سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

مهم است که بدانیم اینها درگذشته درموردتهاجم فرهنگی که گوش نکردیم به این وضع غیرقابل تحمل گرفتارشدیم

 تهاجم فرهنگی را جدی بگیرید

امروز دشمن می خواهد از لحاظ فرهنگی و سیاسی جوامع را منفعل کند 17/2/1376

این خیلی مهم است که انسان در مقابل دشمن، دچار انفعال نشود. تمام سعی امروز دنیای مادی مستکبر - یعنی همین دولتهای استکباری که زمام مسایل اقتصاد و تسلیحات عالم و حتی در موارد بسیاری، فرهنگ خیلی از کشورها را هم در دست دارند - این است که هر جا مقاومتی هست، آن را از طریق منفعل کردن خرد کنند. انفعال در مقابل دشمن، غلط ترین کار و بزرگترین اشتباه است. دشمن را از لحاظ دشمنی، باید به حساب آورد؛ یعنی در مقابل او، او را حقیر نشمرد و در برابرش آماده بود و دفاع کرد؛ اما از دشمن نباید حساب برد، نباید تحت تأثیر قرار گرفت و نباید در مقابلش منفعل شد. دشمن می خواهد جوامع را منفعل کند... امروز از لحاظ فرهنگی و سیاسی، بیشترین تکیه آنها این است.

نقش تبلیغات در تحقق اهداف استکبار 12/10/1376

استکبار بر روی تبلیغات، خیلی حساب می کند؛ و البته این غلط هم نیست، به یک معنا دستگاه استکبار، اشتباه هم نمی کند که بر روی تبلیغات حساب می کند... در واقع استکبار، تبلیغات را میداندار مبارزه علیه خط و ربط و جهت گیری ملت مسلمان کرده است؛ نه این که بخواهیم بگوییم از حالا، بلکه از همان ماههای اول پیروزی انقلاب، این کار شد. منتها در واقع، اقبال با استکبار نبود؛ کما این که امروز هم در این جهت، اقبال با استکبار نیست! آنها که روی تبلیغات حساب می کنند، از این باب است که اثر تبلیغات را در دنیا دیده اند. فرض بفرمایید که تبلیغات در این قضایای تبدیل و امحای نظامهای مارکسیستی در اروپای شرقی، نقش خیلی عجیبی داشت. ما بخصوص بعضی از این قضایا را با دقت دنبال می کردیم؛ و اثر تبلیغات را لحظه به لحظه می دیدیم.

فرض کنید در رومانی، تبلیغات امریکایی و غربی، قدم به قدم آن مردم را راهنمایی می کرد؛ یا قبل از آن در تبلیغات لهستان، در آن نهضت همبستگی که زمان حکومت مارکسیستی داشتند، تبلیغات رادیوی امریکا و تبلیغات جهانی، مردم را تقریباً قدم به قدم هدایت می کرد که چه کار بکنید، به کدام سمت حرکت کنید، چه کسی را بلند کنید، و چه کسی را به زمین بزنید! اینها را دیده اند؛ حتی در شوروی سابق و در جاهای دیگر هم همین طور... ملت ایران باید بداند که آنها روی تبلیغات اهمیت می دهند. ببینید، یک بدی ها و نابسامانی هایی در بین ما، برای دشمن ما مطلوب است؛ می خواهند اینها تحقق پیدا کند؛ اگر توانستند که این نابسامانی ها و بدی ها و زشتی ها و خرابی ها را به وجود بیاورند، که خوب، به وجود می آورند، منتها نمی توانند؛ وقتی نمی توانند، حداقل این است که در تبلیغاتشان این طور وانمود کنند که این بدی ها هست! این برای آنها، مقداری از موفقیت است؛ ممکن است ذهنهای بعضی ها را آشفته کند، دلهای بعضی ها را بلرزاند، یا دوستان جمهوری اسلامی را در خارج از این کشور، مردّد کند.

از اولین کارهای تهاجم فرهنگی دشمن ازخودبیگانگی فرهنگی است 12/6/1377

امروز آن دورانی است که باید با ابزار دانش و معرفت و تلاش علمی، کاری کنیم که عقب افتادگی های تحمیلی دوران طولانی سلطه استبداد در این کشور جبران بشود؛ آن دورانی که نگذاشتند استعدادها شکوفا بشود؛ نگذاشتند هویت اصلی و حقیقی این ملت خود را نشان بدهد؛ به تبع ورود کالاهای صنعتی - که نتیجه پیشرفت علم و صنعت غرب بود - در همه چیز او را به غرب وابسته کردند؛ کالاهای فکری و فرهنگی را وارد این کشور کردند؛ و اولین کاری که کردند، بی اعتقاد کردن قشر تحصیلکرده این کشور به موجودی خود او بود؛ به فرهنگ خودی، به رسوم و آداب خودی، به دانش خودی، به استعداد شکوفا و درخشانی که در نسل ایرانی وجود داشت. این بی اعتقادی، در طول سالهای متمادی، اثر خودش را بخشید. از روزی که این فکر - فکر تحقیر ایرانی - وارد این کشور گردید و موجب شد که این احساس حقارت تا اعماق جان قشرهای برگزیده این کشور نفوذ بکند، تا وقتی که غرب محصول این حالت را چید، البته سالها طول کشید؛ ولی بالاخره آنها موفق شدند و نتیجه آن، همین عقب افتادگی هایی است که شما در کشورمان مشاهده می کنید. با این همه منابع انسانی، با این همه منابع مادّی، با این موقعیت جغرافیایی ممتازی که ما داریم، با آن سابقه درخشان علمی و فرهنگی و میراث عظیم گنجینه ی علمی که ما داریم، وضع ما امروز از آنچه که باید در میدان علم و صنعت و پیشرفتهای گوناگون علمی باشد، بسی عقبتر است.

درباره مسایل تاریخی و جغرافیایی و ادبیات ما هم، دیگران بیش از نیروهای خودی تحقیق کردند، کار کردند، و آن استعداد درخشانی که در ایرانی هست، نتوانسته است هنوز این عقب ماندگیها را جبران کند. البته از مقطع انقلاب به این طرف، معجزه یی به وقوع پیوسته است، و آن «خودباوری» است. آن احساس حقارت دیگر امروز نیست؛ لیکن بایستی کار کرد.

می خواهند ابتکار عمل را از ایران بگیرند 28/12/1377

آنان ]دشمنان[ در این صددند که جمهوری اسلامی را که امروزه در جهان، مظهر جامعیت اسلام شمرده میشود، در موضع دفاعی قرار داده، ابتکار عمل را در میدان معارضه با دشمنانش از دست او خارج کنند و برای این مقصود در چهره ای منافقانه و ریاکار، شعارهای مردمپسند مانند: حقوق بشر، آزادی، مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق زن و امثال آن سر می دهند و جمهوری اسلامی را به بی اعتنایی به این شعارها، متهم می سازند.

روشهای تهاجم فرهنگی غرب به جهان اسلام 23/12/1378

امروز ثروتهای طبیعی جهان اسلام به تاراج میرود، ذخیره فرهنگی و فکری گرانبهای آن در زیر حجابی از پوشالهای تبلیغاتی مهاجمان فرهنگی عمداً پنهان می ماند، استعدادها و مغزهای جوان آن ربوده می شود، قوای آنان در منازعات نظامی و سیاسی نابود می گردد، بی مبالاتی و ولنگاری اخلاقی و اعتقادی، از راه مدرن ترین ابزارهای ارتباطی، همچون گندابی به درون محیط زندگی و درس و ورزش جوانان آن نشت می کند، نفت آنان، روز به روز بر ثروت کمپانی ها و خزانه مالیات گیرندگان بیگانه می افزاید و به جای صاحبان اصلی، دشمنان آنان را فربه می سازد، در قلب جهان اسلام و در گوشه و کنارهای آن - در آسیا و آفریقا و اروپا - تازیانه ظلم و خشم کافران بر پیکر میلیون ها مسلمان فرود می آید و فلسطین و لبنان در آتش قساوت صهیونیستها می سوزد، و این همه درد و رنج، سیاستمداران و رجال دینی و روشنفکران امّت اسلامی را به چاره سازی برنمی انگیزد.

طرح امریکا برای فروپاشی ایران؛ طرح بازسازی شده فروپاشی شوروی 19/4/1379

بنده به عنوان کسی که از اول این انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصه های مختلف این نظام، با جوانب و جریانهای گوناگون مواجه بوده ام؛ هم آدمها را می شناسم، هم حرفها را می شناسم و هم با تبلیغات رسانه یی دنیا آشنا هستم؛ به یک جمع بندی رسیده ام که به طور خلاصه این است: یک طرح همه جانبه امریکایی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی طراحی شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد؛ این طرح، طرح بازسازی شده ای است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد؛ به نظر خودشان می خواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند؛ دشمن این را می خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد این معنا را بگویم، الان در ذهن من هست؛ نه این که بخواهم دنبال نشانه هایش بگردم؛ شواهد آشکاری در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول این چند سال، از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احیاناً حساب نشده آنها - که خودشان هم می گویند فلان مصاحبه ای که ما کردیم، عجولانه بود - صحت این ادعا کاملاً آشکار می شود که آنها به خیال خودشان طرح فروپاشی شوروی سابق را منطبق با شرایط ایران بازسازی کردند و می خواهند در ایران پیاده کنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند که این هم از الطاف الهی است.

طرح فروپاشی شوروی در درجه اول رسانه ای و فرهنگی

و بعد سیاسی و اقتصادی بود 19/4/1379

این طرح امریکایی یا غربی - به هر تعبیری که می گوییم - یک طرح نظامی نبود؛ در درجه اول یک طرح رسانه ای بود که عمدتاً به وسیله ی تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسی محاسبه بکند، می بیند که حدود پنجاه، شصت درصد آن مربوط به تأثیر رسانه ها و ابزارهای فرهنگی بود. عزیزان من! مسأله ی تهاجم فرهنگی را - که من هفت، هشت سال پیش مطرح کردم - جدی بگیرید. شبیخون فرهنگی شوخی نیست. بعد از عامل رسانه ای و تبلیغی، در درجه دوم، عامل سیاسی و اقتصادی بود؛ عامل نظامی هیچ نبود.

تهاجم فرهنگی چیز جدیدی نیست؛ روشها جدید است

27/11/1379

این تبلیغات فرنگی و این تهاجم فرهنگی چیز جدیدی نیست؛ آنچه که جدید بود - که ما در این چند سال بر روی آن تکیه کردیم - روش های نویی بود که در داخل کشور شروع شد و هنوز هم ادامه دارد. در دنیا تهاجم فرهنگی علیه انقلاب، از تهاجم سیاسی و اقتصادی سریعتر و همه گیرتر و همه جایی تر بود. انواع و اقسام کارها را کردند؛ چه قدر علیه اسلام و انقلاب و مبانی اسلامی و مبانی شیعی، که فکر می کردند در پدید آمدن این انقلاب نقش داشته، فیلم ساختند - که الان آن را به رایانه و اینترنت هم کشانده اند - و همه کارهایی را که می توانستند، انجام دادند؛ برای این که جلوی این سخن نو را - یعنی این که باید قدرت سیاسی در کشور در دست انسانهای پرهیزگار و عادل باشد و شرط این اقتدار سیاسی، پرهیزگاری و عدالت باشد - بگیرند. این سخن نو چیزی است که هر صاحب قدرتی را در دنیا تکان می دهد و هر دستگاهی را که از قدرت، انتفاع مادی می برد، دچار وحشت می کند؛ لذا همه جای دنیا با این فکر مخالفند.

نظام اسلامی را متهم می کنند که آزادی نمی دهد

21/5/1371

نظام اسلامی را متهم می کنند که «این مرام، نظامی است؛ آزادی نمی دهد.« چطور ما آزادی نمی دهیم؟! شما در کدام کشور، این همه مجله و روزنامه و مطبوعات سراغ دارید؟ اینها همه اش مال دولت است؟ روزنامه های رسمی کشور، علناً و صریحاً، سیاستهای دولت را زیر سؤال می برند و از آن انتقاد می کنند. دولت هم باکمال بزرگواری گوش می کند و جواب می دهد.

 

  

 

 

 





      

  اندیشه سبز و سرزنده امام خمینی(ره) در تاریخ، ماندگار وجاویدان است. گفتار و رفتار آن عزیز سفرکرده، سمبل و الگوبرای همه انسانها می باشد; زیرا آموزه ها و افکار بلندفرهیختگان مختص ملت، گروه و جغرافیایی خاص نمی باشد، بلکه شجره طیبه «سنت » آنان بر سرهمه جهانیان سایه افکنده است.

منش و اندیشه های سیاسی، فقهی و اجتماعی امام راحل نیز، چراغ پرفروغ محفل همه انسانها بوده ومنحصر به زمان و مکان خاص نیست; زیرا تمام گفتار و رفتار او، از چشمه جوشان و اقیانوس بیکران معارف بالنده و پویای دین سرچشمه گرفته است، که خورشیددین هرگز غروب نمی کند. از این رو است که مقام معظم رهبری(دام عزه) فرمود: «امام خمینی یک حقیقت همیشه زنده است.» از سوی دیگر «سنت »برخی از بزرگان، از اصول پذیرفته جامعه به حساب آمده و رعایت آن بزرگترین نقش را در ایجاد جامعه هدف مند و ضابطه پذیردارد، چنان که گفتار و منش معصومان(علیهم السلام) دارای چنین ویژگیها می باشد.

 بر اساس جاودانگی «سنت » امام راحل است که رهبر حکیم وژرف اندیش، حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی » سال 1378رابه نام سال آن امام همام و فرزانه، اعلام نموده و دولت ومردم ایران را به بهره گیری از «سنت » امام فراخوانده است، تامنش و گفتار او در جای جای جامعه و زندگی مردم حضور داشته باشد. تردیدی نیست که گفتار و رفتار امام یکی از عوامل مهم پیروزی انقلاب اسلامی بوده، که حفظ آن نیز با الگو قرار دادن «سنت » امام، امکان پذیر است.

 یکی از میراث های گران سنگ امام راحل، حکومت دینی مبتنی برولایت فقیه می باشد، که ضرورت دارد، در خصوص «مشروعیت ولایت فقیه » بحث شود، زیرا ولایت فقیه یکی از ارکان نظام بوده ومشروعیت حکومت منوط به حاکمیت ولی فقیه می باشد. جای تردیدنیست که امام از طرفداران مبنای مشروعیت الهی ولایت فقیه است،چنان که منش و گفتار او دال بر این واقعیت بوده و این ازمحکمات گفتار او است. اما اهتمام امام به راءی مردم و برخی ازکلمات او سبب شده است، تصور شود: امام از دیدگاه مشروعیت الهی ولایت فقیه به مشروعیت مردمی ولایت فقیه عدول کرده است. این نوشتار می کوشد، مبنای امام را در این خصوص تبیین کند. برای روشن شدن دیدگاه امام دو مبنای عمده در خصوص مشروعیت ولایت فقیه که با عنوان «مشروعیت الهی و مردمی » یاد می شود، بایدتبیین گردد، تا نظر نهایی امام روشن شود.

 تفسیر دیدگاه امام خمینی(ره) در خصوص مشروعیت ولایت فقیه ضروری می نمایاند که بحث را در محورهای زیر پی گیریم:

الف- همگرایی دین و سیاست

یکی از مبانی عمده در خصوص مشروعیت حق حاکمیت رهبر، نظریه مشروعیت الهی است. مشروعیت الهی بعد از اثبات دخالت دین درحکومت، قابل طرح است. براساس تز جدا انگاری دین از سیاست، دین در سیاست، دخالت نکرده و مردم با بهره گیری از عقل به گزینش رهبری پرداخته و مشروعیت رهبری از طریق راءی مردم به وجودمی آید.

 در عصر حاضر، امام راحل پرچ مدار پیوند دین و سیاست می باشد،که ضرورت تشکیل حکومت مبتنی بر ولایت فقیه را مطرح کرده; باوردارد که دین با سیاست رابطه دارد: «فمن توهم ان الدین منفک عن السیاسه فهو جاهل و لم یعرف الاسلام و السیاسه » امام در خصوص همگرایی دین و حکومت به آیات،روایات و عقل استدلال می کند. از سوی دیگر او تز جدایی دین ازسیاست را شعار استعمارگران تاریخ می داند، که بنیانگذاران آن در ابتدا بنی امیه و بنی عباس بوده و امروزه، استکبار پرچمدارآن می باشد. نگرش امام در خصوص رابطه دین و سیاست، با مبانی اندیشوران شیعه و سنی هم خوانی دارد; چنان که ابن حزم الاندلسی در خصوص همگرایی دین و سیاست ادعای اجماع کرده است. در روایات نیز به پیوند دین و سیاست اشاره شده است.

برای ایجاد جامعه ضابطه مند، اجرای قوانین و اخذ مالیات و...احتیاج به حکومت می باشد; از این رو خردمندان بر تشکیل حکومت اتفاق نظر دارند. بعد از اثبات همگرایی دین و سیاست، این سوال مطرح می شود: در جامعه دینی، حق حاکمیت سیاسی رهبری از آن کیست و مشروعیت آن از سوی چه کسی و یا کسانی به وجود می آید؟

 ب- لزوم مشروعیت

یکی از مباحث قابل طرح این است: اصولا چرا حاکمیت سیاسی حاکم نیازمند مشروعیت است؟ در پاسخ باید گفت: این حق طبیعی انسانهاست که بر سرنوشت خود حاکم باشند، همان طوری که بر اموال خود حاکمیت دارند. و این اصل عقلایی است که احدی بر دیگری ولایت نداشته باشد. از دیدگاه اسلام نیز حق حاکمیت مطلق، مخصوص خداوند است; کسی بر دیگری حق حاکمیت ندارد; مگر به اذن خداند (ان الحکم الا لله)، (له الخلق و الامر)امام علی(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع) فرمودلا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا».

اندیشمندان اسلامی نیز براین اصل تصریح کرده اند. امام راحل فرمود: «تردیدی نیست که بر طبق اصل اولی، حکم احدی درباره دیگری نافذ نیست، چه آن حکم «حکم قضائی » باشد و چه غیر آن... آنچه عقل بدان حکم می کند این است که حکم خداوند در حق بندگانش نافذاست چرا که او مالک و خالق آنها بوده و هرگونه تصرف و دخالتی درکار آنها، تصرف در ملک و سلطنت خود اوست...» از آنجایی که بشر مدنی بالطبع است، نیازمند جامعه قانونمند می باشد که بایدبر اساس حکومت اداره شود و تشکیل حکومت نیز نوعی حاکمیت وحکمرانی را می طلبد.

 از سوی دیگر حاکمیت و اقتدار سیاسی باید مبتنی بر وجاهت قانونی و شرعی باشد. در این جا یکی از اساسی ترین سوالها مطرح می شود که: این مشروعیت و وجاهت قانونی ازکجا به وجود آمده ومنشا و ملاک آن چیست؟ صاحبان اندیشه در جواب این پرسش هر کدام تئوریهایی را بیان کرده اند که در این نوشتار تحت عنوان زیربیان می شود:

 ج- مبانی در خصوص منشا و ملاک مشروعیت

در خصوص منشا و ملاک مشروعیت حکومت، مبانی مختلف وجود دارد که جهت رعایت اختصار به برخی از آنها اشاره می شود:

نظریه عدالت:

براساس این دیدگاه اگر حکومتی برای عدالت تلاش کند، مشروع ومنشا آن عدالت می باشد.

نظریه قهر و غلبه:

طرفداران این نظریه باور دارند که هرکسی به بهره گیری از زور،حکومت را به دست گرفت، حق حاکمیت برای او به وجود می آید.شماری از نخبگان اهل سنت بر این باور می باشند.

نظریه طبیعی و فطری:

عده ای عقیده مند هستند، که انسان طبیعتا فرمانبر و اطاعت پذیرمی باشد و منشا مشروعیت از طبیعت انسان سرچشمه می گیرد. ارسطواز باورمندان همین مبناست.

نظریه قرار داد اجتماعی:

عقیده مندان این نگرش، مشروعیت حکومت را ناشی از قراردادی می دانند که بین مردم و رهبر به وجود می آید. بر اساس این دیدگاه، رهبر در برابر مردم وظایفی دارد و مردم نیز در برابررهبر تعهد و وظایفی دارند. ژان ژاک روسو، از طرفداران این نظریه است.

نظریه مشروعیت الهی:

براساس این نظریه، خداوند حاکم مطلق بر تمام هستی بوده،منشا و معیار مشروعیت حکومت از خاستگاه او سرچشمه می گیرد.

نظریه اراده عمومی:

بر اساس این نظریه، منشا و معیار مشروعیت حکومت، خواست مردم می باشد.

 نقد و بررسی همه این مبانی فرصت دیگری را می طلبد. از سوی دیگربرای تبیین اندیشه امام درخصوص مشروعیت ولایت فقیه، نیاز به بررسی همه این دیدگاه ها نیست. آنچه که در حوزه اندیشه و تفکرسیاسی اسلام، قابل تحلیل است، دو دیدگاه عمده می باشد که باعناوین «مشروعیت الهی » و «مشروعیت مردمی » حکومت، یادمی شود; که این نوشتار همین دو دیدگاه را مورد تحلیل قرارمی دهد:

یکم- دیدگاه مشروعیت الهی

یکی از مبانی عمده در خصوص مشروعیت حاکمیت سیاسی حاکم اسلامی،مبنای مشروعیت الهی است، که از آن به عنوان: «دیدگاه انتصابی »، نیز تعبیر می شود. نظریه پردازان این منظر براین باور هستند که شارع در زمان غیبت نسبت به رهبری

جامعه سکوت ننموده و به بیان ویژگیهای رهبر هم اکتفا نکرده است، بلکه همانند زمان حضور معصوم(ع)، به گماردن رهبری پرداخته است. بااین تفاوت که در زمان حضور، افراد معینی را به رهبری گمارده است; اما در زمان غیبت فقیهان واجد شرایط را به طور عام به سرپرستی مردم منصوب کرده است.

 براساس این مبنا، اصل مشروعیت حاکمیت حاکم، از سوی معصوم(ع)با اذن خدا به وجود آمده و مردم در اصل مشروعیت آن، نقش ندارند. اکثریت قریب به اتفاق صاحبان اندیشه شیعی برهمین باورهستند; که به بیان دیدگاه برخی از آنان اشاره می شود: مرحوم شیخ مفید (م: 413) فرمود: «اجرای حدود و احکام انتظامی اسلام، وظیفه «سلطان اسلام » است که از جانب خداوند منصوب گردیده اند، می باشد. و امامان نیز این امر را به فقهای شیعه تفویض کرده اند، تا در صورت امکان،مسئولیت اجرایی آن را بر عهده گیرند...».

 مرحوم محقق کرکی (م:940) می نویسد: «فقهای شیعه اتفاق دارند که فقیه عادل امامی دارای شرایط فتوا، که از آن به مجتهد در احکام شرعی تعبیرمی شود، نائب از امامان معصوم(علیهم السلام) است در همه اموری که نیابت در آن دخالت دارد...» مرحوم صاحب جواهر (م: 1264)می نویسد: «بل لولا عموم الولایه لبقی کثیر من الامور المتعلقه بشیعتهم معطله فمن الغریب وسوسه بعض الناس فی ذلک بل کانه ماذاق من طعم الفقه شیا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لاتامل المراد من قولهم: نی جعلته علیکم حاکما، قاضیا، حجه وخلیفه و نحو ذلک مما یظهر اراده نظم زمان الغیبه لشیعتهم فی کثیر من الامور الراجعه الیهم.» فقیهانی مانند مرحوم نراقی(م: 1245)، محقق حلی (م: 676)، میرفتاح حسینی مراغه ای (م:1250) و محقق اردبیلی(م: 993)... از باورمندان مشروعیت الهی ولایت فقیه هستند. امام راحل نیز بر همین باور است. چنان که امام بعد از بررسی دلیل نقلی و عقلی ولایت فقیه، اظهار می دارد:«تتحصل مما مر ثبوت الولایه للفقها من قبل المعصومین: فی جمیع ما ثبت لهم الولایه فیه من جهه کونهم سلطانا علی الامه...» ازآن چه گذشت به این نتیجه می رسیم: از سوی معصومان(علیهم السلام) برای فقیهان ولایت ثابت است، ازآن جهت که آنان سلطان بر امت بوده اند.

 مشروعیت ولایت فقیه از منظر امام راحل را می توان به عنوان نظریه سوم با عنوان: «مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی » نیز،طرح کرد; ولی از آنجا که مقبولیت مردمی در اصل مشروعیت، دخالت ندارد، از این رو مبنای امام همان نگرش مشروعیت الهی است. براین اساس، از دیدگاه امام با عنوان مشروعیت الهی یاد می شود.

 مشروعیت ولایت فقیه از دیدگاه امام بر دو ویژگی طرح شده است که این دو ویژگی نشان دهنده تفاوت مبنای امام با مبانی برخی ازصاحبان فکر دیگر می باشد. این دو ویژگی عبارتند از: 1- مشروعیت الهی 2- مقبولیت مردمی.

 امام مانند صاحب جواهر، مرحوم نراقی و... از باورمندان مبنای مشروعیت الهی است. از سوی دیگر امام مقبولیت مردمی ولایت فقیه را طرح کرده است، که این عنصر در اندیشه برخی از فقها نادیده گرفته شده است. از این رو مبانی آنان در چگونگی تعیین ولی فقیه از میان فقهای واجد شرایط، دچار مشکل شده و در تزاحم ولایت فقها، راه حل مناسب ارائه نداده اند.

 امام خمینی(ره) به عنوان فقیه ژرف اندیش، به جایگاه مردم درشکل گیری حکومت و گزینش رهبری آن، توجه خاص نموده است تا آنجاکه فرمود: «در اینجا (ایران) آرای ملت حکومت می کند. این جاملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگانها را ملت تعیین کرده و تخلف از حکم ملت برای هیچ یک از ما جایز نیست.» هموفرمود: «از حقوق اولیه هر ملت است که باید سرنوشت و تعیین شکل نوع حکومت خود را در دست داشته باشد.» امام خمینی(ره)بارها به مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی ولایت فقیه اشاره نموده است.

 چنان که در حکم نخست وزیری آقای مهندس بازرگان نوشت: «مادولت تعیین کردیم، به حسب آن که، هم به حسب قانون، ما حق داریم و به حسب آراء ملت که ما را قبول کرده است، آقای مهندس بازرگان را مامور کردیم که دولت تشکیل بدهد; دولت موقت.»«من ایشان (مهندس بازرگان) را حاکم قرار دادم یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شرع مقدس دارم ایشان راقرار دادم...» همچنین امام در زمانی که برای تشکیل شورای انقلاب صادر نمود، فرمود: «به موجب حق شرعی و بر اساس راءی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران، که نسبت به این جانب، ابرازشده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد با صلاحیت مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعیین شده و شروع به کار خواهد کرد...» در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مقبولات مردمی ولایت فقیه، اشاره شده است.

 از عبارات امام به خوبی استفاده می شود که امام در کنار ولایت شرعی فقیه، مقبولیت مردمی را در نظر دارد. بی تردید اگر راءی مردم در تعیین رهبری نقش نداشت، امام مقبولیت مردمی را مطرح نمی کرد. طرح مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی ولایت فقیه از سوی امام، برخی از شبهات و پرسشها را نیز به وجود آورده است که به چند مورد آن اشاره می شود: 1- آیا بین

مشروعیت الهی ولایت فقیه و مقبولیت مردمی آن، نوعی تنافی نیست؟ زیرا مشروعیت الهی حاکی از عدم نقش مردم در گزینش رهبری است،و حال آن که مقبولیت مردمی نشان دهنده، نقش مردم در گزینش رهبری است؟ 2- معنای مقبولیت مردمی چیست؟ 3- اصولا از دیدگاه امام، مردم چه نقشی در گزینش رهبری دارند؟برای جواب پرسشهای فوق در زمینه مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی، لازم است بحث را با بیان مطالب زیر ادامه دهیم: از منظر امام به یک اعتبار، مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی دومرحله دارد:

مرحله ثبوت:

در این مرحله شارع اصل مشروعیت را برای فقیه به عنوان حکم وضعی جعل می کند، چنان که امام راحل بر حکم وضعی بودن ولایت تصریح کرده است: «والولایه من الامور الوضعیه الاعتباریه العقلائیه » آیت الله معرفت نیز باور دارد که ولایت از احکام وضعیه است.

 ولایت حقی است که از سوی شرع به فقهای واجد شرایط اعطا شده است.

 البته انشاء ولایت برای فقیه در حد انشاء باقی است، تا عوامل فعلیت و تنجز آن به وجود آید. جعل ولایت برای فقیه کاشف از این است که حق حاکمیت سیاسی از آن فقهاست و دیگران حق حاکمیت ندارند.

گرچه مردم دیگران را گزینش کنند. امام عقیده دارد که ولایت، حق امامان معصوم(علیهم السلام) بود که متاسفانه از آنان غصب کردند.چنان که علی(ع) به آن تصریح کرده است.امام دردمندانه چنین می سراید: تا به کی این ناکسان باشند بر ما حکمران تا کی این دزدان کنند این بی کسان را پاسبانی

 مجله فرهنگ کوثر-آذر 1378.شماره33/علیرضاانصاری

 





      

انسان از آن جهت که صاحب فکر و اندیشه است، می‌خواهد در مورد بسیاری از مطالب پرس‌وجو کرده، چرایی و چگونگی مطالب را دریابد. از جمله مسائلی که فکر انسان را به خود معطوف داشته، مسائل مربوط به «رزق و روزی» انسان و دیگر موجودات است به طوری که همواره در پی آن است تا روزی‌ِ بیشتری به دست آورد.

انسان سؤالات فراوانی را در این مورد در ذهن خود می‌یابد، تا آنجا که اگر بگوییم بعضی از سؤالات به صورت روزانه در بین مردم جریان دارد، سخن به گزاف نگفته‌ایم.

  سؤالاتی از این قبیل:

- عوامل مؤثر در افزایش روزی چیست؟ اسباب و علل کاهش روزی کدام است؟
- فلسفه وسعت رزق یک گروه و اندک بودن رزق گروهی دیگر چیست؟
- نقش تلاش و سعی انسان برای به دست آوردن روزی و ارتباط آن با تقدیر روزی چگونه است؟
- آیا دعا در افزایش روزی مؤثر است؟
- تا چه اندازه رزق حلال و حرام در سرنوشت انسان مؤثر است؟

  کتاب «رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث» اثر علی متین، به سؤالات و دغدغه‌های افراد در خصوص کسب رزق و روزی از دیدگاه قرآن و حدیث پاسخ گفته است که در ادامه می‌خوانید:

در نوشتار قبلی به بیان رزق حسن و رزق کریم پرداختیم و آن اینکه رزق «حسن» رزقی مادی حلال و نیکو است و چون انسان با استفاده کردن از آن، آمادگی و قدرت بیشتری برای اطاعت و بندگی باری تعالی پیدا می‌کند رزق حسن نامیده می‌شود اما رزق کریم، هم بر رزق مادی و هم بر رزق معنوی اطلاق می‌شود، با این وصف که آن رزق، رزقی درخور، شایسته و بزرگ باشد.

  رزق بغیر حساب

قرآن کریم می‌فرماید: «و تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ»؛ و هر که را خواهی بی‌حساب روزی می‌دهی.

  یکی دیگر از اوصافی که رزق در قرآن بدان توصیف شده است، وصف «بغیر حساب» است. حال بایددید معنای درست وصف «بغیر حساب» در مورد روزی چیست؟ مفسران در تفسیر این «وصف» نظرهای گوناگونی را طرح نموده‌اند. که مجمع‌البیان پنج نظریه را در این زمینه مطرح کرده، سپس می‌گوید: «وکل هذه الوجوه جائز حسن»؛ یعنی همه این اقوال نیکو و ممکن است.

  اما عقیده تفیسرالمیزان - که با بعضی از وجوه مطرح شده در مجمع‌البیان، قابل جمع است و در عین حال به نظر می‌رسد بهترین تفسیر در این زمینه باشد- این است که:

  توصیف رزق به صفت «بی‌حسابی» از این باب است که رزق از ناحیه خدای تعالی بر طبق حال مرزوق صورت می‌گیرد، نه عوضی در آن هست و نه مرزوق، طلبی از خدا دارد و نه استحقاق نسبت به رزق؛ آنچه مرزوقین دارند حاجت ذاتی و یا زبانی ایشان است، که هم ذاتشان ملک خدا است و هم حاجت ذاتشان، و هم احتیاجاتی که به زبان درخواست می‌کنند؛ پس داده خدا در مقابل چیزی از بندگان قرار نمی‌گیرد، و به همین دلیل، حسابی در رزق او نیست.

  این وجه از آن جا بهتر به نظر می‌رسد که، مناسب می‌نماید با معنای درست وجوب رزاقیت بر ذات باری تعالی؛ چه آن‌که خداوند سبحان از باب رأفت و رحمت، رزاقیت را بر خویشتن واجب نمود، نه این‌که کسی رزاقیت را بر او واجب و تحمل کرده باشد، هیچ‌کس و هیچ چیزی از او طلبی ندارد، چه رسد به این که بگوییم این رزق و روزی بر اساس حساب و کتاب بوده است.

  با توجه به معنای وصف «بغیر حساب» از زبان علامه (ره) دیگر معنا نخواهد داشت که بگوییم مفهوم این وصف آن است که: رزق خدا برای هر کس که او بخواهد نامحدود است، چه آن که این معنا و تفسیر با آیاتی که صریحاً رزق و روزی را مقدر می‌دانند، ناسازگار است، زیرا در بحث تقدیر روزی گفته شد که تقدیر بر سر رزق و روزی نیز سایه افکنده و از این جهت رزق و روزی نیز دارای اندازه است و حساب و کتابی دارد.

  روزی معلوم

قرآن در مورد مخلصین می‌فرماید:

«أُوْلَئکَ لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ»؛ آنها روزی معین خواهند داشت.

خداوند سبحان در آیه قبل به واسطه استثنای منقطع، بندگان مخلص خود را از چشندگان عذاب دردناک جدا کرده و آیه مورد بحث آغازی است برای بیان مواهب و نعمت‌های بی‌شماری که خداوند سبحان بر بندگان مخلص خود ارزانی می‌دارد؛ همان بندگانی که از همه رسته و به او پیوسته‌‌اند. یکی از امتیازات ویژه این بندگان این است که آنان «رزق معلوم» دارند، حال باید دید رزق معلوم که از آن سخن به میان آمده است، چیست؟

در بین مفسران برای تبیین و شرح رزق معلوم، اقوال مختلفی وجود دارد. ابتدا سه نظریه را مطرح کرده و در پایان، نظریه مرحوم علامه طباطبایی، مفسر عظیم‌الشأن، را بیان می‌نماییم.

1- بعضی گفته‌اند: مراد از «رزق معلوم» این است که وقت معلومی دارد؛ همچنان که آیه می‌فرماید: «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فیها بُکْرَةً وَ عَشِیًّا»؛ ... و روزی‌شان صبح و شام در آن‌جا [آماده] است.
2- بعضی گفته‌اند: مراد این است که آثار مخصوص دارد؛ از آن جمله، این است که قطع و منع نمی‌شود و منظره‌ای زیبا، طعمی لذیذ و بویی خوش دارد.
3- بعضی گفته‌اند: مراد از رزق معلوم همان مواهب و نعمت‌های بی‌شماری است که در آیات بعد آنها را برشمرده است؛ یعنی رزق معلوم سربسته و مجمل است که تفصیل آن را آیات بعدی برعهده دارد.

خداوند هم بین رزق آنان و دیگر بندگان فرق می‌گذارد.

همان‌طور که می‌دانیم، این آیه و آیات بعد در مورد بندگان مخلص خدا سخن می‌گوید؛ بندگان مخلص او با دیگران فرق دارند، چرا که از همه رسته و تنها به او پیوسته‌اند و در حرم قلبشان کسی جز او یارای ورود ندارد و آنان رنگی جز رنگ الهی ندارند که «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»، گرچه آنان به ظاهر در بین بندگان زندگی می‌کنند و مانند آنان می‌نوشند و می‌پوشند، اما دل در گرو دوست دارند، همه علقه و علاقه آنها به خداوند سبحان است و از همین‌رو مرحوم علامه طباطبایی بین رزق آنان و دیگر بندگان خدا فرق می‌گذارد. حال با توجه به آنچه بیان شد، نظریه مرحوم علامه را درباره رزق معلوم بیان می‌کنیم که می‌فرماید:

«رزق معلوم» اشاره به این است که رزق ایشان که بندگان مخلص خدایند در بهشت، غیر رزق دیگران بوده، و هیچ شباهتی به رزق دیگران ندارد، گو این که نام رزق ایشان و رزق دیگران یکی است، ولکن رزق ایشان هیچ خلطی با رزق دیگران ندارد. پس معنای جمله «أُوْلَئکَ لهَُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ»، این که ایشان رزقی خاص و معین و ممتاز از رزق دیگران دارند، پس معلوم بودن رزق ایشان، کنایه است از ممتاز بودن آن.

رزق طیّب

طیب یکی دیگر از صفاتی است که واژه «رزق» در قرأن کریم، بدان توصیف شده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از نعمت‌های پاکیزه‌ای که روزی شما کرده‌ایم، بخورید و خدا را شکر کنید اگر تنها او را می‌پرستید.

تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه در مورد آیات این چنینی که رزق را به طیب توصیف کرده است، سؤالی را مطرح می‌کند که چرا خداوند سبحان در آیات متعددی این صفت را آورده است؟ سپس در جواب این پرسش نکته‌ای را متذکر می‌شود:

شاید پاسخ این باشد که در زمان جاهلیت و آداب و رسوم خرافی، مردم بدون دلیل، نعمت‌های حلال را برخود حرام می‌ساختند، و این عادت در آنها به گونه‌ای نفوذ کرده بود که همچون وحی آسمانی تلقی می‌شد و گاه آن را صریحاً به خدا نسبت می‌دادند؛ از همین‌رو خداوند سبحان برای مقابله با این افکار خرافی، «رزق» را به «طیب»‌توصیف می‌فرماید.

مرحوم علامه طباطبایی نیز در مورد «مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ» دو احتمال را مطرح کرده، سپس اولی را مناسب‌تر دانسته و در تحلیل خود می‌فرماید:

البته معنی اول با این مقام که مقام لطف و مرحمت و تقرب است تناسب بیش‌تری دارد تا معنی دوم، به خصوص این که منظور رفع مانع از خوردنی‌های گوناگون و جلوگیری از تشریع‌ها و تحریم‌هایی است که مردم از روی جهالت می‌کردند.

شاید بتوان آیه شریفه «قُلْ أَرَأَیْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَاماً وَحَلالاً» را تأییدی بر همین نکته دانست که این دو تفسیر ذکر کرده‌اند.

تفسیر نمونه نکته دیگری را نیز در همین راستا (طیب بودن رزق) بیان می‌کند: تکیه روی عنوان «طیب» همگان را متوجه این دستور اسلامی می‌کند که از غذاهای ناپاک، از گوشت‌هایی همچون گوشت مردار و درندگان و حشرات، و از مسکرات که به شدت در میان مردم آن زمان رواج داشت، بپرهیزید.

البته این نکته با احتمال دومی که مرحوم علامه طباطبایی بدان اشاره کرده، سازگارتر است،‌ اما برای تأیید این نکته نیز می‌توان به آیات دیگری تمسک جست؛ مانند:

«یا أَیُّهَا النّاسُ کُلوا مِمّا فِی الأَرضِ حَلالًا طَیِّبًا وَلا تَتَّبِعوا خُطُواتِ الشَّیطانِ ? إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبینٌ»؛ ای مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخوریدو از گام‌های شیطان پیروی مکنید که او دشمن آشکار شماست.

ایمان آوردن باعث نمی‌شود امنیت شما از بین برود و در تنگ دستی قرار گیرید.

  رزقاً من لدنّا

«وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدى‏ مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ»؛ و گفتند: «اگر با تو از [نور] هدایت پیروی کنیم، از سرزمین خود ربوده خواهیم شد. آیا آنان را در حرمی امن جای ندادیم که محصولات هر چیزی که رزقی از جانب ماست - به سوی آن سرازیر می‌شود؟ ولی بیشتر‌شان نمی‌دانند.

مرحوم علامه طباطبایی در ذیل جمله «یُجْبى‏ إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» در آیه شریفه می‌فرماید:

این جمله، صفت حرم است، بدین منظور آن را آورد تا از این توهم که ممکن است به وهم کسی آید که ایمان آوردن باعث تضرر ایشان می‌شود - چون دیگر کاروانی به مکه نمی‌آید - جلوگیری کنند.

حال با توجه به سخنان المیزان شاید بتوان گفت «رزقاً من لدنّا» نیز تأکیدی بر همین معناست که ایمان آوردن باعث نمی‌شود امنیت شما از بین رفته و در نتیجه از حیث رزق و روزی نیز در تنگ دستی قرار بگیرید، چرا که میوه‌های بسیاری که همانا رزقی است از نزد ما، در آن سرزمین گردآوری می‌شود. این خود عنایتی است از جانب خداوند سبحان که موجب آرامش انسان می‌شود، چرا که این روزی از نزد اوست و او نیز قدرت رساندن آن را دارد. پس دیگر اضطراب برای چه؟!

منبع:بخش دینی جام نیوز

 





      

مدح خدایی

بدانکه زن‏هایی را که خداوند در قرآن مجید صراحتا یا کنایتا مدح فرموده یازده زن است، اول جناب حوّاء مادر آدمیان است، [در سوره بقره] دوم جناب ساره زوجه حضرت ابراهیم علیه‏السلام [در سوره الذاریات] سوم: جناب ام کلثوم زوجه حضرت زکریا است. چهارم، جناب بلقیس زوجه حضرت سلیمان است [در سوره النمل]. پنجم رحمه بنت مزاحم بن یوسف علیه‏السلام زوجه حضرت ایوب علیه‏السلام [در سوره محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ]، ششم، صفوراء، زوجه حضرت موسی بن عمران [در سوره القصص]، هفتم جناب زلیخا زوجه حضرت یوسف [در سوره یوسف] هشتم جناب آسیه بنت مزاحم زوجه فرعون [در سوره قصص] نهم جناب مریم بنت عمران والده حضرت عیسی علیه‏السلام [در سوره آل عمران] دهم، جناب خدیجه بنت خویلد زوجه خاتم النبیین صلی‏الله‏علیه‏و‏آله [در سوره اضحی[ یازدهم، جناب فاطمه بنت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله [در سوره هل اتی و کوثر و قدر].

 زنانِ سرزنش شده

سه زن را هم خداوند در قرآن مجید مذمت فرموده، یکی زوجه نوح پیغمبر، دوم زوجه لوط پیغمبر و سوم زوجه ابولهب. زوجه نوح، کافر بود به مردم می‏گفت که نوح مجنون است و اگر کسی به نوح ایمان می‏آورد خبر می‏داد، به جبابره از قوم نوح. و زوجه لوط خبر می‏داد قوم لوط را، زوجه ابولهب ام جمیل خواهر ابوسفیان بود که داستان او در سوره مسد آمده است.

 بزرگ‏ترین سعادت

از حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله روایت شده که خداوند در حدیث قدسی فرموده که اگر بخواهم از برای بنده مسلم خیر دنیا و آخرت را جمع کنم قرار می‏دهم از برای او قلبی خاشع و لسانی ذاکر و بدنی در بلا صابر و زوجه صالحه که مسرور نماید او را وقتی که نظر نماید به او و حفظ نماید جان و مال او را، وقتی که غایب شود از او.

 مادر فهیم

مادر محمدتقی مجلسی و جَدّه علامه محمدباقر مجلسی زنی عارفه و مقدسه و صالحه بود، وقتی از برای شوهرش ملا مقصود علی مسافرتی اتفاق افتاد، دو فرزندش جناب ملامحمد تقی و ملامحمد صادق را به نزد عابد زاهد، مولی عبدالله شوشتری به جهت تحصیل علم برد. و جناب مولی عبدالله در شب عید سه تومان به محمدتقی داد که در ضروریاتشان صرف کنند.

محمدتقی عرض کرد: من نمی‏توانم این وجه را بدون اذن والده صرف کنم. بعد که از والده اجازه خواست مخدره گفت: پدر شما از برای مخارجتان معین فرموده، به همین اندازه مخارج عادت کرده‏اید و اگر این مبلغ را اضافه صرف کنید و حال شما به وسعت بگذرد این مبلغ تمام می‏شود و شما هم عادت اولیه‏تان را فراموش خواهید کرد و این سزاوار نیست.

 همدم، همکار، همفکر

ملامحمد صالح فردی فاضل و صالح بود. مولی محمدتقی مجلسی دخترش آمنه بیگم را به ازدواج او درآورد. چون شب زفاف شد جناب مولانا محمد صالح داخل شد بر مخدره، و برقع از صورت مخدره برداشت و جمال مخدره را دید، رفت به گوشه حجره و حمد و شکر الهی را به جای آورد و مشغول مطالعه شد، اتفاقا مسئله‏ای بر او مشکل شد هر قدر فکر کرد نتوانست آن مسئله را حل نماید، مخدره آمنه بیگم به حُسنِ فراستی که داشت ملتفت شد. چون [فردا] مولا محمد صالح رفت به جهت تدریس، مخدره مسئله را در کمال خوبی حل نمود و نوشت و گذارد در محل مطالعه زوجش.

 چون شب شد ملامحمد صالح نشست به جهت مطالعه و کاغذی دید که مخدره مسئله را در کمال خوبی حل فرموده، سجده شکر به جا آورد و تا صبح مشغول عبادت شد به شکرانه این موهبت و داشتن زوجه عالمه و فاضله.

 صبر بر بداخلاقی همسر

هود پیغمبر زارع بود و زراعتش را آبیاری می‏کرد، قومش آمدند در خانه او دق الباب کردند، عیالش آمد، پشت در گفت: شما کیستید؟ گفتند ما اهل فلان بلد هستیم که زراعت‏های ما خشک شده، آمده‏ایم که حضرت هود دعا کند و خداوند باران رحمت بر ما نازل فرماید. زن هود گفت: اگر او مستجاب الدعوه می‏بود درباره خود دعا می‏کرد که زراعتش از خشکی نسوزد. گفتند: هود کجا است؟ گفت: در فلاح موضع.

 آن جماعت آمدند خدمت حضرت هود مشکل خود را گفتند: حضرت دو رکعت نماز کرد و دعا کرد و فرمود: بروید به منزلتان که باران بر شما نازل شود. عرض کردند یا نبی اللّه! درب منزل شما رفتیم زنی آمد و به ما چنین و چنان گفت. فرمود: او عیال منست، و من از خدا خواسته‏ام که خداوند او را باقی بدارد، علت را پرسیدند فرمود: به جهت آنکه خداوند مؤمنی را خلق نکرد، مگر آنکه از برای او عدوی است که او را اذیت می‏کند و اگر دشمن من کسی باشد که من مالک او باشم بهتر است که دشمنی باشد که او مالک من باشد.

 صبر

جمعی رفتند درب منزل شیخ ابوالحسن خَرَقانی، عیالش آمد پشت درب و گفت: که را می‏خواهید؟ گفتند: شیخ را می‏خواهیم که از او دیدن کنیم. عیالش آنچه نسبت بد بود به شیخ داد، آن جماعت تعجب کردند، گفتند: خود شیخ کجا هست؟ گفت: رفته بیابان هیزم جمع کند.

 آن جماعت آمدند به بیابان، دیدند شیخ هیزم‏ها را بار بر یک شیری کرده و خودش هم بالای آن هیزم‏ها نشسته و یک ماری هم در دست گرفته عوض تازیانه.

 آن جماعت تعجب نمودند از آنچه دیدند و از آنچه زنش درباره‏اش گفته بود، مطلب را به شیخ عرض کردند که زنت درباره تو چنین و چنان گفت: شیخ فرمود: من به این مقام نرسیدم مگر به صبر کردن و تحمل نمودن اذیت‏های این عیال.

 نتیجه خوش اخلاقی

امام باقر علیه‏السلام فرمود: در بنی اسرائیل مرد عاقل متمولی بود که یک زن عفیفه داشت و از او پسری شبیه به خود داشت و یک زن غیرعفیفه داشت از او هم دو پسر داشت. چون وقت احتضارش رسید گفت: اموال من مال یکی از شماها باشد.

 چون از دنیا رفت آن سه پسر هر یک مدعی شدند که پدر مالش را به او داده، و با یکدیگر مخاصمه کردند، پس ترافع نمودند خدمت قاضی، او گفت: بروید نزد سه برادری که از آل بنی غانم هستند از آنها سئوال کنید.

 رفتند نزد یکی از آنها دید پیرمرد افتاده‏ایست، از او سئوال کردند، گفت: بروید نزدم برادر بزرگ‏ترم و از او سئوال کنید. آمدند نزد برادر وسطی، دیدند مرد میانه سالی است، گفت: بروید نزد برادرم که بزرگ‏تر از من است از او سئوال کنید. رفتند نزد او دیدند او به نظر کوچک‏تر از هر دو اینها می‏رسد. تعجب کردند و علت را پرسیدند.

 گفت: برادر اولی که نزدش رفتید از هر دوی ما سنش کمتر است لکن زوجه بداخلاقی دارد. برادر وسطی زوجه‏ای دارد که گاهی او را از اذیت می‏کند و گاهی او را مسرور می‏کند، اما من زوجه‏ای دارم که همه اوقات مرا مسرور می‏کند و ابدا مکروهی از او به من نرسیده لذا شباب و جوانی من محفوظ مانده.

 محمد هاشم خراسانی





      

 

روزى حضرت فاطمه زهرا علیها السلام مشغول انجام کارهاى منزل بود و دو فرزند عزیزش حسن و حسین علیهما السلام خطّى را نوشته بودند و هر یک ادّعا مى کرد، که خطّ من بهتر و زیباتر است .
پس جهت قضاوت نزد مادرشان آمدند و از او خواستند تا نظر دهد که خطّ کدام یک بهتر و زیباتر مى باشد .ولى حضرت زهرا علیها السلام براى آن که هیچ کدام را ناراحت نکند اظهار داشت: از پدرتان سؤال نمائید.
و چون حسن و حسین علیهما السلام موضوع را براى پدرشان عرضه داشتند، او نیز نخواست که یکى از آن دو عزیز را ناراحت و مایوس نماید، به همین جهت فرمود: بروید و از جدّتان رسول خدا سؤال نمائید.
لذا آن دو عزیز، نزد رسول خدا (ص)آمدند وخطّشان را نشان دادند، همچنین حضرت فرمود: من نیز قضاوت نکنم تا آن که با جبرئیل مشورت نمایم .
همین که جبرئیل (ع)بر حضرت رسول وارد شد و در جریان موضوع قرار گرفت، اظهار داشت: بایستى از خداوند سبحان نظر خواهى کنم ، و در نهایت خداى مهربان خطاب نمود: باید مادرشان نظر دهد و قضاوت نماید.
به همین جهت، حضرت زهرا علیها السلام گردنبند مروارید خود را از گردن در آورد و نخ آن را پاره نمود و دانه هایش را بر زمین ریخت و سپس به فرندانش خطاب نمود و اظهار داشت : هر کدام از شما دانه هاى بیشترى بردارد خطّ او بهتر است .
و هر یک به طور مساوى از دانه هاى مروارید برداشت و در نهایت هیچ کدام ناراحت و غمگین نگشتند و خطّ هر دو خوب و زیبا تشخیص داده شد.

بحارالا نوار: ج 43، ص 309، ضمن ح 72
.
 

 





      
<      1   2   3   4   5   >>   >