیار برزخ رهسپار مى‏شوى؟ نه!نه! هرگز! باید عزمى قاطع و استوار داشته باشم و با استمداد از خداى سبحان و پروردگار رحیم و مهربان - که با این همه معصیت باز هم مرا مشمول الطاف خود ساخته - پیمان بندم و سربه بندگى او سپارم و زنجیر شیطان نفس بگسلم. این بار باید چنان ابلیس لعین را از خود دورر سازم که دیگر در من وسوسه نکند و با دست خالى از من روى برتابد!» با خود بگو:

با تبر بردار و مردانه بزن تو على وار این در خیبر بکن

تقویت ایمان و اعتقاد قلبى و عشق الهى برآیند تقوا و پرهیزگارى است. هم چنان که در بهاران نهال ناخشکیده شکوفه مى‏زند تقواى الهى، انجام واجبات، ترک محرمات و تهذیب نفس نیز بوستان دل را خرم و سرسبز نگه مى‏دارد و جوانه عشق الهى را در آن شکوفا مى‏سازد. بنابراین در گام اول باید بر انجام واجبات و ترک گناهان استوارى نمود و در گام دوم به پالودن نفس از رذایل و آراستن به فضایل پرداخت و حب دنیا و تعلقات دنیوى را از ژرفاى ضمیر بیرون راند آن گاه دل کانون عشق خدا مى‏شود و با اخراج شیطان نفسانیت و دنیاپرستى که خانه دل را غصب نموده صاحب خانه در آن لانه مى‏گزیند.

 

 





      
<      1   2   3   4   5   >>   >