سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

عمرو بن حمق خزاعی ، یکی از صحابه پیامبر و از یاران شجاع و مخلص امیرمومنان (علیه السلام ) بود که سرانجام توسط دژخیمان معاویه دستگیر شد و پس از شهادت ، سر مقدسش را به عنوان هدیه نزد معاویه بردند.
او هنگام جوانی برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) آب برد، پیامبر (صلی الله علیه وآله) پس از آشامیدن در حق او دعا کرد و چنین فرمود: اللهم امتعه بشبابه (2) خدایا او را از جوانی بهره مند ساز.
دقت در این ماجرا و دعای پیامبر (صلی الله علیه وآله) بسیاری از مسائل را برای ما آشکار می سازد زیرا آثار جوانی در نظر مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله)، آن قدر مهم بوده که درباره عمرو چنین دعایی می کند.
تاثیر این دعای مستجاب درباره عمرو فقط برای این نبوده که وی از نظر ظاهری و شکل و قیافه جوان بماند چرا که این اثر در برابر دیگر آثار مثبت جوانی بسیار ناچیز است ، گفتنی است که عمرو در اثر دعای خیر پیامبر (صلی الله علیه وآله) تا هشتاد سالگی از روحیه ای جوان برخوردار بود.
پیامبر دعا کرد تا فکر و اندیشه عمرو مانند یک جوان ، و سلامت جسمی او، سلامت یک جوان ، و حال عبادت او، همانند حال عبادت یک جوان بانشاط و سالم همچنان باقی بماند در نتیجه ، او با این که هشتاد سال از عمر با برکت خود را پشت سر گذرانیده بود اما همچنان قوی و نیرومند، در کنار امیرمومنان (علیه السلام ) در صحنه های نبرد می غرید و می خروشید گویی فراموش کرده بود که هشتاد سال از عمر شریفش می گذرد.





      

عنیف کندى گوید: در زمان جاهلیت بقصد خرید لباس و عطریات براى خانواده ام به مکه رفته به عباس بن عبدالمطلب که مرد تاجر بود وارد شدم ، روزى در مسجدالحرام نشسته بود و به کعبه نگاه میکردیم ، آفتاب در وسط آسمان نمود روى به کعبه ایستاد، پسرى آمد و در طرف راست جوان ایستاد بعد بانوئى آمد و در پشت سر آنها ایستاد جوان به رکوع رفت آن دو نیز به رکوع رفتند، جوان سر از رکوع برداشت آن دو نیز سر برداشتند، جوان به سجده رفت آن دو نیز به سجده رفتند.

به عباس گفتم : این کار بزرگى است ، عباس گفت : بلى کار بزرگى است ، میدانى این جوان کیست ؟ او محمد بن عبدالله پسر برادرم است ، و آن پسر على فرزند برادرم ابوطالب است ، و آن بانو خدیجه دختر خویلد همسر محمد است ، برادرزاده ام میگوید: پروردگار آسمانها و زمین است که او را به این دین ماءمور نموده است ، بخدا سوگند در روى زمین این دین بجز از این سه نفر پیرو ندارند.

مدرک :

1 - اسد الغابه تاءلیف عزالدین على بن ابى الکرم شیبانى معروف به ابن اثیر متوفاى سال 630 ج 3 ص 414.

2 - استیعاب تاءلیف ابو عمر یوسف بن عبدالله بن عبدالبر متوفاى سال 462 هجرى در شاطبه اندلس ج 3 ص 163.

عنیف کندب برادر اشعث بن قیس بود از وى انحرافى دیده نشد بلکه بر حسب روایتى برادرش اشعق را بخاطر شرکت در قتل على علیه السلام توبیخ میکرد.

عباس بن عبدالمطلب عموى رسول اکرم دو سال و یا سه سال از آن حضرت بزرگ بود، پیش از هجرت نبوى به آن حضرت ایمان آورده بود در مکه اقامت نموده اخبار مکه را به آن بزرگوار مى نوشت قبل از فتح مکه به آن حضرت پیوست ، پس از پیامبر اکرم زنده بود، در آخر عمر نابینا شد، بالاخره بسال 32 هجرى در مدینه از دنیا رفت و در بقیع بخاک سپرده شد.

خدیجه دختر خویلد بانوى معظمه مکه همسر رسول اکرم ، حضرت در بیست و پنج سالگى با او که چهل ساله بود ازدواج نمود، تمامى فرزندان آن حضرت جز ابراهیم از آن بانو بود، وى اولین بانوئى بود که به آن بزروگوار ایمان آورد، طبق روایات متعدد از بهترین بانوان بهشت است ، پس از 65 سال عمر بنابر مشهور در ماه رمضان سه سال پیش از هجرت از دنیا رفت و در حجون دفن شد.





      

 دل شود امشب شکوفا در زمین
می زند لبخند شادی بر زمین 

آسمان ِ دل تبسم می کند
روی ماهت را تجسم می کند

ای مسیح آل پیغمبر سلام
انتهای سوره ی کوثر سلام

ای کتاب راز های مرتضی
یادگار حضرت خیرالنسا

ای صفات تو صفات انبیا
حاصل جمع ِ تمام اولیا

ای قدم هایت صراط المستقیم
حافظ آیات قرآن کریم

ای امام صالحان در روی خاک
اکفیانی اکفیان روحی فداک

السلام ای آفتاب پشت ابر
السلام ای  اوج قله ، کوه صبر

السلام ای آخر هر دلخوشی
عاقب از غم تو ما را می کُشی

السلام ای فخر آدم در زمین
یادگار حضرت روح الامین

تو تمام چارده نور مبین
جلوه ی زیبای ربُ العالمین

تو حدیث ناب عترت در زمین
زاده حیدر امیر المومنین

تو همان نوری که از روز ازل
کرد خالق روی ماهت بی بدل

تو سرشت ناب از نسل علی
نور رب در جلوه ی تو منجلی

عمر تو تاریخ ساز عالم است
مبداء آن از رسول خاتم است

ترسم آخر من نبینم روی تو
صورت زهرائی و دلجوی تو

تو کجائی شیعه می خواند تو را
پس نمی گوئی جوابش را چرا

کی می آیی دل تمنایت کند
تا که روزی بوسه بر پایت کند

کی می آیی عقده از دل وا کنم
روضه خوانی پیش تو آقا کنم

کی می آیی کربلا را تاب نیست
در میان خیمه دیگر آب نیست

وای بر طفل رباب و اضطراب
خیمه خیمه جستوی جرعه آب

آب نَبوَد تا که سیرابش کند
جرعه ای نوشاند و خوابش کند

کربلا و یک بیابان اشک و آه
شیرخواره در میان قتلگاه

نام تو آمد در آنجا بر زبان
کی می آیی حضرت صاحب زمان

ای خوش آن روزی فرج برپا شود
با دو دست فاطمه امضا شود





      

فراهم آوردن زمینه‌های ظهور، از   جملة شرایط ظهور به حساب می‌آید، و تا زمینة ظهور فراهم نشود، حضرت مهدی ـعلیه السّلام ـ ظهور نخواهد کرد. حال باید توجه داشت که برخی از شرایطظهور، با گذشت تاریخ و ظلم و جور انسان‌ها، پیشرفت علم و دانش بشری و درنتیجه آگاهی مردم دنیا و ناامید شدن مردم از نحله‌ها و مذهب‌های بشری وحکومت‌های مختلف فراهم می‌شود؛ و بایسته است برخی دیگر از آنها به دست ماانسانها و دوستداران آن حضرت فراهم آید.
اما سؤال این است که چگونه می‌توان زمینة‌ظهور را فراهم آورد؟
برای فراهم آوردن زمینه‌های ظهور حضرت می‌توان موارد متعددی را ذکر کرد؛
1 . تحوّل جامعه بشری: ایجاد آگاهی و آمادگی جامعه بشری برای حقّ وحقیقت و مخالفت جدّی با ظلم و جور در یکی از زمینه‌های مهم برای ظهور آنحضرت است. و این مهمّ بر عهدة همة ما مسلمانان و شیعیان است.
ما باید با استفاده از علم و تکنولوژی، حقایق اسلام را به گوش جهانیانبرسانیم، آنها را با زیبایی‌های مکتب اهل بیت پیامبر ـ علیهم السّلام ـ کههماهنگ با فطرت انسانی است آشنا بسازیم؛ تا همان گونه که در احادیث آمدهاست، با شناخت زیبایی‌های مکتب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و مقایسة آن باسایر مکاتب و فرهنگ‌ها، حق را از باطل تشخیص داده، از آنها دل کنده و بهحقیقت بپیوندند و آن زمان که مردم جهان با دروغگویی‌های حکّام هواپرست وجاه طلب آشنا و بر ناتوانی آنها از سعادتمندی جامعة بشری آگاه شدند، قهراًمستأصل شده و بدنبال یک منجی مصلح بوده و خود به خود برای پذیرش حق و حقیقتآمادگی پیدا می‌کنند و قدر آن منجی را ارج می‌نهند.
اصولاً باید توجّه داشت که یکی از علل غیبت امام عصر ـ علیه السّلام ـنیز، عدم آمادگی مردم برای پذیرش حق و حقیقت بوده است. چرا که بر اثر جهلمردم و ظلم حکّام زمان، همة‌ ائمّه قبلی یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند،لذا برای حفظ حجّت الهی و خالی نماندن زمین از وجود آن، دوران غیبت شروع وتا فراهم شدن زمینة ظهور ادامه خواهد داشت.
اگر برای جامعه بشری این آمادگی‌ها و آگاهی‌ها حاصل نشود، حضرت تشریفبیاورند، آن حضرت نیز مانند امامان معصوم سابق به شهادت خواهد رسید. بنابراین رشد و آگاهی عموم مردم محروم و مستضعف، می‌بایست به درجه‌ای برسدکه نور وجود امام را لمس کرده، مثل پروانه گرد شمع وجود او گرد آیند. بایددرجة رشد و آگاهی آنان به حدّی برسد که از مدّعیان حقوق بشر و دموکراسی،ناامید شده و همه منتظر ظهور منجی بزرگ الهی باشند.
2. انقلاب و تحوّل روحی افراد
تغییر و تحوّل روحی و خودسازی و تهذیب نقش مهمی در ایجاد انقلاب بزرگ وبه پیروزی رساندن آن دارد و با تحولات بیشتر در روحیه انسانها و ساخته شدننیروهای با صلابت می‌توان اذعان داشت یکی دیگر از زمینه‌ها فراهم آمده. است. باید بدانیم که امام زمان ـ علیه السّلام ـ هم به انتظار لحظه‌ای استکه این تحوّلات درونی در قلب و روح انسانها به وجود آمده و به حدّ کمال خودبرسد تا ظهور برای حضرت میسر شود.
چنان چه افرادی که شایستگی همراهی با حضرت را داشته باشند فراهم آیند،یکی دیگر از مقدمات ظهور مهیّا می‌گردد. و با خودسازی این افراد نیرویانسانی انقلاب بزرگ مهدی ـ علیه السّلام ـ تشکیل می‌گردد و حضرت با آننیروها منویّات خود را به پیش می‌برد.
پیداست، انقلابی با آن عظمت و وسعت و رسالت سترگ، انسانها و عواملبزرگی را می‌طلبد تا قادر به پیاده کردن رسالت عظیم خود باشد؛ انسان‌هاییخود ساخته و از جان گذشته، فقیه، سیاستمدار، مدیر و مدبّر، مبارز و شجاعو... .
بنابراین ما با خودسازی و تهذیب و اصلاح خود می‌توانیم در تحول جامعههم مؤثر بوده و در نتیجه زمینه برای ظهور حضرت بیش از پیش فراهم آید.
3. انتظار سازنده: «افضل اعمال امّتی انتظار الفرج»[1]
؛ برترین اعمال امّت من امید و انتظار گشایش (کارها و گرفتاری‌ها به دست با کفایت حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ ) است.
انتظار سازنده و صحیح، مکتب انسان سازی و انقلاب است. انتظاری‌ کهبرترین اعمال امّت پیامبر شمرده شده است، ریشه و اساس دو نکتة مذکور (خودسازی افراد و ساختن جامعه) است. تا امید و انتظار و در نتیجه صبر وتحمّل مشکلات نباشد، انسان قادر به خودسازی و دیگر سازی نیست. انتظار بهانسان امید و عشق می‌بخشد، توان وحوصله و حرکت و تلاش می‌دهد؛ در نتیجه،افراد را امیدوار، ‌شاداب، پرتلاش و هدفمند بار می‌آورد؛ یعنی همان چیزی کهلازمة فراهم آوردن مقدمات انقلاب بزرگ و جهانی حضرت مهدی (عج) است.
«مکتب تشیّع، همواره یک آرزوی مقدّسی را در قلب پیروان خود می‎پروراند؛و آن، آرزوی ظهور حضرت حجّت ـ علیه السّلام ـ و ریشه کن کردن ظلم و ستم وسیطرة عدل و داد بر این جهان است. آرزو اساسی‎ترین محرّک یک انسان درفعّالیّت‎های روزمره اوست. انسانی که آرزو و طلب و خواسته‎ای نداشته باشد،یک مردة متحرک است. افراد آرزوهای مختلفی دارند. مکتب تشیّع به پیروان خودتعلیم می‎دهد که آرزوی اصلی و اساسی آنان ظهور حضرت حجّت ـ علیه السّلام ـباشد؛ چرا که اگر او ظهور کند، همة مشکلات رفع می‎گردد؛ تمام مشکلات وقتیحلّ می‎شود که مدینه فاضلة آن حضرت به دست مبارک او پیاده شود.»[2]
4. برپایی قیام‎ها و انقلاب‎های ظلم ستیز و عدالت خواهانه
از اموری که باعث تسریع در انقلاب جهانی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـشده و موجب بیداری، ‌آگاهی... جامعة جهانی و در نتیجه فراهم آمدن زمینةظهور می‎گردد قیام‎ها و انقلاب‎های اسلامی و بیدارگرایانه است. یکی از اینانقلاب‎ها که تأثیر بسزایی در این رابطه داشته و موجب مطرح شدن اسلام وفرهنگ تشیّع در بین مردم جهان گردیده، انقلاب بزرگ ملّت ایران به رهبریبزرگ مردی از سلالة پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‎باشد. با مطالعةروایات، چنین به نظر می‎آید که این انقلاب، همان حرکت آگاهی بخش و زمینهساز قیام حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ است؛ چنانکه روایات گوناگونی که بعضیاز آنها در توصیف رهبر این قیام، و بعضی در وصف مردم و قیام‎گران، و اینکهاز چه منطقه‎ای و... هستند، وارد شده است.[3]
بنابراین از وظایف و مسؤولیّت‎های ما است که از این انقلاب پاسدارینموده و در ترویج و پربارتر کردن آن بکوشیم، اهداف آن را زنده و در راهتحقّق آنها تلاش کنیم. تا ان شاء الله، با آگاه ساختن مردم جهان، از ظلم وستم مستکبران، آشنایی هر چه بیشتر آنان با فرهنگ اسلام و اهل بیت و...،زمینة ظهور حضرت قائم (عج) را فراهم آوریم.
پیداست، که این امور مهمّ و سنگین، بدون داشتن قدرت و مکنت، تحت لواییک دولت قدرتمند، امکان پذیر نیست. بنابراین می‎بایست، در حفظ نظام مقدسجمهوری اسلامی و به ثمر رسیدن اهداف آن، به عنوان زمینه ساز قیام حضرت مهدیـ علیه السّلام ـ ، تلاش همه جانبه کرد.
برای اطلاعات بیشتر، می‎توان به:
1. مجلة موعود، شمارة 12 و 13.
2. کتاب اَلْمُمَهِّدُون لِلْمَهدی ـ علیه السّلام ـ ، علی کورانی (با مشخصات مذکور)؛
3. تاریخ عصر الغیبةِ الکبری، اثر شهید سید محمد صدر، چاپ بیروت
4. زمینه سازان انقلاب جهانی حضرت مهدی ـ علیه السّلام ـ از دیدگاهروایات، سید اسدالله هاشمی شهیدی، انتشارات پرهیزگار، قم. و... مراجعهنمایید.


[1] . آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 629؛ و ر.ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 357 ـ 361، انتشارات اسلامیه.
[2] .
سخنرانی شهید چمران، سال 58، (به نقل از مجلّه موعود، شماره 12 و 13، اسفند 77 و فروردین 78).
[3] . این احادیث زیادند، از جمله:
1) حدیث «حتّی یأتی قومٌ مِن قبل المشرق...»، ملاحم رفتن، ابن طاووس، ص 30 و 117.
2) حدیث «رجلٌ مِن اَهْلِ قُمْ...»، بحار، ج 60، ص 216 و 446.
3. حدیث «تکونُ قم و اَهلها حُجّةً علی الخلائق...»، بحار، ج 60، ص 213.
4) حدیث «یخرج رجلٌ قبل المهدی...»، کنزالعمال، ج 7، ص 261 و...
5) حدیث «لَیَضْربتکم علی الدینِ عوداً...»، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 1284.
6). حدیث «کنوز الطالقان...»، کنزالعمال، ج 7، ص 263 و...
7) حدیث «الهاشمی الخراسانی و شعیب...»، ابن طاووس فی الملاحم و الفتن، ص 31.
8) فی تفسیر قوله تعالی: «بَعَثْنا علیکم عباداً لنا»، بحار، ج 60، ص 214.
9) فی تفسیر قوله تعالی: «وَ اِنْ تَتَوَلَّوا یَسْتَبْدِلْ قَوماً غیرَکم»، کشّاف، ج 4، ص 331 و المیزان، ج 18، ص 25.
10) فی تفسیر قوله تعالی: «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِم»، الجامع الصحیح، ج 2، ص 383 و مسند احمد، ج 2، ص 417 و...
و... همگی به نقل از کتاب اَلْمُمَهّدون لِلمهدی ـ علیه السّلام ـ ،علی الکورانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الفصل الثالث، ص 95، الطبعة الاولی،محرم 1405.

 

 





      

وقتی که دنیا مطابق با موازین دینی توسط کارشناسان الهی تفسیر و تعریف می گردد حقیقت آن بطور روشن واضح می شود در این صورت برای هر انسان لازم است نسبت به دنیا و خاصیت قطعی و آثار واقعی آن هیچ تردیدی نداشته باشد چون شناخت دنیا از طریق آگاهیهای که خدای متعال توسط پیشوایان معصوم علیهم السلام در اختیار همگان قرار داده است یک شناخت حقیقی است بخاطر اینکه خود انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام در مقام عمل و برخورد با دنیا، همان طرز تفکر را داشتند و با آن بشکل یک ابزار حساس و خطرناک برخورد دقیق انجام می دادند تا هیچ نوع وابستگی و اعتماد بدنیا و محتوایش در دلها پدید نیآید بعد از این تعریف و شناخت ، سزاوار است که هر عاقلی بیاندیشد و دنیا را همانطوری که هست بشناسد و قبول کند تا اینکه بتواند از دنیا بعنوان یک ابزار و وسیله ترقی و کمال استفاده نماید و در طول مدت زندگیِ دنیوی ، در جانب ارزشها حرکت کرده و از خود زیبائیهانشان دهد اما در چنین موقعیتی که فرصت زندگی برای همگان پیش آمده است باید چکار کنیم و از کجا شروع نمائیم تا اینکه بتوانیم به عمده ترین هدف آفرینش خود نائل شویم ؟

آنچه بیشتر از هر چیز برای انسان در این مدت کوتاه عمر ضرورت دارد خودسازی است یعنی باید مطابق با الگو و معیارهای دینی ساختمان شخصیت خویش را بنیانگذاری کنیم چون بهر اندازه در این زمینه توفیق حاصل شود بهمان مقدار موفقیتها وارد زندگی خواهد شد.

بعنوان مثال : کسی می خواهد اتومبیل خود را به نحو احسن در مسیر جاده های پر پیچ و خم ، با رانندگی سالم ، بسوی مقصد هدایت نماید باید در مورد فن رانندگی و خصوصیات ماشین آگاهی های لازم را کسب کند تا با اطمینان خاطر از آن استفاده کرده و بدون مانع و یا مشکلی به سمت مقصود خویش رهسپار گردد.

زندگی دنیوی هم چون اتومبیل است که در اختیار انسان قرار گرفته است و باید ضمن شناخت کامل و دقیق از آن ، اصول استفاده مناسب را هم فرا بگیرد تا اینکه بتواند با بهترین شرائط و با کیفیت مناسب ، بسوی مقصد واقعی خود، حرکت نماید.

انسان بوسیله خودسازی ، معرفت و بصیرتی در خویشتن پیدا می کند که او را بسوی ارزشها راهنمائی کرده و از فرصتهای بعمل آمده بهترین فایده را نصیب وی سازد.

در این جا لازم است به مهم ترین خواسته انسانی که همان حب ذات است اشاره کنیم یعنی او خود را دوست می دارد و تمام تلاشهای زندگی را در شعاع همین علاقه مندی شروع کرده و بپایان می رساند در این حال اگر از کانال خودسازی وارد صحنه بشود خواسته های خود را تعدیل می کند تا اینکه گرفتار آثار زیانبار افراط و تفریط، نشود و ثمره اعتدال این خواهد بود که خود را درهر شرائطی با دیگران در یک ردیف می داند و هر اندیشه ایکه در مورد خود دارد و می خواهد با کمترین تلاش به آن توفیق پیدا کند برای دیگران ، هم ، همان حقوق را محترم می شمارد.

یعنی به انسانهای دیگر، اعم از کوچک یا بزرگ آشنا یا بیگانه هم چون خویشتن ارزش قائل می شود و راضی نمی شود که با شکستن و پایمال کردن حقوق آنان ، به آرزوهای خویش نائل گردد بلکه می خواهد با دیگران در چنین مواردی هماهنگ شده و امتیاز بیشتری را به خود اختصاص ندهد.

در این صورت او می تواند ارزشها و زیبائیها را در زندگی بدست آورد چون با تعدیل و مهار غرائز توانسته ، واقعیات را بخوبی به بیند و به آن احترام عملی نشان دهد. حضرت علی صلوات الله علیه در این زمینه بفرزندش امام مجتبی (علیه السلام ) توصیه می کند.

یا بُنَّی اِجعَل نَفسَکَ مِیزَانا فِیما بَینَکَ و بَینَ غَیرِکَ، فَاءَحبِب لِغَیرِکَ ما تُحِبُّ لِنَفسِکَ، و اَکرَهَ لَهُ ما تَکرَهُ لَها، وَلا تَظلِم کَمالا تُحِبُّ اَن تُظلَمَ وَاَحسِن کَما تُحِبُّ اَن یُحسَنَ اِلیکَ، وَاءَستَقبِح مِن نَفسِکَ ما تَستَقبِحُهُ مِن غَیرِکَ وَ اَرضَ مِنَ الناسِ بِما تَرضَاهُ لَهُم مِن نَفسِکَ، وَلاتَقُل مالا تَعلَمُ وَ اِن قَلَّ ما تَعلَمُ وَلا تَقُل ما لا تُحِبُّ اَن یُقالَ لَکَ.... .(38)

پسرم ! خویشتن را معیار و مقیاس قضاوت بین خود و دیگران قرار بده ، پس آنچه را که برای خود دوست می داری برای دیگران هم دوست بدار، و هر چه را برای خود نمی پسندی بر دیگران نیز مپسند، ظلم و ستم نکن ، همانطور که دوست نداری بتو ستم بشود، نیکی و محبت کن ، چنانکه می خواهی دیگران نسبت بتو نیکی کنند.

برای خود هر چیزی را زشت و ناپسند میدانی همان را برای دیگران نیز قبیح بشمار، بهمان چیز برای مردم راضی باش ، که برای خودت می پسندی ،

آنچه نمی دانی مگو، اگر چه دانستنیهایت بسیار کم و اندک است و آن چه را که دوست نداری درباره تو، بگویند تو هم در حق دیگران مگو،

نکاتی که در این جملات حائز اهمیت است :

1 - احترام بدیگران ، یعنی هر انسانی باید نفس خویش را ملاک قضاوت قرار دهد بخاطر اینکه دیگران هم مانند او انسان هستند و در دل خود علاقه و آرزوها دارند چگونه کسی خود را، در نردبان مزیت می بیند ولی هیچ اعتنائی به هم نوعان خویش ندارد تنها خود را می بیند و به خواسته های خویش می اندیشد آیا این گونه اعمال و طرز تفکر دلیل جهل و نادانی نیست ؟ آیا سزاوار است که فردی بدون احترام بحقوق دیگران خود را عزیز و محبوب جامعه پندارد؟ در حالیکه بزرگان دین همیشه ابتداء دیگران را می دیدند و با حفظ حرمت آنان وارد صحنه زندگی می شدند. بنابراین ما اگر بتوانیم در مورد این سخنان ارزشمند درست مطالعه کنیم خواهیم دید که حضرت بدینوسیله وجدانها را بیدار می کند تا هر فردی متوجه باشد که تمام انسانها علاقه های مشترکی دارند و نباید کسی با داشتن علم و دانش و یا امکانان مادی ، هیچ اعتنائی بحقوق قطعی و مسلم دیگران نداشته و خود را ارزشمندتر از آنان نشان دهد چون هر چیزی که شما بخودتان می پسندی و یا از هر چیزی که آن را بخود قبیح میدانی دیگران هم در این علاقه با شما شریکند ولی چطور یک فردی با زیر پا گذاشتن حقوق دیگران زندگی را در چهار چوپ منافع و خواسته های خویش می بیند؟

آیا این چنین اخلاق و طرز تفکر دلیل بیماری و کسالت نیست ؟ آیا انسانی که از جهت روانی سالم است می تواند بخود اجازه دهد که تنها بخود بنگرد و تمام ارزشها و یا حقوق دیگران را در استخدام منافع خویش قرار دهد؟

بهر حال یک انسان سالم و آزاد، همانطوری که بخود احترام قائل است بدیگران هم همان حرمت را حفظ می کند، چون عقل و وجدان اخلاقی اجازه نمی دهد که با شکستن حریم دیگران و نابودی حقوق آنها، خود را محترم بداریم . و اساسا این حرکت و یا تلاش قابل طرح و پیاده نیست بجهت اینکه ما بدینوسیله در نابودی خویشتن گام نهاده ایم ،

سیستیم زندگی و وضع روحی هر انسانی باید با یک برنامه ریزی دقیق و معقول ، مطابق با اصول کلی تنظیم شود و معنای آن این است که تمام انسانها در علاقمندی بزیبائی و نیکی و تنفراز کارهای زشت و قبیح و و .... با هم شریکند و هر کسی باید در چهار چوب همین علاقمندیهای مشترک ، خواسته های خود را مطرح نماید یعنی در همان حالیکه انتظار محبت و نیکی از دیگران دارد باید دیگران را در ردیف منتظران محبت خود ببیند چون آنها هم مثل او به نیکی و محبت علاقمند هستند بنابراین هر عملی را که برای خویش زشت و قبیح می داند باید دیگران را مانند خود بداند و زشتی ها را به آنها هم زشت بداند.

چرا انسان در مقابل حفظ حرمت و حقوق دیگرانتعلل می ورزد و نمی خواهد به حقوق قطعی آنان احترام قائل شود ؟

بعد از بررسی های لازم روشن می شود که شکستن حرمت دیگران و بی اعتنائی بحقوقآنان ، ضمن اینکه شایسته یک زندگی اجتماعی نیست بلکه از بیماری روحی متجاوزانحکایت دارد همانطوری که یک بیمار تنها خود را می نگرد و در اثر شدت کسالت ، حقوقخانواده و یا دیگران را ضایع می کند بیماران روانی هم در اثر شدت ناراحتیتحمل رعایت حقوق هم نوعان خود را ندارند بلکه با آگاهیکامل به آنها ستم ، روا می دارند حالا برای روانشناس دینی ، مطالعه در روی بیماران وتشخیص مرض ، لازم است که با کاوشهای دقیق روانکاوی ، به موضوع رسیدگی کنند تااینکه علت این بیماری و کسالت ذلت بار را پیدا نمایند.

آنچه از مجموع آیات و احادیث استفاده می شود عمده ترین بلکه تنها عامل ، این ظلم و تعدی بحقوق دیگران ، بیماری عُجب و خودپسندی است انسانی که به مرض خودپسندی و خود بزرگ بینی مبتلا شود نمی تواند رعایت حال و حقوق دیگران را تحمل نماید چون تنها بخودش توجه دارد و حتی گاهی میکروبهای این بیماری آن چنان رشد می کند که او خدا را هم نمی بیند و بحقوق او هم ستم روا می دارد و با شیوه هائی مانند از خود راضی شدن ، و یا اعمال عبادی خود را بزرگ جلوه دادن ، و یا در مقام مقایسه ، امتیازهای توهمی و پنداری را بخویشتن تعیین نمودن ، موجبات آلوده گی به بیماری عُجب و خودپسندی را در روح و روان انسان پدید می آورد وقتی که ویروسهای ضعیف این بیماری مانند از خود راضی بودن و و ..... بتدریج تقویت گردید بیک کسالت بزرگی ، چون برتری طلبی و یا خود بزرگ بینی در روح او تبدیل می شود در نتیجه مانع بزرگی بین انسان و تکالیف و وظائفش خواهد شد و نمی گذارد به هم نوعان یا موجودات دیگر احترام قائل شود و حقوق آنها را در هر شرائطی مراعات نماید.

وقتی که در مورد این بیماری از کارشناس الهی ، یعنی حضرت علی صلوات الله علیه سؤ ال می شود می فرماید:

وَاصلُ الاِعجابِ مِن حُبِّ الاِنسان لِنَفسِهِ.... (48) ریشه بیماری خطرناک خودپسندی در انسان ، از دوست داشتن نفس خویش است و در حدیث دیگری می فرماید: انسان اگر به حب نفس مبتلا شود از دیدن معایب خود کور و از شنیدن آنها کر می گردد، و همیشه گرفتار وسوسه های شیطانی خواهد بود.

قرآن در این زمینه می فرماید:

.... وَ زَیِّنَ لَهُمُ الشَّیطانُ اَعمالَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیلِ فَهُم لایَهتَدُونَ .(58)

شیطان اعمال فاسد و زشت آنان را در ذهنشان زینت می دهد و آنها از راه حق باز می دارد پس این گروه از ]انسانها[ هدایت پیدا نمی کنند.

حضرت علی ((صلوات الله علیه )) در ضمن وصیت خویش می فرماید:

و اَعلَم اَنَّ الاِعجابَ ضِدُّالصَّوابِ و آفَةُ الا لبابِ ... .(68)

ای فرزندم بدان که عجب و خودپسندی ، ضد صواب و یک حرکت نادرستی است ]و بزرگترین [ آفت و نابود کننده عقل و خرد است ، کوشش و تلاش را در زندگی داشته باش ، و حاصل رنج و زحمتهای خود را در راه خدا انفاق کن ، و برای دیگران ]وراث [ اندوخته مکن ، آن گاه که به راه راست هدایت یافتی ، در برابر پروردگارت سخت خضوع و خشوع کن ،

بنابراین رشد و کمال در پیشگاه الهی نباید وسیله خود بزرگ بینی باشد بلکه بهر اندازه مقام بندگی را دریافت کردیم باید در مقابل پروردگار متواضع باشیم تا از این بیماری کشنده ای که در طول تاریخ قربانیهای بسیار گرفته است نجات پیدا کنیم حتی خود شیطان هم بعد از شش هزار سال عبادت خدا در اثر حب نفس ،، به این بیماری گرفتار شد و برای همیشه مورد لعن خدا واقع گردید.

نکاتی که در اینجا مطرح است عبارتند:

1 - معیار و الگوی احترام به شخصیت انسان ،

2 - عُجب و خودبینی یک بیماری روحی است ،

3 - موفقیتها نیازمند تشکر و قدردانی است ،

نکته اول : انسان همیشه برای خویش امتیاز بزرگی قائل است و آن را به قدری توسعه می دهد که توان تحمل آن ، غیر قابل تصور می باشد چون تکالیف و وظائف انسان از ناحیه خداوند به اندازه توان و قدرت او معین می شود زیرا تکلیف اگر بالاتر از قدرت و ظرفیت او باشد امری باطل و محال خواهد بود و خالق متعال بشر را به اندازه مقدوراتش مکلف ساخته است و انسانها باید در وضع قوانین و یا پیاده کردن برنامه هایشان ، و یا در جهت تربیت و پرورش همنوعان خود، از این الگو و معیار خالق متعال ، استفاده نمایند. ممکن است عده ای مدعی شوند: که برنامه هایشان به اندازه مقدورات انسانهاست و به همین جهت آنها را برای رعایت حریم شخصیت خودشان در تمام زمینه های زندگی مؤ ظف می دانند و انتظار دارند که دیگران باید بدون تعلل ، به وظائف خودشان پای بند باشند.

7 - ولی چرا خودشان قدرت اجرای این برنامه ها را در حق دیگران ندارند.

چگونه علاقه هایمان را تعدیل کنیم ؟

هر انسانی باید در هنگام انتظار از دیگری ، خود را در جای او ببیند و سپس امتیازات پنداری و توهمی خود را به ذهن آورد، اینجاست که انتظارش تعدیل می یابد و سخنانش را به اندازه قدرت و توان خود، مطرح می سازد:

برای اینکه القاب و یا عناوین دیگری مانند: دکتر، مهندس ، عالم ، رئیس و و .... باید از انسان جدا شود چون انسانها از هر جهت مانند هم هستند در علاقمند بودن به خوبیها و نیکیها و نفرت داشتن از بدی و زشتیها وناراحت شدن از توهین و جسارت و ظلم و و ... هیچ تفاوتی از یکدیگر ندارند یعنی هرکس خودش را و شخصیتش را دوست می دارد و می خواهد دیگران وی را مورد احترام قرار دهند بنابراین توهین و ظلم و بدی و و .... برای همگان ناراحت کننده است محبت و احسان و احترام و امثال اینها پیش هر کسی خوشحال کننده است ، بعنوان مثال :

اگر سنگی را پرتاب کنیم و به انسانی اصابت کند در اینحال درد شدیدی در وجود وی ایجاد می شود و او را به مقابله با آن عمل وادار می سازد، آیا این سنگ در ایجاد ناراحتی بین انسانها تفاوتی قائل می شود؟ اگر به گروهی اصابت کند موجب آزار و اذیت آنها نمی شود و تنها گروه دیگری را ناراحت می کند؟ در اینجا باید گفت که سنگ نمی تواند انسانها را با داشتن القاب و عناوینی مورد احترام خویش قرار دهد بلکه بر سر هر کسی اصابت کند شاه و گدا، پیر و جوان ، عالم و جاهل ، دکتر و یا مهندس یا افراد عادی و و .... آن را درهم می کوبد بنابراین توهین و یا ظلم و جسارت ، و یا بدی و امثال اینها هر انسانی را ناراحت نموده و او را برای دفاع از خود، به هر طریق ممکن ، آماده می سازد.

محبت و احسان و خوبی کردن و مانند اینها، مثل ظرف آب خنکی است که در اختیار افراد تشنه قرار داده می شود که بر همگان لذت بخش خواهد بود.

هر کسی باید در انتخاب برنامه هایش بیاندیشد تا به حریم شخصیت دیگران تجاوز نکند زیرا شما هر مقدار برای خویش آزادی و آسایش قائل هستید دیگران را هم باید به همان اندازه در نظر به گیرید زیرا او هم مانند من و شما انسان است پس نباید خود را بر دیگری ترجیح بدهیم .

نکته دوم : عُجب و یا خود بزرگ بینی آفتی است که تمام سرمایه های معنوی انسان را به خاکستر تبدیل می کند، و در میان بیماریهای روحی و روانی مرتبه حساسی را اشغال کرده است به جهت اینکه مبتلایان به این بیماری چون از جهت ایمان و اعتقاد، هیچ سرمایه ای ندارند و از ناحیه اخلاق و معاشرتهای اجتماعی و خصوصی ، به یک وضع نابسامانی گرفتارند و نمی توانند با هیچ کسی حتی با خودشان هم زندگی مطلوبی داشته باشند چون در فضای روحی وی تمامی امتیازات بر خودش اختصاص یافته است و معنای عُجب ، چنانکه در لغت و احادیث آمده ، این است که انسان اعمال نیکی انجام می دهد و بعد از آن تصور شیطانی به دلش نفوذ می کند مبنی بر اینکه کسی بهتر از من وجود ندارد حتی در مقام عبادات هم این گرفتاری پیش می آید که بعد از انجام فرائض تصور بهترین و عالیترین عبادت را به خود نسبت می دهد، به هر حال تنها خود را می پسندد و یا خود را می پرستد در حالیکه بذر کاشته شده در دل خاک ، هر اندازه خاکی باشد و به آن بچسبد بیشتر رشد می کند و انسان هم هر اندازه به بندگی خالق متعال نائل شود و با کوچک قرار دادن اعمال ، خود را مانند ذرات خاک در برابر خدای متعال به بیند، بیشترین توفیق را در کمال و ترقی نصیب خویش ساخته است در این زمینه و به کتاب ]بهداشت روانی در اسلام (78)[ مراجعه شود.

نکته سوم : موفقیتهای انسان در تمام زمینه های زندگی به لطف و توجهات خداوندی نیاز دارد و هر کسی که بدان دست یابد، باید مطمئن شود که از الطاف پروردگارش بهره مند شده است اختراعات و اکتشافات علمی یا رسیدن به مدارج علمی ، و یا بدست آوردن محبوبیت قلبی در میان مردم ، و یا هر چیزی که برای انسان موفقیت و پیشرفت تلقی شود باید همه آن ها را از عنایات و توجهات خالق متعال بداند زیرا او به تنهائی قادر به انجام چنین کارها نمی باشد.

چون احاطه و ظرفیت آگاهی های وی محدود است و خدای متعال می فرماید:

وَ ما اُوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلا قَلیلاً (88) ]و از علم و آگاهی جز مقدار کمی به شما داده نشده است [.

شکرگزاری یا دوام نعمت

شکرگزاری انسان از خدای سبحان در برابر نعمتهای بی شماری که بروی ارزانی داشته است موجب ازدیاد و فراوانی آن می گردد و اگر بگوئیم در میان شکرگزاری و فراوانی نعمتهای الهی ملازمه ای حقیقی وجود دارد یعنی هر شکری به دنبالش دوام و توسعه نعمت است سخن گزاف و بیهوده ای نگفته ایم بلکه صریح آیات قرآن مجید است که می فرماید: و اذ تاءذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لاََزیدَنکُم ...(98)

وقتی که پروردگار شما اجازه داده است مبنی بر اینکه اگر شکرگزار نعمتهایش باشید بطور یقین آنها را افزایش می دهیم .

با اینکه شکرگزاری در مقابل نعمتهای خداوندی از حوزه قدرت انسان خارج است و پروردگار عالم احتیاجی به تشکر و قدردانی ندارد اما اگر او اعتراف کند که تمام نعمتها از ناحیه خداست و من از بجا آوردن شکر آنها عاجز هستم همین اعتراف و اظهار عجز و ناتوانی ، بالاترین مرحله شکرگزاری وی را به نمایش می گذارد و حضرت زین العابدین (علیه السلام ) می فرماید:

فَاَشکَرُ عبادِکَ عاجِزٌ عَن شُکرِکَ وَ اَعبَدُهُم مُقَصِّرٌ عَن طاعَتِکَ ... .(09)

پروردگارا: شکرگزارترین بندگانت از بجا آوردن شکر نعمتهایت عاجز، و پرستنده ترین آنها از فرمانبرداریت ناتوان است .

پس قبول عجز و ناتوانی بهترین راه درک توحید و قدردانی است چون او بدینوسیله خود را چنان کوچک می بیند که توان شکرگزاری را از عهده خود خارج می داند و این یک حرکت کمالی در خداشناسی است ، فائده دیگری که از این بینش حاصل می شود اینکه انسان را وادار می کند تا نعمتهای الهی را در رضای او بکار گیرند و با آن به گناه ومعصیتش اقدام نکنند.

حضرت علی (علیه السلام ) به فرزندش توصیه می کند از نعمتها در مسیر معصیت و نافرمانی خدا، استفاده نکن یعنی وقتی که علم و یا مقام و ریاست و یا ثروت و و .... بدست آوردی سعی کن از تمامی این امکانات در مسیر بندگی خدای متعال استفاده کنی و اخلاق و رفتار خویش را با تواضع و فروتنی مرضی حق سازی 





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >