سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

دوره جوانی , زمان بیداری غریزه جنسی است .

تا جوانان به چنین سنی پا نگذاشته اند, چیزی به عنوان غریزه جنسی و تمایل به جنس مخالف احساس نمی کنند, اما همین که وارد دوران جوانی شدند, این غریزه سر از خواب برمی دارد و بیدار می شود و جوانان را متمایل به جنس مخالف می کند .

خداوند حکیم برای تداوم نسل بشر, این غریزه را که بسیارهم قوی است , در نهاد انسان گذاشته است .

این غریزه علاوه بر این که وسیله ای جهت تداوم نسل بشر است , از عوامل مهم لذت و کامیابی در زندگی است .

در بین متفکران در مورد غریزه جنسی بشر در طول تاریخ , نظرهایی ابراز شده است که بعضی از آنها خالی از اشکال نیست و در این میان , تنها یک نظر, راه اعتدال و راه فطرت است : راه اول : نظریه کسانی است که معتقد به از بین بردن غریزه جنسی هستند و می گویند: آمیزش جنسی , امری منفور و حیوانی است و در شان انسان نیست .

بسیار بوده اند کسانی که از این نظریه پیروی کرده اند و خود را از یک امر طبیعی و خداداد محروم کرده اند و در این راه هم کسانی بوده اند که تحت عنوان تکامل و تعالی روح , به چنین کاری دست زده اند .

این راه , راه تفریط و ظلم به غرایز و طبیعت بشر است .

راه دوم : نظریه کسانی است که درست مخالف گروه اول هستند, یعنی کسانی که راه را به افراط پیموده اند و معتقدند که غریزه جنسی را در هر شرایطی که باشد باید اشباع کرد و به هیچ وجه نباید جلو آن را گرفت و به محدودیت های اجتماعی , قانونی , اخلاقی و مذهبی در این مورد نباید توجه کرد, بلکه سعادت انسان در گرو اشباع این غریزه در هر شرایط است .

این نظریه , که نظر فروید و پیروانش است , بزرگ ترین ضربه به پیکر اخلاق , عفت عمومی , ارزش های انسانی , جوامع بشری و جوانان زده است و بسیاری را به منجلاب فساد و تباهی کشانده است .

این نظریه , هنگامی اثرهای منفی بیشتری را به دنبال دارد که توجیه علمی و روان شناسانه هم برایش بشود و چنین فرض شود که فطرت بشر, خواستار چنین اشباعی در غریزه جنسی است و اگر آن را محدود کنیم , صدمه هایی بر پیکر روان وارد کرده ایم , حال آن که این فروید و پیروانش هستند که بزرگ ترین ضربه را بر روان انسان ها بویژه نسل جوان وارد کرده اند .

راه سوم : راه اعتدال و راه فطرت است , نظریه پیامبران الهی و پیروان واقعی آنهاست .

طبق این نظریه , نه سرکوبی مطلق غریزه جنسی پسندیده است و نه افراط و زیاده روی در این غریزه ممدوح است , بلکه این غریزه هم مانند سایر غرایز باید در حد طبیعی و فطری اشباع شود و در چارچوب مسائل خانوادگی , اخلاقی و اجتماعی به آن جواب مثبت داده شود .

پس جوانان عزیز باید بدانند این غریزه بسیار قوی و تند است و همچون شعله آتش است که اگر زبانه بکشد, تمام فضایل را در وجود انسان می سوزاند و رودخانه ای است که اگر طغیان کند, همه چیز را می برد و تخریب می کند, لذا جوانان باید در محدوده اصول اخلاقی , مذهبی و اجتماعی به اشباع این غریزه بپردازند و بهترین راه برای این کار ازدواج است و اگر امکان ازدواج برایشان نیست با صبر و پاکدامنی در انتظار زمان ازدواج باشند و اهتمام ورزند از راه های شیطانی به اشباع این غریزه نپردازند که عاقبت خوبی نخواهد داشت 





      

مقدمه

1 - نیازهاى انسان به طور کلى دو دسته است: نیازهاى مادّى و نیازهاى معنوى. این نیازها، منشأ انگیزه‏ها است و انسان پس از احساس نیازدر پی پاسخ برمی آیدپاسخ به نیازها، زمینه رشد و شکوفایى انسان را فراهم آورده، او را به سوى مرزهاى شکوفایى و کمال رهنمون مى‏شود. 

یکى از مهم‏ترین نیازهاى انسان، دستیابى به کمالات انسانى و درنتیجه، رسیدن به کمال مطلق است. همه تلاش و کوشش‏ها و بى‏قرارى‏هاى انسان، براى رسیدن به این نقطه اوج است و تا این وصال تحقق نیابد، فریاد نیاز انسان خاموش نمى‏شود. بنابراین، اگر انسان دریابد چیزى یا کسى نیاز کمال طلبى‏اش را ارضا مى‏کند یا وسیله دستیابى به آن حقیقت مطلق است، آن را دوست مى‏دارد و بدان عشق مى‏ورزد؛ از این رو، محبت و عشق حالتى است که در دل یک موجود ذى شعور نسبت به چیزى که با وجود و تمایلات و نیازهایش تناسب دارد، پدید مى‏آید. جاذبه‏هاى ادراکى همانند جاذبه‏هاى غیر ادراکى است؛ یعنى همان گونه که در موجودات مادّىِ فاقد شعور، نیروى جذب و انجذاب وجود دارد و آهن‏ربا آهن را جذب مى‏کند، در موجودات ذى شعور نیز جذب و انجذاب وجود دارد؛ امّا جذب و انجذاب در موجودات ذى شعور، آگاهانه است و عنصر شناخت در آن نقشى مهم دارد. به همین دلیل جذب و انجداب در موجودات ذى شعور را جاذبه ادراکى مى‏گویند؛ یعنى حقیقت این جاذبه را شناخت تشکیل مى‏دهد؛ به عبارت دیگر، محبت و عشق ورزیدن معلول شناخت است. ممکن است بپرسید ملاک این جذب و انجذاب و محبت و عشق ورزیدن چیست؟ ملاک آن، سازگارى‏اى است که آن موجود با محب و عاشق دارد. انسان به چیزى محبت مى‏ورزد که سازگارى آن را با وجود و نیازهاى خود دریافته باشد. البتّه هر چه عنصر شناخت در این میان کم رنگ باشد، به همان میزان، ممکن است انسان دچار خطا شود و در تعیین مصداق محبوب و معشوقِ خود به بیراهه رود.

مراتب محبت

محبت؛ مراتبى دارد. کم‏ترین مرتبه آن، محبت‏هاى ظاهرى و معمولى برآمده از امورى چون همانند شکل و رنگ و چهره اشخاص است. هنگامى که انسان ظاهر چیزى یا کسى را مى‏بیند و آن را با خواسته‏هاى خویش متناسب مى‏یابد، توجهش به او معطوف مى‏گردد. در این‏جا فردِ داراى جمال، به واسطه جمال یا کمالش، جاذبه‏اى دارد که دل را متوجه خویش مى‏سازد و کششى دارد که حواس و عواطف انسان را به سوى خود جلب مى‏کند. مرتبه بالاتر و عالى محبت، جایى است که متعلق علاقه انسان، امور معنوى و غیر محسوس باشد؛ مانند این‏که انسان به وجود صفاتى مانند شجاعت، غیرت یا عدالت و سخاوت در وجود کسى پى‏برد. از آن‏جا که این صفات کمالى، مطلوب هر انسانى است و با فطرت کمال طلب انسان همخوانى دارد، جاذبه آن، دل انسان را متوجه خود مى‏کند. هر چه معرفت انسان بیش‏تر شود، متعلق محبت انسان، کامل‏تر و ارزشمندتر مى‏شود تا جایى که دل انسان به موجودى که منشأ همه کمالات و زیبایى‏ها است، توجّه مى‏کند و عشق به معناى حقیقى و واقعى‏اش تحقق مى‏یابد و انسان، به آفریدگار کمال و جمال دل مى‏سپارد. این عشق نیز مراتبى دارد و هر کس به اندازه معرفتش به اسما و صفات الاهى از آن بهره مى‏برد.

عشقى که موجب استحکام خانواده مى‏شود

ارزش محبت‏هایى که بر شمردیم، به متعلق آن‏ها بستگى دارد. اگر متعلق محبت انسان، امور مادّى و جسمانى باشد، عمرى کوتاه و گذرا و در نتیجه ارزش کم‏تر دارد؛ امّا اگر متعلق محبت انسان امور معنوى باشد، به دلیل دوام و استمرار آن، ارزش فزون‏تر خواهد داشت. از همین جا مى‏توان دریافت: »عشق و محبتى که بنیان خانواده را مستحکم مى‏کند، نباید صرفاً بر اساس امور شهوانى و خصوصیات ظاهرى باشد«؛ زیرا این گونه امور در معرض خطر و زوالند و نمى‏توانند موجب استحکام و دوام خانواده شوند. عشقى موجب استحکام خانواده مى‏شود که داراى این دو ویژگى مهم باشد:

1. پشتوانه معرفتى.

2. ریشه داشتن در نیازهاى واقعى انسان به منظور فراهم ساختن زمینه کمال و بستن گذرگاه‏هاى شیطان.

چنین عشقى هرگز کهنه نمى‏شود؛ با گذشت زمان رنگ نمى‏بازد و تا پایان عمر استمرار مى‏یابد. بنابراین، آنچه مهم است، صبغه و رنگ این محبت است. اگر صبغه الاهى داشته باشد، در راستاى همان محبت حقیقى قرار خواهد گرفت.

پرسش دیگرى که ممکن است به ذهن بیاید، این است که صبغه عشق و محبت خویش را چگونه دریابیم؟ از کجا بفهمیم این عشق و محبت جنبه شهوانى و حیوانى دارد یا عشق واقعى با صبغه الاهى است؟ اگر این محبت و علاقه هیچ گونه پشتوانه معرفتى ندارد و علاقه‏اى کور و بدون توجّه به معیارهاى مهم ایمان، اعتقاد، اخلاقیات و امور معنوى است، مى‏توان دریافت فقط جنبه حیوانى و شهوانى دارد؛ امّا اگر این محبت بر اساس آگاهى از ویژگى‏هاى اخلاقى و اعتقادى و معنوى باشد و با توجّه به جنبه‏هاى ظاهرى فرد و حفظ پاکدامنى و نجابت، در جهت دستیابى به آرامش و فراهم ساختن زمینه‏هاى رشد و کمال پدید آمده، در واقع جاذبه‏اى ادارکى است نه کور و حیوانى.

چگونه فرایند ازدواج را آغاز کنیم

در پاسخ به بخش دوم پرسش‏تان که از چگونگى آشنایى و فرآیند ازدواج پرسیده بودید، باید بگوییم: اگر قصد دارید با کسى ازدواج کنید، پیش از این‏که محبت و علاقه‏اش را در دل جاى دهید، باید در مورد او و ویژگى‏هاى شخصیتى‏اش - در حدى که براى ازدواج لازم است - شناخت داشته باشید؛ البتّه علاقه اولیه در حدى که انگیزه و محرک انسان براى فراهم آوردن زمینه‏هاى ازدواج باشد، در صورتى که شدت نیابد، اشکال ندارد. اگر این علاقه شدت پیدا کند، طبیعى است عقل را از عرصه انتخاب کنار خواهد راند و فرایند ازدواج را دچار مشکل خواهد کرد؛ زیرا »حبُّ الشَّى‏ءِ یُعْمى و یُصِمّ«؛ یعنى دوستى هر چیزى باعث مى‏شود انسان، کورکورانه در مقابل آن تسلیم شود و با تفکر و تعقل در مورد آن تصمیم‏گیرى نکند. محبتى که پشتوانه معرفتى نداشته باشد، بصیرت انسان را درباره فرد مورد نظر کاهش مى‏دهد؛ در نتیجه از قدرت انتخاب مى‏کاهد و ممکن است نتایج نامطلوب به ارمغان آورد. از این روى، عقل سلیم حکم مى‏کند در امر مهمّى مانند ازدواج، مطالعه و تحقیق و نیز مشورت با کارشناسان و مشاوران مجرب انجام پذیرد. خوشبختانه پرسش شما گویاى این حقیقت است که اهمیّت ازدواج را به خوبى دریافته‏اید و مى‏خواهید از طریق مشاوره، بهترین راه‏ها را برگزینید. ما نیز فرصت را مغتنم شمرده، وظیفه خود مى‏دانیم نکات لازم و مهم را خدمت شما ارائه دهیم. باشد که از طریق انتخاب همسرى مناسب، در جهت رشد و تکامل خود گامى بلند بردارید و به سکونت و آرامش که فلسفه اصلى ازدواج است، دست یابید. خداوند بلند مرتبه، یکى از مهم‏ترین فایده‏هاى ازدواج را رسیدن به آرامش روانى مى‏داند. «و مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها» (روم، آیه 30).

 راهکارهاى عملى و توصیه‏هاى لازم در گزینش همسر

به نظر مى‏آید، رعایت نکات زیر براى دستیابى به ازدواج موفق و همسر مناسب ضرورت دارد:

1. بکوشید علاقه نخستین و پیش از خواستگارى را تا جایى که ممکن است کنترل کنید و پیش از طى مراحل بعدى، خود را به کسى وابسته نسازید؛ زیرا علاقه و وابستگى زیاد، مانع شناخت صحیح مى‏شود.

2. از هر گونه تماس )تلفنى، حضورى و نامه( پیش از اقدامات رسمى خوددارى کنید.

3. در نخستین اقدام، وضعیت و مشخصات فرد مورد نظر را با خانواده خود در میان گذارید و از دیدگاه‏هاى آنان آگاه شوید.

4. در صورت توافق با خانواده، تحقیقات را به وسیله افراد مجرب و مورد اعتماد آغاز کنید.

5. در صورتى که نتایج تحقیقات، فرد مورد نظر را مناسب نشان مى‏دهد، به وسیله خانواده و افراد مجرب و مورد اعتماد، خواستگارى را آغاز کنید.

6. در صورت پاسخ مثبت دختر و خانواده او، زمینه یک گفت‏وگوى طرفینى را با نظارت دو خانواده فراهم کنید تا با آراى یکدیگر درباره زندگى مشترک آشنا شوید.

7. اگر در صحبت‏هاى اولیه همدیگر را پسندیدید و دیدگاه‏هاى یکدیگر را پذیرفتید، در مسیر زندگى مشترک گام نهید؟

در تمام این مراحل، توجّه و توکل به خداوند، راهنما و راهگشاى شما خواهد بود. در پایان، خوشبختى و بهروزى شما را از خداوند متعال خواهانیم و کتاب‏هاى زیر را براى آگاهى بیش‏تر در این زمینه توصیه مى‏کنیم:

1. جوانان و انتخاب همسر، على اکبر مظاهرى، انتشارات پارسایان.

2. اخلاق در قرآن، ج 1، )بخش آثار روانى معرفت به خدا( و ج 3، )بخش ازدواج و تشکیل خانواده( استاد محمد تقى مصباح یزدى، انتشارات مؤسسه در راه حق و مؤسسه آموزشى - پژوهشى امام خمینى.

....





      

رهنمود ما در این راستا رعایت چند امر است:

الف) بر میزان خودسازى خود بیفزایید و با مطالعه قرآن و نهج‏البلاغه و دیگر متون اسلامى شاخص‏هاى ارزش را در نظر بگیرید و خود را با آن معیارها تطبیق دهید و به جبران کمبودهایى که احساس مى‏کنید بپردازید.

ب ) به مطالعه تاریخ بپردازید و از حالات بزرگان اعم از انبیا، ائمه و سایر شخصیت‏ها الگوسازى نموده و الهام بگیرید.

ج ) با بزرگان، علما و دانشمندان و اهل دل نشست و برخاست بیشترى داشته باشید. على(ع) مى‏فرماید: اکثر مدارسة العلماء و منافثة الحکماء؛ با علما و دانشمندان رفت و آمد زیادى داشته و به گفت و شنود با آنان بپردازید»، (نهج‏البلاغه، نامه 53). از جمله در سفرهاى خود به شهرها سراغ شخصیت‏هاى آن منطقه بروید که قهراً در این غواصى به اشیاى گرانبهایى دست خواهید یافت.

د ) در محافل مذهبى و شایسته حضور فعال پیدا کنید.

ه ) اگر استاد اخلاق شایسته‏اى در دسترس دارید با گروهى از هم‏فکران خود به محضرش بشتابید و از او بخواهید درس اخلاقى به طور هفتگى براى شما ایراد فرمایند.

و ) پیشنهاد دیگرى که مجرّب بوده و اثر شایسته‏اى خواهد داشت برگزارى محافل انس با دوستان اهل دل و پرداختن به امور اخلاقى و عرفانى است. در این محافل هر کس به نوبه خود نکته‏اى را بیان مى‏کند؛ از خاطرات جالب و شایسته‏اى که دیده یا شنیده است، از نکات شیرینى که برخورده و مطالعه کرده است اشعار زیبا، آیات قرآن، تعبیرات دلنشین نهج‏البلاغه و دیگر متون اسلامى، فرازهایى از نیایش‏ها و حالات عرفا و بزرگان، تکه‏هاى تاریخى کوتاه و زیبا، تحلیل‏هاى جالب و شنیدنى در این محافل مطرح مى‏شود. از طرفى در این محافل نکات چندى به طور جدى باید رعایت شود:

1- احتراز از غیبت و بدگویى این و آن؛

2- احتراز از خودنمایى و تظاهر؛

3- احتراز از سخنان لغو و پوچ و بى‏فایده یا کم فائده؛

4- رعایت کمال ادب و احترام نسبت به یکدیگر؛

5- احتراز از رکیک گویى و شوخى‏هاى ناشایست؛

6- اجتناب از تشریفات. ز ) از دعا و نیایش غفلت نکنید. براى دعا وقت شایسته‏اى را اختصاص دهید و دعاهاى دلنشین را گزینش نموده و با رعایت اختصار در هر فرصت خود را بدان مترنّم سازید. ر ) اشعار دلنشین و زیبا در بعد اخلاق و عرفان را فراموش نکنید و در فراغت‏ها، خلوتى داشته و با خود زمزمه کنید، نظیر اشعار دلنشین باباطاهر، حافظ، سعدى، مولوى و... .

براى آگاهى بیشتر ر.ک:

1- سیرى در نهج البلاغه،شهید مطهرى

2- اخلاق از نظر همزیستى،محمد تقى فلسفى

3- شرح دعاى مکارم الاخلاق،محمد تقى فلسفى

4- شعله‏هاى عرفان،هما نواب

5- انسان کامل،شهید مطهرى

6- عرفان و حماسه،جوادى آملى

7- سیره پیشوایان،مهدى پیشوایى





      

به گزارش تسنیم، آیت الله جوادی آملی در درس اخلاق هفتگی خود ضمن تبریک اعیاد شعبانیه به بیان نکات اخلاقی صلوات شعبانیه امام سجاد علیه السلام پرداخته گفت: وجود مبارک امام سجاد(ع)، دعای او و زیارت او، با تعلیم آمیخته است . آن امام همام در لابه‌لای دعا همان ?یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ? را بیان می‌کردند.

آیت‌الله جوادی آملی ادامه داد: در صلوات شعبانیه، انسان خود را در سایه رحمت بی‌انتهایی که خدا نصیب پیامبر می‌کند مشمول ادعیه سِعه رحمت ذات اقدس الهی می‌نماید. در این دعا به خداوند عرض می‌کنیم که پیامبر (ص) را شفیع ما قرار بده؛ «وَاجْعَلْهُ لی‏ شَفیعاً مُشَفَّعاً وَطَریقاً اِلَیْکَ مَهیَعاً»، در این جمله حضرت سجاد علیه السلام به خدا عرض می‌کند: خدایا این ماه ماه پیامبر و صدر و ذیل این ماه، رحمت است و رحمت بودنِ صدر و ذیل این ماه برای این است که نبیّ رحمت شب‌ها را به نماز و روزها را به روزه می‌گذراند. یعنی این زمان را این متزمّن پربرکت کرد، همان‌طوری که مکان را این متمکّن پربرکت می‌کند.

وی در بیان دلایل عظمت و رحمت ماه شعبان گفت: شب و روز ماه شعبان با عبادت پیغمبر زینت گرفت، یعنی سنّت او, عادت مستمرّ او، این بود که شب‌ها را زنده‌دار, روزها را روزه می گرفت، و لذا این پیامبر است که این این ماه را ماه رحمت کرده است.

این استاد برجسته حوزه علمیه قم در ادامه با اشاره به فرازهایی از صلوات شعبانیه که در آن بندگان از درگاه خداوند همراهی و تبعیت از وجود مبارک پیامبر را می خواهند، افزود: در همین دعای نورانی، وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) به ما آموخت که بگوییم خدایا اولاً ما را همراه و در کنار پیامبر قرار بده ، ثانیاً نبوّت، رسالت و وحی او را برای من یک طریق باز قرار بده که من اگر بخواهم آن را بپیمایم هیچ کسی مزاحم من نباشد.

وی با بیان اینکه خدمت به وحی و نبوت بهترین راه رسیدن به مقصد الهی است، گفت: اگر کسی واقعاً در خدمت وحی و نبوت بود این شخص یک طریق مهیعه و راحت دارد، که نه بیراهه می‌رود نه راه کسی را می‌بندد و اگر ـ خدای ناکرده ـ مشکلی داشت این راه بسته می شود و این راهِ بسته به مقصد نمی‌رسد همان که فرمود: ?فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ?؛ شک و تردید باعث عجز است، ولی اگر انسان وارد یک طریق مهیعه شد مرتب بدون مزاحمت به مقصد می‌رسد. 118





      

 

جوانان و تهاجم فرهنگی با توجه به این که مدتی است تهاجم فرهنگی از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و ارزش های انسانی شروع شده است و جوانان در خط مقدم این تهاجم قرار گرفته اند و اولین نشانه های تیرهای زهرآلود افکار غربی , نسل جوان است , سعی می کنیم در این بخش به لطف الهی , به بحثی کوتاه در مورد این موضوع بپردازیم . 

مطرح شدن اسلام در جهان , به عنوان مکتبی رهایی بخش و نجات دهنده , که هم خواهان عدالت اجتماعی در حد اعلای آن و هم عامل پر کردن خلا معنوی انسان هاست , استکبار جهانی و شیفتگان فرهنگ غرب را سخت خشمگین نموده است و طلوع خورشید اسلام که از مشرق ایران و در انقلاب اسلامی تجلی یافت , آنان را به تلاش و تکاپو انداخت .

و آنها را به توطئه های مختلف , از جمله انزوای سیاسی , محاصره اقتصادی , حمله نظامی و غیره وا داشت .

آنان همه این کارها را به امید این که حرکت شتابان انقلاب را متوقف کنند, انجام داده و می دهند, که به لطف الهی در تمام جبهه ها با شکست های مفتضحانه رو به رو شدند و عقب نشینی نمودند, اما از آن جا که از همه این راه ها نا امید شدند, دست به نقشه ای دیگر زدند و تهاجم فرهنگی همه جانبه را علیه انقلاب , اسلام و نظامی اسلامی در دستور کارشان قرار گرفت .

و در این برنامه , مناسب ترین قشری که مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفت , جوانان کشورمان بودند.

آنان به آرزوی این که این قشر, دست از فرهنگ اصیل خویش برمی دارد و در جاده فرهنگ غرب قرار می گیرد, دست به چنین کاری زدند, گرچه عده ای از جوانان بر اثر جهالت و اغفال , تحت تاثیر تهاجم قرار گرفتند, اما به لطف الهی , اکثر جوانان ما با درایت و بینش اسلامی خویش , امید غربگرایان را نا امید کرده و می کنند .

عمده ترین هدف دشمنان از تهاجم فرهنگی , نابودی فرهنگ اصیل اسلامی و جایگزین کردن فرهنگ منحط غربی است , زیرا با تحقق این هدف به سایر اهداف شوم خود به طور طبیعی خواهند رسید .

قطعا تهاجم فرهنگی از تهاجم نظامی خطرش بیشتر, شناختش سخت تر, آثارش زیان بارتر و راه مبارزه با آن , دشوارتر است زیرا:

تهاجم نظامی , آشکار است , اما تهاجم فرهنگی مخفیانه و زیرکانه است , در تهاجم نظامی , موضع دشمن برای همه روشن است , اما در تهاجم فرهنگی منافقانه است .

تهاجم نظامی انکارپذیر نیست , اما تهاجم فرهنگی ممکن است مورد انکار دیگران قرار گیرد .

در تهاجم نظامی , افراد قربانی شده صعود می یابند و به درجه های عالی که همان مقام شهادت است می رسند, اما در تهاجم فرهنگی , افراد سقوط می یابند و به موجودی بی اراده , فاقد شخصیت , معتاد, مفسد و لاابالی تبدیل می شوند .

در تهاجم نظامی , چیزهایی که تخریب می شود با مدت کوتاهی ساخته می گردند, اما در تهاجم فرهنگی این کار بسیار مشکل و گاه غیر ممکن است .

در تهاجم نظامی , خاک لگدکوب می شود, ولی در تهاجم فرهنگی , ارزش های الهی و دین و فرهنگ ملی و عزت عمومی پایمال می گردد.

 





      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >