سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام

 

مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام

از صداى سخن عشق، ندیدم خوشتر                                          یادگارى که در این گنبد دوار بماند

وصال مسلم به ملکوت، او که در عرفه شهید شد تا دعاى عرفه مولى الکونین را تفسیر کند و حماسه مسلم بودن و تسلیم نشدن را بیافریند.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى علیه السلام که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى علیه السلام که امامت ‏به حسین ‏بن على علیهماالسلام رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین علیه السلام مى‏بینیم.

به یاد روح بزرگ انسان‌هاى خودساخته و پاکی که ایثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهره‌‏هاى پرفروغ تاریخ خونبار ما چون «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدف‌هایى والاتر از دنیا اعتقاد دارند و ارزش‌هاى متعالى را مى‏جویند. انسان‌هاى نمونه از نظر ایمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، همیشه زینت تاریخ بوده و هستند.

«مسلم بن عقیل‏» یکى از این چهره‏‌هاست. شنیدن نام این انسان والا و سرباز فداکار راه حق، یاد آور همه خوبی‌ها، رشادت‌ها و جوانمردی‌هاست؛ و خواندن زندگینامه این سردار رشید اسلام، درس‌آموز و الهام‌بخش و سازنده است. حماسه مسلم‏ بن عقیل در کوفه، پیش درآمدى بر نهضت عظیم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پیشاهنگ نهضت‏ سیدالشهدا علیه ‏السلام و سفیر انقلاب کربلا و پیش‌مرگ حماسه تاریخ‌ساز و جاویدان عاشورا بود.

درباره «مسلم بن عقیل‏» ، چه مى‏‌توان گفت، جز بیان صداقت و رشادت و ایمانش؟ و چه مى‌‏توان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگى‌‏اش، و چه مى‌‏توان شنید جز عمل به وظیفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقیل‏» کیست؟ تجسمى از ارزش‌هاى والاى مکتب؛ الگو و اسوه‌‏اى از یک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست ‏سپرده و قدم در راه‏ حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسیده است.

 

مسلم‏ بن عقیل کیست؟

در میان جوانان برومند «بنى‌هاشم‏»، «مسلم بن عقیل‏»، فرزند عقیل یکى از چهره‌‏هاى تابناک و شخصیت‌هاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقیل‏» برادر حضرت على علیه السلام و دومین فرزند ابوطالب بود.

معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین علیه السلام را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند.

«مسلم بن عقیل‏»، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموى حسین‏ بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد یافت، دودمان علم و فضیلت و شرف بود و خاندانى که شخصیت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقیل‏» در آن شکل گرفت، بهترین زمینه را براى تربیت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد.

از آغاز کودکى، در میان جوانان بنى‏هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنیان ولایت و درس‌هاى حماسه و ایثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقیل‏» کسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خویش، شجاعت و ایمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و «مسلم بن عقیل‏»، شاخه‏اى پربار از این اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت‌هاى برجسته را از نیاکان خود به ارث برده بود.

به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بین سال‌هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب‌هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفین، وقتى که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) لشگر خود را صف آرایى مى‏کرد، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله‏ بن جعفر و «مسلم بن عقیل‏» را بر جناح راست ‏سپاه، مامور کرد.

شناسنامه «مسلم بن عقیل‏» را، پیش از آن که از نیاکان و سرزمین و قبیله جستجو کنیم، باید در فکر، عمل و زندگانى‏اش بیابیم؛ این بهترین معرف «مسلم بن عقیل‏» است. «مسلم بن عقیل‏»، در دوران خلافت على علیه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت‏ دو فرزندش، حسنین (علیهماالسلام) تجسم پیدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر این آستان فدا کرد.

یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى (علیه السلام) که از سخت‌ترین دوره‌‏هاى تاریخ اسلام نسبت‏ به پیروان اهل‏بیت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقیل‏» با خلوص هر چه تمام در مسیر حق بود و از باوفاترین یاران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى (علیه السلام) که امامت ‏به حسین ‏بن على (علیهماالسلام) رسید تا مرگ معاویه که یک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقیل‏» را در کنار امام حسین (علیه‌السلام) مى‏بینیم. در این دوره بیست‏ ساله، یعنى از شهادت على علیه السلام تا حادثه کربلا بسیارى از کسان، یا مرعوب تهدیدها شدند یا مجذوب زر و سیم و فریفته دنیا و صحنه حق را رها کردند و یا به معاویه پیوستند و یا انزواى بى‏دردسر را برگزیدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ایمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرایط دشوار مى‏دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبیل الله پرداختند.

ارزش و فضیلت پیروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى‏شود که به شرایط دشوار دیندارى و حق‌‏پرستى در روزگار سلطه امویان آگاه باشیم. حضرت على علیه السلام از پیامبر اسلام حدیثى را در مدح «عقیل‏» نقل مى‏کند که آن حضرت فرمودند:

«من او را (عقیل‏) به دو جهت دوست دارم: یکى، به خاطر خودش، و یکى هم به خاطر این که پدرش ابوطالب او را دوست مى‏داشت.» و در آخر، خطاب به على علیه السلام فرمود:

«فرزند او «مسلم بن عقیل‏» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى‏ریزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏فرستند.»

معاویه، پس از بیست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. یزید، پس از معاویه بر سر کار آمد و با تهدید و تطمیع بر اوضاع مسلط شد. مى‏خواست اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را هم به بیعت وادار کند، که سیدالشهدا نپذیرفت و به طور مخفیانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدینه بیرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ایام حج در جهت آگاهانیدن مردم، بهره‌بردارى کند. سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسین علیه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکیل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگیزه و اهداف امام، از امتناع از بیعت‏ با یزید، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسین علیه السلام خوشحال و امیدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به یاد داشتند و در این شهر، شخصیت‌هاى برجسته و چهره‌‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و یاران اهل‌بیت ‏بودند. از این رو نامه‌ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‌هاى معروف شیعه در کوفه و بصره به امام حسین علیه السلام نوشتند، که تعداد این نامه‌ها به هزاران مى‏رسید. کوفیان، گروهى را هم به نمایندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‌‏هایى همراه آنان ارسال کردند.

در میان نامه‏ها و امضاها، نام شخصیت‌هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث‏ بن ربعى‏» و «سلیمان‏ بن صرد» و «مسیب‏ بن نجبه‏» و ... به چشم مى‏خورد که از آن حضرت مى‏خواستند مردم را به بیعت‏ با خود دعوت کند و به کوفه بیاید و یزید را از خلافت‏ خلع کند.

امام، تصمیم گرفت در مقابل اصرار و دعوت‌هاى مکرر مردم کوفه، عکس ‏العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزیابى دقیق اوضاع کوفه و میزان علاقه و استقبال مردم و تهیه مقدمات لازم و شناسایى و سازماندهى و تشکل نیروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و این ماموریت را انجام دهد و گزارشى دقیق از وضعیت‏ شهر و مردم، به او بدهد.

حسین ‏بن على علیهماالسلام در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى»‏ بن عروه و عبدالله یقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!»

حضرت حسین‏ بن على (علیهماالسلام) مناسب‌ترین فرد براى این ماموریت محرمانه را «مسلم بن عقیل‏» دید، که هم آگاهى سیاسى و درایت کافى داشت، و هم تقوا و دیانت، و هم خویشاوند نزدیک امام بود. به نمایندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمویم «مسلم بن عقیل‏» را با شما به کوفه مى‏فرستم، اگر مردم با او بیعت کردند؛ من نیز خواهم آمد.

این که امام از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان «برادرم‏» و «فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏برد، میزان اعتبار و لیاقت و کفایت مسلم‏ بن عقیل را مى‏رساند. آنگاه «مسلم بن عقیل‏» را طلبید و به او فرمود: به کوفه مى‏روى، اگر دیدى که دل و زبان مردم یکى است و آنچنان که در این نامه‌ها نوشته‌اند متحدند و مى‏توان به وسیله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنویس و «مسلم بن عقیل‏» را وصیت و سفارش کرد، به این که:

پرهیزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعالیت‌هاى خود را پوشیده ‏دار؛ اگر مردم، یکدل و یک جان بودند و در میانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.

مسلم بن عقیل؛ یار وفادار حسین علیه السلام

اعزام «مسلم بن عقیل‏» و فرستادن این پیام به کوفه، پاسخى به همه نامه‌ها و دعوت‌ها و طومارها بود. محتواى پیام امام، در این چند محور، خلاصه مى‏شود:

1 - تایید کامل از «مسلم بن عقیل‏» به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده‏اى مورد اطمینان.

2 - محدوده مسؤولیت «مسلم بن عقیل‏» در کوفه نسبت‏ به ارزیابى وحدت کلمه و صداقت مردم.

3 - پاسخى به دعوت‌هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.

4 - درخواست از مردم براى حمایت و اطاعت از «مسلم بن عقیل.‏»

«مسلم بن عقیل‏» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اینک، «مسلم بن عقیل‏»، با شهرى رو به روست، حادثه‏ خیز و پر ماجرا و با گرایش‌هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى‏گذراند.

شیعیان، دسته دسته به خانه مختار مى‏آمدند و با «مسلم بن عقیل‏» دیدار و بیعت مى‏کردند و «مسلم بن عقیل‏» هم نامه امام حسین علیه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏خواند.

روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین علیه السلام که با نماینده‏اش «مسلم بن عقیل‏»، بیعت مى‏کردند افزوده مى‏شد تا این که پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏رسید.

با وجود این همه بیعت‌گران‏ جان بر کف و انقلابی‌هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمایت ‏حسین (علیه السلام) و بر انداختن حکومت‏ یزید، «مسلم بن عقیل‏»، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.

اکنون «مسلم بن عقیل‏»، نگینى در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمى امیدواران است شکوه و هیبتى دارد، میان کوفیان جایى و محبوبیتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه‏‌هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقیقت‌هاست، ز «رفتن‏»ها و «ماندن‏»‌هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پایید، تمام شعله‌ها ناگه فرو خوابید ...

یزید براى حفظ سلطه و حاکمیت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبیدالله بن زیاد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زیاد» با حفظ سمت، والى کوفه نیز شد. ماموریت ابن‏ زیاد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقیل‏» را دستگیر کند و سپس او را محبوس یا تبعید کند، یا به قتل برساند.

مردمى که با «مسلم بن عقیل‏» بیعت کرده و در انتظار آمدن حسین بن على (علیهماالسلام) به کوفه بودند، با ورود ابن‏ زیاد به کوفه، وضعى دیگر پیدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت‏ به مسجد آمدند، ابن زیاد از دارالاماره بیرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... امیرالمؤمنین یزید، مرا فرمانرواى شهر و این مرز و بوم و حاکم بر شما و بیت‏‌المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمدیدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نیکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشیر و تازیانه رفتار کنم. پس هر کس باید بر خویش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل ‏روشن مى‏شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقیل‏» هم برسانید که از خشم و غضب من بترسد.»

از این پس، مجراى بسیارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن‏ زیاد، رؤساى قبایل و محله‌ها را طلبید و برایشان صحبت‌هاى تهدیدآمیز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان یزید را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.

حزب اموى، که مى‏رفت‏ بساطش نابود و برچیده گردد، دیگر بار جان گرفت و آن تهدیدها و تطمیع‏ها و فریبکاری‌ها و تبلیغ‌هاى دامنه‏دار، تاثیر خود را بخشید و والى جدید، توانست‏ با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگیرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگیری‌ها و خشونت‌ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.

«مسلم بن عقیل‏»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که یاد شد، پیش آمد. از آن جا که ابن ‏زیاد، براى سرکوبى انقلابی‌ها به دنبال رهبر این نهضت؛ یعنى «مسلم بن عقیل‏» مى‏گشت، «مسلم بن عقیل‏» مى‏بایست جاى امن‌تر و مطمئن‌ترى انتخاب کند. این بود که مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانى‏» رفت.

«هانى ‏بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره‌هاى معروف و پر نفوذ شیعه در این شهر بود که هواداران و نیروهاى مسلح و سواره‏اى که تعدادشان به هزاران نفر می‏رسید در اختیار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پیامبر را هم درک کرده بود و در زمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم در جنگ‌هاى جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفایى شایسته در حق اهل‏‌بیت پیامبر برخوردار بود.

اینک، بار دیگر موقعیتى پیش آمده بود که «هانى»، صداقت و ایمان و تعهد خویش را نسبت‏ به حق نشان دهد و در این شرایط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذیراى «مسلم بن عقیل‏» گردد که در راس نیروهاى شیعى است و تحت تعقیب از سوى حاکم کوفه.

نهضت «مسلم بن عقیل‏» و هوادارانش، صورت مخفی‌ترى گرفت و ارتباط ها پنهان‌تر انجام مى‏شد. با تغییر شرایط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابی‌هاى شیعه تبدیل شده بود که با کمترین غفلتى ممکن بود خطرات بزرگى پیش بیاید. سیاست کلى «ابن ‏زیاد» نابودى «مسلم بن عقیل‏» و شکست این نهضت‏ بود و براى این کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:

1- جستجو و تعقیب «مسلم بن عقیل‏» و طرفدارانش.

2 - خریدن سران شهر و چهره‏هاى با نفوذ.

براى پی ‏بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و اطلاع از قرارها و برنامه‏ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقیل‏»، راهى که از سوى ابن‏زیاد پیش گرفته شد، استفاده از یک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت ‏برساند. این عامل نفوذى ابن‏ زیاد کسى جز «معقل‏» نبود. معقل که از سرسپردگان‏ حکومت ‏بود، با دریافت‏ سه‏ هزار درهم، مأموریت‏ یافت که به عنوان یک هوادار «مسلم بن عقیل‏» و طرفدار نهضت‏ با طرفداران «مسلم بن عقیل‏» تماس بگیرد و به عنوان یک انقلابى، که می‏خواهد این پول‌ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهیه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقیل‏» تحویل دهد، کم‏ کم به پیش «مسلم بن عقیل‏» راه یافته و از خانه او و تشکیلات و افراد مؤثر، گزارش تهیه کرده و به ابن ‏زیاد خبر دهد.

به این صورت، کم ‏کم این جاسوس ابن‏ زیاد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقیل‏» بود راه پیدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول‌ها را به او تحویل داد و به تدریج‏ خود را یکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح‌ها زودتر از همه می‏آمد و دیرتر از همه می‏رفت و اخبار درونى نهضت را به عبیدالله زیاد، گزارش می‏داد.

با پى بردن به مخفیگاه «مسلم بن عقیل‏» و مرکزیت نهضت و افراد مؤثر در جریان مبارزه، ابن زیاد، بیشتر احساس خطر کرد و تصمیم گرفت که هر چه زودتر دست ‏به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غیر قابل کنترلى برسد، در هم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابی‌ها را در هم شکند. این بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پیشگامان آن و چهره‌هاى سرشناس تشکیلات «مسلم بن عقیل‏» کشیده شد و اولین گام، دستگیرى «هانى‏» بود.

نقش «هانى‏» در نهضت، بسیار بود؛ از این رو والى کوفه به فکر دستگیرى «هانى» افتاد تا از این طریق به «مسلم بن عقیل‏» هم دسترسى پیدا کند، زیرا می‏دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقیل‏» عملى نیست و نیروهاى زیادى که در اختیار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس باید با نقشه‌ای پاى هانى را به «دارالاماره‏» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بین او و «مسلم بن عقیل‏» جدایى بیفتد.

«هانى» به بهانه مریضى پیش «عبیدالله زیاد» نمی‏رفت، تا این که ابن‏ زیاد، چند نفر را در پى او فرستاد و با این بهانه که والى کوفه می‏خواهد تو را ببیند، او را به دارالاماره بردند.

ابن ‏زیاد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهدیدآمیز، همراه با تطمیع، بیان می‌کرد. قساوت و خشونت از گفتارش می‏بارید. بیشترین تهدید، نسبت ‏به کسانى بود که به «مسلم بن عقیل‏» پناه دهند و مژده جایزه به کسى داد که «مسلم بن عقیل‏» را یا خبرى از او را نزد او بیاورد. «مسلم بن عقیل‏» نایب و نماینده حسین بود. نسخه‌‏اى برابر با اصل. تصمیم گرفته بود کربلایى در کوفه بر پا سازد، و حماسه‌‏اى به یاد ماندنى و درسى عظیم از قدرت رزمى و روحى یک «مؤمن‏» در تاریخ، بر جاى بگذارد. و این چنین کوفه که به خاطر نهضت ‏براى «مسلم بن عقیل‏» «وطن‏» شده بود، اینک به غربت تبدیل شده است. «مسلم بن عقیل‏» بی‌یاوری چون «هانی».

و «مسلم بن عقیل‏»، غریبى در وطن! «مسلم بن عقیل‏» براى یافتن خانه‌اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه‏ها غریبانه می‌گشت و نمی‏دانست‏ به کجا می‌رود.

و اما در کوفه، همه درها به روی «مسلم بن عقیل‏» بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسایش خویش را در سر داشت. تا این که پس از چند روز آوارگی در محله «بنى ‏بجیله‏» زنى به نام «طوعه‏» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زیاد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهمید که مهمانِ خانه‌شان کسى جز «مسلم بن عقیل‏» نیست. بسیار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگوید.

سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا علیه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.

و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقیل‏» به خانه طوعه یورش بردند. حضرت «مسلم بن عقیل‏» یک تنه در برابر انبوهى از سپاهیان ابن ‏زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می‏کرد. هر هجومى را با شمشیر دفع می‏کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى میزد. «مسلم بن عقیل‏»، تصمیم داشت که تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یک حلقه محاصره از پشت‏ سر، نیزه‏اى بر او زده و او را به زمین افکندند و بدین گونه، اسیرش کردند. طبق برخى از نقل‌ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقیل‏» در آن افتاد و اسیر شد. «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند؛ آزاده‏اى که در اندیشه نجات آن اسیران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى دیگر از حماسه در پیش دیدگان تاریخ، نمودار شد.

حضرت «مسلم بن عقیل‏» با خرسندی از تقرب به مقام والای شهادت خود، دشمنان را ندا داد:

من امروز، از خُم خون، می‏چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نیست.

از این مردن سرافرازم که پیش باطل و بیداد نیاوردم فرود، این سر نکردم سجده بر دینار، نسودم لحظه‌اى پیشانی‏ام بر زر، کنون در چنگ این دشمن، شرافتمند می‏میرم که من، مردانه جنگیدم و بر مرگ دلیران و جوانمردان نمی‏بایست گرییدن.

ولى ناگاه «مسلم بن عقیل‏» را گریه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» یکى از سران سپاه ابن‏ زیاد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى این کارها باشد، بر این پیشامدها نباید گریه کند. «مسلم بن عقیل‏» گفت:

«به خدا سوگند! گریه‌ام براى خویش و به خاطر ترس از مرگ نیست، بلکه گریه من براى خانواده‏ام و براى حسین بن على و خانواده اوست، که به سوى شما می‌آیند.»

در زیر برق سرنیزه‌ها، آن اسیر آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآمیز خویش می‏اندیشید و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همین کوفه در حرکت ‏بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسین (علیه السلام) نبود. «مسلم بن عقیل‏» را به بالاى دارالاماره می‌بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می‏گفت، خدا را تسبیح می‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهى درود می‏فرستاد و می‏گفت:

خدایا! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یارى ما کشیدند، حکم کن!

شکوه و عظمت «مسلم بن عقیل‏» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، دیدنى بود. گرچه آنان، این قهرمان اسیر و دست ‏بسته را با تحقیر و توهین براى کشتن به آن بالا برده بودند، لیکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چیز دیگرى است که دیده‏هاى بصیر و دل‌هاى آگاه، شکوهش را می‏یابند. با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و ... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صداى زیادى به پا کردند.

پس از شهادت «مسلم بن عقیل‏»، به سراغ «هانى‏» رفتند و با دو ضربت، سر این انسان والا و حامى بزرگ «مسلم بن عقیل‏» را از بدن جدا کردند. در حالی که این چنین با خدای خود می‌گفت: «بازگشت‏ به سوى خداست. خدایا مرا به سوى رحمت و رضوان خویش ببر!»

آن فرومایگان، بدن هانى را هم به طنابى بستند و در کوچه‏ها و گذرها بر خاک کشیدند. خبر این بی‌حرمتى به همه رسید. اسب سوارانشان حمله کردند و پس از درگیرى با نیروهاى ابن‏ زیاد بدن «هانى» و «مسلم بن عقیل‏» را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن کردند، در حالى که جسد «مسلم بن عقیل‏»، بی‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگیر شده و به شهادت رسیدند و اجساد مطهرشان در کنار آن دو قهرمان رشید به خاک سپرده شد و در روز نهم ذیحجه، کربلاى کوچکى در کوفه بر پا شد و یادشان به جاودانگى پیوست.

در پى این شهادت‌ها که وضع کوفه اینگونه بحرانى و اوضاع نامساعد بود، کاروان امام حسین (علیه‌‌السلام) هم که از مکه به سوى کوفه حرکت کرده بود به سوى این شهر می‏آمد.

حسین ‏بن على (علیهماالسلام) در یکى از منازل میان راه، خبر شهادت این سه یار وفادار خویش را شنید. شهادت «مسلم بن عقیل‏»، «هانى‏ بن عروه»  و «عبدالله یقطر»، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندین بار، براى «مسلم بن عقیل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبید و گفت: «خدایا براى ما و پیروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خویش جمع گردان، که تو بر هر چیز، توانایى!» آنگاه نامه‌اى را که محتوایش گزارش شهادت آنان و دگرگونى اوضاع کوفه بود بیرون آورد و براى همراهان خود، خواند و گفت: هر کس از شما می‏خواهد برگردد، برگردد، از جانب ما بر عهده او پیمان و عهدى نیست...

آرامگاه حضرت «مسلم بن عقیل‏»، این شخصیت والا مقام در بیرون باروى - دیوار - مسجد کوفه و در سمت جنوب شرقى آن قرار دارد که به وسیله راهرو کوتاهى از مسجد می‏توان به درون صحن آن قدم نهاد. حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» علیه السلام فضاى وسیعى در شرق مسجد کوفه را در برگرفته و از گنبد طلایى بزرگ و چندین رواق و شبستان و ایوان تشکیل شده است و در برابر حرم حضرت «مسلم بن عقیل‏» و در سمت‏ شمالى‏ صحن او آرامگاه هانى بن عروه قرار دارد.

سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقیل‏» و «هانی بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خویش را فداى رهبر و مولایشان سیدالشهدا (علیه السلام) کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.

 

مأخذ:

تاریخ طبرى

نفس المهموم شیخ عباس قمى (رحمت الله علیه)

ارشاد شیخ مفید (رحمت الله علیه)

 

 

سایت تبیان

 

مهری هدهدی





      

ابن مقله ، صاحب خط مشهور است که به زیبائیش مثل ها زده اند. وى اولین کسى است که خط مزبور را اختراع کرد و از صورت کوفى به وضع جدید در آورد و پس از او ابن بوّاب از او پیروى کرد.
ابن مقله در ابتداى کارش در یکى از دیوان ها خدمت مى کرد و هر ماه شش ‍ دینار مى گرفت . سپس به ابوالحسن بن فرات وزیر پیوست و از خواص او شد. ابن فرات که در جود و سخا همچون دریا بود، ابن مقله را محترم داشت و مقامش را بالا برد.
ابن مقله را رسم بر این بود که نزد ابن فرات مى نشست و نامه هاى ارباب حوائج را گرفته به عرض او مى رسانید و از این راه سود مى برد. ابن فرات نیز براى آنکه نفعى عاید این مقله شود او را وادار مى کرد، از این راه به تحصیل مال پردازد.
ابن مقله همچنان در این شغل باقى ماند تا آنکه کارش رونق گرفت و مالى فراوان اندوخت . چون ابن فرات در مرتبه دوم به وزارت رسید ابن مقله در دولت او صاحب نفوذ شد و شهرتى زیاد پیدا کرد و منزلتى بزرگ یافت .
ولى شیطان میان آن دو نفر تباهى افکند و هر یک از دیگرى بیم بر دل گرفتند، آنگاه ابن مقله نعمت ابن فرات را کفران نموده به دشمنان و بداندیشان وى پیوست ، تا آنکه تیره بختى ابن فرات فرا رسید. چون بار دیگر ابن فرات عهده دار وزارت شد ابن مقله را گرفت . صد هزار دینار از او مطالبه نمود. سپس همسر ابن مقله که زنى توانگر بود، آن مال را به ابن فرات تسلیم کرد. ابن مقله در کتابت و انشاء دستى توانا داشت و توقیعاتش در فن نویسندگى داراى هیچ گونه عیبى نبود.
ابو عبدالله محمد بن اسماعیل معروف به رنجى کاتب ابن فرات نقل کرده گوید:
چون ابن مقله به نگون بختى افتاد و زندانى شد من نزد وى در زندان نرفتم و با او مکاتبه نکردم و با آنکه میان ما دوستى و صداقت برقرار بود از ترس ابن فرات هیچ گونه اظهار اندوهى نیز ننمودم . چون گرفتارى ابن مقله طولانى شد، نامه اى براى من فرستاد که در آن نوشته بود:

ترى حرمت کتب الاخلابینهم
ابن لى ام القرطاس اصبح غالبا
فما کان لوساء لتنا کیف حالنا
و قد دهمتنا نکبة هى ماهیا
صدیقک من راعاک فى کل شدة
و کلا تراه فى الرخاء مراعیا
فهبک عدوى لاصدیقى فاننى
رایت الاعادى یرحمون الا عادیا

((آخر نامه به دوستان نوشتن را نیز منع کرده اند، یا بهاى کاغذ گران شده است ؟ چه مى شد اگر از حال ما که این همه در رنج و محنت فرو رفته ایم پرسش مى کردى ؟ دوست آن است که در سختى ها انسان را کمک کند و گرنه در خوشى همه مددکار انسان اند. گیرم تو با من دشمنى ، نه دوستى ؛ آخر دشمن را نیز دیده ایم که به دشمن رحم مى کند.))
مقتدر در سال سیصد و شانزده ، ابن مقله را وزیر خود کرد و خلعت هاى وزارت را بدو ارزانى داشت . ابن مقله نیز با استقلال تمام ، بار گران وزارت را به دوش گرفت و مبلغ پانصد هزار دینار در راه آن صرف کرد. سپس از مقام خود عزل شد و به زندان افتاد. ولى دوباره به وزارت رسید. ابن مقله همچنان با روزگار دست و پنجه نرم مى کرد، تا آنکه ((راضى بالله )) وى را به وزارت خود انتخاب نمود. لیکن پس از چندى کارهایى کرد که سبب شد راضى وى را در خانه اش حبس کند و بر او تنگ بگیرد.
در این وقت ، دشمنان ابن مقله ، از وى نزد راضى به سخن چینى پرداختند و راضى را از شر ابن مقله ترساندند. راضى نیز دست راست ابن مقله را برید. ابن مقله چندى را با دست بریده در زندان زیست و همواره بر آن زارى کرده ، مى گفت :
- دستى را که با آن چندین مصحف و فلان قدر احادیث رسول صلى الله علیه و آله ، نوشتم و با آن به شرق و غرب نامه نگاشتم ، مانند دست دزدان قطع کردند.
چون راضى دست ابن مقله را برید وى چنانکه با دست راست خود مى نوشت با دست چپ به نوشتن پرداخت . سپس قلم را به دست راست بریده خود بسته با آن مى نوشت و هیچگونه فرقى میان خط وى پیش از بریده شدن و دستش و بعد از آن نهاده نمى شد.
از اتفاقات عجیب این که ابن مقله سه بار وزارت یافت و سه بار مسافرت کرد و سه بار دفن شد. بدین معنى که چون اندکى پس از بریدن دستش او را به قتل رساندند، جثه اش را در دارالخلافه به خاک سپردند. سپس خانواده ابن مقله خواهش کردند جثه وى را تسلیم ایشان کنند. از این رو نبش قبر کرده او را در آوردند و به خانواده اش دادند. ایشان نیز وى را دفن نمودند. پس از آن همسر ابن مقله جثه شوهرش را مطالبه کرد و قبر او را شکافته ، جثه اش را درآورد و در خانه خود به خاک سپرد.





      

سالها بود که زمین در حسرت باران حیاتبخشی می سوخت و به کویر خشک تعصبات و عقاید باطل و مرداب خرافات، تبدیل شده بود که ناگاه در شبی فراموش نشدنی، باران رحمت الهی شروع به باریدن کرد و زمین تشنه را سیراب ساخت و گُلی زیبا، بنام محمد مصطفی(ص) در کویر حجاز، شکوفا شد. آن پیام آور الهی، در شهر مقدس مکّه و در خانواده ای مؤمن و خداپرست، در شب 17 ربیع الاول به دنیا آمد و جهانِ هستی را با وجود مبارک خود، منوّر کرد.

اغلب تاریخ نگاران سال ولادت حضرت محمد(ص) را سال عام الفیل(570 میلادی) نوشته اند. عقیده مشهور میان شیعیان هفدهم ماه ربیع الاول و در بین اهل سنت دوازدهم این ماه به عنوان روز ولادت ایشان مطرح است.

حضرت محمد (ص) از منظر قرآن:
قرآن شریف پیامبر(ص) را الگو و اسوه تمام آدمیان در همه زمان ها و مکان ها می داند و همگان را به پیروی از او فرا می خواند. آیات متعددی درباره پیامبر اکرم(ص) در قرآن بیان شده است که گاهی به طور مستقیم و گاهی به شکل غیر مستقیم، به معرفی ایشان می پردازد.

به عنوان نمونه در آیه 159 آل عمران می خوانیم :
" به سبب رحمت خداست که تو با آنها این چنین خوشخوی و مهربان هستی. اگر تند خو و سخت دل می بودی از گرد تو پراکنده می شدند. پس بر آنها ببخشای و برایشان آمرزش بخواه و در کارها با ایشان مشورت کن و چون قصد کاری کنی بر خدای توکل کن، که خدا توکل کنندگان را دوست دارد."
Link: آیه 159 آل عمران

در این آیه به بیان شش ویژگی پیامبراکرم(ص) پرداخته شده است:
* مهربانی و نرمش با مردم
* پرهیز از خشونت
* عفو و بخشش خطاکاران
* طلب مغفرت برای خطا کاران
* مشاوره و هم فکری با مؤمنان
* قاطعیت در انجام تصمیمات و توکل بر خدا

حضرت محمد (ص) در سیمای نهج البلاغه :
با توجه به اینکه نزدیک ترین انسانها به نبی گرامی اسلام (ص) و آگاه ترین انسانها به شخصیت آن پیامبر اعظم (ص)، امام علی(ع) است، بهترین راه برای شناخت پیامبر اعظم (ص) مراجعه به سخنان گهربار امام علی(ع) می باشد زیرا نهج البلاغه اقیانوس بی کرانی است از معارف الهی و قرآنی.

امام علی(ع) درباره لزوم پیروی و تأسی به نبی گرامی اسلام (ص) در نهج البلاغه تأکیدات فراوانی دارند و از جمله می فرمایند:
"و حقیقتاً مقتدا قرار دادن رسول اکرم (ص) برای تو کافی است. از پیامبری که پاکیزه ترین و پاک ترین مردم است پیروی کن، زیرا راه و رسمش سرمشق و الگویی است برای هر کس تأسی جوید و انتسابی است عالی برای هر کس که بخواهد منتسب گردد، و محبوب ترین بندگان خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم جای قدم او گذارد"
Link: نهج البلاغه خطبه 160

ولادت امام جعفر صادق(ع) :
امام جعفر صادق (ع) نیز در روز جمعه، ، هفدهم ربیع‏الاول سال 83 قمری (به هنگام طلوع فجر و به روایتی در روز دوشنبه ) دیده به جهان گشود و عالم انسانی را با انوار طیّبه خویش تابناک نمود. شیعیان و محبّان اهل بیت(ع)وی را به "صادق آل محمد(ص)" می‏شناسند. زیرا آن حضرت، هرگز سخنی جز راست و درست، چیزی نفرمود.
آن حضرت با تشکیل حوزه علمیه و تعلیم شاگردانش، تحول شگرفی در جهان اسلام و مذهب شیعه پدید آورد و جهانیان را با اسلام ناب محمدی (ص) و مکتب حیات بخش اهل بیت (ع) آشنا ساخت. به همین جهت، وی را پایه گذار مذهب "امامیه" دانسته و شعیان امامی اثناعشری را "شیعه جعفری" می‏گویند.

امام جعفر صادق (ع) :
هر که به یک زندگی ساده از خدا راضی باشد خدا هم به عمل اندک او راضی شود.
(اصول کافی ، ج 3 ، ص 20





      

اول ـ محبت علی(ع)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ملک الموت با دوستان علی(ع) مهربان است، مانند مهربان بودن به پیامبران».1
دوستان علی(ع) از دنیا نمی روند، مگر اینکه از آب کوثر سیراب شوند، از میوه درخت طوبی استفاده کنند و جایگاه خود را در بهشت ببینند. سکرات مرگ بر ایشان آسان می گردد و قبرشان باغی از باغ های بهشت است.2
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «محبت علی (ع) سبب دفع سکرات مرگ می شود».3

دوم ـ قرائت قرآن
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که پس از هر نماز، خواندن قرآن را ادامه دهد، خیرات و برکات از آسمان بر سرش فرومی ریزد، سختی و عذاب لحظه جان دادن را نمی چشد، از عذاب قبر نجات می یابد و از کارهایی که دیگران می ترسند، نخواهد ترسید. همچنین زمانی که دیگران اضطراب دارند، او آرامش خواهد داشت.4

سوم ـ خواندن بعضی سوره ها

سوره زلزال
امام صادق(ع) فرمود:
هرگز از خواندن سوره إِذا زُلْزِلَت خسته نشوید که آثار فراوان دارد، از جمله در هنگام مرگ، فرشته ای حاضر می شود و به ملک الموت سفارش می کند که با این ولیّ خدا مدارا کن؛ زیرا او زیاد این سوره را تلاوت می کرد. ملک الموت می گوید: پروردگارم به من سفارش کرده که در اختیار این بنده مؤمن باشم و تا او راضی نشود روحش را نمی گیرم. در آن هنگام پرده ها از جلوی چشمش کنار می رود و او جایگاه خود را در بهشت می بیند و راضی به جان سپردن می شود. ملک الموت به آسان ترین شکل، جان او را می گیرد و ملائکه روحش را تا بهشت همراهی می کنند.5

سوره یس
روایت شده است که هرکس بر خواندن سوره یس مداومت کند، خدا سکرات مرگ و هراس های مرگ را از او برطرف می سازد.

آیة الکرسی
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که خواندن آیة الکرسی سبب آسان شدن سکرات موت می شود.6

چهارم ـ اهمیت دادن به نماز
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هرکس مواظب نمازش باشد و به نمازش در اول وقت اهمیت بیشتر دهد، در وقت مرگ، ملک الموت شهادتین ـ أَشْهَدُ أَنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ـ را به او تلقین می کند و سبب می شود که ملک الموت در آن لحظه ابلیس را از وسوسه کردن او دور سازد.7
از امام صادق(ع) نقل شده است که میت را هنگام احتضارش، به جایگاهی که نماز می خوانده است، ببرید؛ که سبب می شود جان دادن بر او آسان شود.8

پنجم ـ نماز در شب جمعه
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که در شب جمعه دو رکعت، بعد از حمد، نماز بخواند، در هر رکعت بعد از حمد سوره توحید را پنجاه مرتبه قرائت کند و در پایان نماز بگوید: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی النَّبیِّ العَرَبِیِّ وَ آلِهِ» خداوند گناهان او را ببخشد و در لحظه جان دادن، مرگ را بر او آسان گرداند.9

ششم ـ صله رحم و نیکی به پدر و مادر
امام صادق(ع) فرمود:
کسی که دوست دارد لحظه های جان دادن بر او آسان شود، باید با خویشان خود صله رحم داشته باشد و به پدر و مادرش نیکی کند. در این صورت، مرگ بر او آسان می شود و فقر در زندگی اش راه نمی یابد.10
از امام موسی بن جعفر(ع) نیز نقل شده است که خداوند به حضرت موسی فرمود: «هرکس صله رحم کند، مرگ را بر او آسان می کنم».11

هفتم ـ روزه
مردی یهودی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره فلسفه روزه پرسید، حضرت هفت اثر برای آن ذکر کرد، از جمله فرمود: «هرکس روزه ماه رمضان را بگیرد، خداوند سکرات مرگ را بر او آسان می کند».12
همچنین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است:
هرکس غیر از ماه رمضان ده روز پشت سر هم روزه بگیرد، در هنگام مردنش ملک الموت به صورت جوانی زیبا درحالی که در دستش جامی از آب است، به ملاقات او می آید و به آسانی جان او را می گیرد.13
از امام صادق(ع) نیز روایت شده: «هرکس روز آخر ماه رجب را روزه بگیرد، خداوند از سختی های جان دادن، او را ایمن می کند».50

هشتم ـ کمک به نیازمندان
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هرکس برادر نیازمند خود را طعام دهد، خداوند تلخی مرگ را از او برطرف می کند.»60 امام صادق(ع) فرمود: «هرکس برادر فقیرش را لباس بپوشاند، بر خداوند لازم است که او را از لباس بهشت بهره مند، مرگ را بر او آسان و قبرش را وسیع کند».70

نهم ـ وضو داشتن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس در اول شب با وضو بخوابد، اگر در آن شب مرگ او فرا رسد، نزد خدا شهید است».80

1 علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، تبریز، انتشارات مکتبة بنی‌هاشمی، 1381، ج1، ص 80 .
2 بحارالانوار، ج27، ص114.
3 بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص36.
4 بحارالانوار، ج73، ص183.
5 بحارالانوار، ج73، ص456.
6 کافی، ج2، ص204؛ وسائل‌الشیعه، ج5، ص114
7 من لا یحضره الفقیه، ج2، ص74.
8. ثواب الاعمال، ص 56.
9 امالی صدوق، ص15.
10 امالی طوسی، ص433؛ امالی صدوق، ص389.
11 بحارالانوار، ج13، ص327.
12 همان، ج89، ص327.
13 وسائل الشیعه، ج4،





      

 

نفوذ فرهنگی

پرسش:

یکی از مهم ترین استراتژی های دشمن در تهدید نرم، استراتژی نفوذ فرهنگی است. لطفاً در این راستا توضیح دهید دشمنان از چه راهها و محملهایی نفوذ می کنند و رسالت و وظایف مسئولین و مردم در این رابطه چیست؟

پاسخ:

شکی نیست که دشمنان ما در صدر خواسته های خود می خواهند با اسلام و ارزش های انقلاب اسلامی مبارزه کنند. در این زمینه رسالت و مأموریت مسئولین و مردم این است که مجاری نفوذ دشمنان را به خوبی شناسایی کرده و برای مقابله با آن تدبیر و چاره اندشی نمایند. به طور کلی در عرصه فرهنگی دو راه نفوذ وجود دارد که هر دو نیز مبتنی بر اصول روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی است: یکی راه سطحی که بیشتر در عوام مردم مؤثر است و زود به نتیجه می رسد و دیگری راه ریشه ای و بنیادین است که در درازمدت نتیجه می دهد و در مبانی شناخت، فکر و آگاهی مردم اثر می گذارد. اینک با ذکر این مقدمه و با توجه به اولویتها راهها وعوامل نفوذ فرهنگی دشمنان را به نحو اجمال توضیح می دهیم؟

1- دانشگاهها و مراکز علمی

«بالاترین چیزی که دشمنان و مخالفین کشورهای مستضعف و کشور اسلامی روی آن حساب ویژه ای باز کرده اند ، دانشگاه است. برای این که آنها خوب می دانند، که اگر دانشگاه در خدمت آنها باشد، یعنی همه کشور در خدمت آنهاست. دانشگاه است که امور کشور را اداره می کند. دانشگاه است که نسل آینده و حاضر را تربیت می کند و اگر چنانچه دانشگاه در اختیار چپاولگرهای شرق و غرب باشد، کشور در اختیار آنهاست.» (امام خمینی 60.3.23) «تهاجم فرهنگی دشمن به صورتی است که شما ناگهان در مدرسه ها، در خیابان های ما، در جبهه های ما، در حوزه علمیه ما، در مدارس و دانشگاههای ما نشانه های آن را خواهید دید. یکی مقداری هم الان دارید می بینید بعداً هم بیشتر خواهد شد» مقام معظم رهبری، 1373

«یکی از کارهای دشمن ایجاد ناامنی در محیط دانشگاهها است، یعنی کاری می کنند که درس خواندن، کلاس رفتن، درس گفتن، آزمایشگاه، یک امر ناممکن و دشوار بشود... این انقلاب مخملی و کودتای خزنده، انقلاب ما را تهدید می کند. این که دانشجوی ما با جانماز وارد دانشگاه شده و بی نماز برمی گردد براثر القای این افکار است» (جوادی آملی، 1385)

2- مطبوعات

... اگر یک روزنامه توطئه برضد مسیر ملت می خواهد بکند، با نوشتن چیزهایی که برخلاف مسیر ملت است و با ننوشتن چیزهایی که در مسیر ملت است بخواهد توطئه بکند و راهی برود که دشمنهای یک ملت آن راه را می روند، ازکارهای دشمنان یک ملتی بنویسد... این طور آزادیها را ملت ما نمی تواند بپذیرد.» (امام خمینی(ره)، 1358)

«امروز مطبوعاتی پیدا می شوند که همه همتشان تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در مردم و خوانندگان نسبت به نظام است. امروز 10 تا 15 روزنامه هستند که گویا از یک مرکز هدایت می شوند. تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف، قضایای کوچک را بزرگ می کنند و تیترهایی می زنند که هر کس این تیترها را نگاه می کند خیال می کند که همه چیز در کشور از دست رفته است. (مقام معظم رهبری، 79.2.10)

3- صدا و سیما

«توجه کنید که فیلمها، یک فیلمهای انحرافی نباشد. یک منظره هایی که سابقاً بود و انحرافات برای جوانان ما ایجاد می کرد، نباشد... نظارت بکنید. نگذارید دست اشخاصی که متعهد نیستند بیافتد. اگر پیدا شدند این گونه اشخاص، باید به آنها حالی کنید. اگر نمی شود تسویه کنید و این یک امر ضروری و لازم است» (امام خمینی(ره)، 1358)

«رادیو تلویزیون می تواند یک مملکت را اصلاح کند و می تواند به فساد بکشد، این را نه روزنامه می تواند، نه سینما می تواند، نه تئاتر می تواند. نه تبلیغات لفظی که در منابر است می تواند، برای این که اینها همه شعاعشان محدود است... تبلیغات تلویزیون می تواند از راه سمع و بصر، مردم را یا تربیت کند یا منهدم کند» (امام خمینی(ره)، 58.4.28)

4- ایجاد خودباختگی فرهنگی

ایجاد خودباختگی و عدم باور نسبت به ارزش های اعتقادی و مکتبی در میان مسلمانان به ویژه جوانان از عوامل عمده نفوذ فرهنگ استعماری است. سردمداران استعمار می کوشند با تبلیغات و القائات شیطانی به اینکه مسلمانان از خود هیچ ندارند و یا ما نژاد برتریم، آنان را به تقلید کورکورانه وادار و به بی هویتی سوق دهند. (صحیفه نور، ج11، ص 183)