سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

عوامل عاقبت به خیری

1. تفکر و اندیشه: عن امیر المؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: « مَن کَثُرَتْ فِکرُهُ حَسُنَتْ عاقِبَتُهُ؛ 46 هر کس زیاد تفکر کرد عاقبت به خیر می شود.»

2. تقدم اندیشه بر عمل: عن امیر المؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: « إذا قَدِمْتَ الفِکرَ فی جَمیعِ أفعالِکَ حَسُنَتْ عَوَاقِبُکَ؛ 47 هر گاه تفکرکردن را بر همة کارهایت مقدم کردی، عاقبت کارهای تو نیکو خواهد شد.»

3. توبه: بازگشت از گناهان و جبران اعمال زشت گذشته توفیقی الهی است که سبب غرق نشدن فرد در منجلاب گناه، و در نتیجه عاقبت به خیری می شود. عن رسول الله صلی الله علیه وآله أنَّهُ قالَ: « إنَّ مِنْ سَعادَةِ المَرْءِ أَنْ یطُولَ عُمْرُهُ وَیرْزُقَهُ اللهُ الاِنابَةَ؛ 48 همانا از نیک بختی آدمی است که عمرش دراز گردد و خدا به او توفیق توبه دهد.»

ارزش عاقبت نیک

عن امیر المؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ « مَکْرُوهٌ تُحْمَدُ عاقِبَتُهُ خَیرٌ مِنْ مَحْبُوبٍ تُذَمُّ مَغْبَتُهُ؛ 49 کار مورد کراهتی که عاقبتش ستایش شود بهتر از کار دوست داشتنی است که عاقبت آن مورد مذمت است.»

دوری از گناه و عاقبت به خیری

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از محلی می گذشتند که فرمودند: « اینک شخصی نزد ما می آید که سه روز است شیطان با او ارتباطی نیافته است.» عربی سوار بر شتر از دور نمایان شد. نزدیک آمد و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله کیست؟ حضرت را به او نشان دادند. عرض کرد: ای رسول خدا! اسلام را به من بیاموز! پیامبر صلی الله علیه و آله شهادتین را به او آموخت و فرمود: « باید نمازهای پنج گانه را بخوانی، روزه بگیری، حج به جای آوری، زکات بدهی و غسل جنابت به جای آوری.»

مرد پذیرفت و با کاروان پیامبر صلی الله علیه و آله همراه شد. اما کمی عقب افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله متوجه شد و از حال او جویا گردید. کسی به جستجوی او رفت و دید که پای شترش در گودالی فرو رفته و بر زمین خورده و از دنیا رفته است. پیامبر صلی الله علیه و آله او را غسل و کفن نمود و در حالی که عرق از پیشانی مبارکش می چکید، فرمود: « این مرد در حال گرسنگی از دنیا رفت و ایمانش هرگز به کفر آلوده نشد و با عاقبتی نیکو از زندگانی دنیا رخت بر بست. او وارد بهشت شد و از میوه های بهشتی خورد و حوریان بهشتی به استقبالش آمدند.» 50 





      

پیامدهای دنیایی

1. زندگانی دشوار و سخت: خداوند متعال در قرآن می فرماید: « وَمَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً»؛ 25 « و هر کس از یاد من روی گرداند، زندگی دشواری خواهد داشت.»

2. همنشینی با شیطان: خداوند می فرماید: « وَمَنْ یعْشُ عَنْ ذِکرِ الرَّحمَنِ نُقَیضُ لَهُ شَیطاناً فَهُوَ لَهُ قَرینٌ» ؛ 26 « هر کس از یاد خداوند دوری کند، شیطانی را بر او مسلط می کنیم تا همنشین او گردد.»

3. قدرت شیطان بر وسوسه: عن الصادق علیه السلام أنَّهُ قالَ: « لایتَمَکَّنُ الشَّیطانُ بِالوَسوَسَةِ عَنِ العَبدِ إلاّ وَقَد أعْرَضَ عَن ذِکرِ اللهِ وَاسْتَهَانَ بِاَمرِهِ وَسَکَنَ اِلی نَهیهِ وَنَسِی إطِّلاعَهُ عَلَی سِرِّهِ؛ 27 شیطان در کار وسوسه بنده، توانایی نمی یابد مگر آنکه وی از یاد خدا روی بگرداند و دستورش را سبک بشمارد و خاطرش از آنچه نهی فرمود آسوده باشد [و هراسی نداشته باشد] و فراموش کند که خدا رازش را می داند.»

4. قساوت قلب: عن الباقر علیه السلام أنَّهُ قالَ: « إیاکَ وَالغَفلَةَ فَفیها تَکُونُ قَساوَةُ القَلبِ؛ 28 از غفلت بپرهیز که در آن سنگدلی و قساوت قلب است.»

5. تباهی اعمال: عن امیر المؤمنین علیه السلام أنَّهُ قالَ: « إیاکَ وَالغَفْلَةَ فَإِنَّ الْغَفْلَةَ تُفسِدُ الاعْمالَ؛ 29 از غفلت دوری کن چرا که غفلت اعمال را فاسد و تباه می گرداند.»

6. نادانی و جهل: عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنَّه قال: « مَن غَفَلَ جَهِلَ؛ 30 هر کس غفلت ورزد نادان می ماند.»

پیامدهای اخروی

1. نابینایی در روز محشر: « وَنَحشُرُهُ یومَ القِیامَةِأعْمی»؛ 31 روز قیامت نابینا محشورش می کنیم.»

2. حسرت و اندوه در روز قیامت: قال ابو بصیر قال ابو عبد الله علیه السلام: « مَا اجْتَمَعَ قَومٌ فی مَجْلِسٍ لَمْ یذْکُرُوا اللهَ وَلَم یذکُرُونَا إلاّ کانَ ذلکَ المَجلِسُ حَسرَةً عَلَیهِم یومَ القِیامَةِ؛ 32 هیچ گروهی نیست که در مجلسی گرد هم آیند و خدا را یاد نکنند و ما را یاد نکنند مگر آنکه آن مجلس در روز قیامت سبب حسرت و اندوه آنها خواهد گردید.»

3. فراموشی در قیامت: « نَسُوا اللهَ فَنَسِیهُم»؛ 33 « خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را فراموش نمود.»

4. عذاب دردناک الهی: « وَالَّذینَ هُم عَن آیاتِنا غَافِلُونَ * اُولئِکَ مَأْویهُمُ النَّارُ بِما کَانُوا یکْسِبُونَ»؛ 34 « وهمانان که از آیات ما غافلند، اینان به خاطر کار و کردارشان، جایگاهشان دوزخ است.»

عاقبت پیروی از شیطان

نوشته اند روزی چهار نفر تابوتی را بر دوش گرفته بودند و از میان جمعیت عبور می دادند و مردم نیز به سوی تابوت او زباله و آب دهان می انداختند. کسی پرسید جریان چیست؟

گفتند: این میت سالها تنها مؤذن مسجد شهر بود. در خانه های اطراف مسجد، زنی مسیحی، تنها زندگی می-کرد و او روزی هنگام اذان گفتن، چشمش به او می افتد و شیطان او را وسوسه می کند. او نزد زن مسیحی رفته و از او خواستگاری می کند، اما زن نمی پذیرد و می گوید: فقط در صورتی که او دست از اسلام بردارد حاضر به ازدواج است و می گوید وی باید « زُنّار» 35 ببندد. مؤذن نیز قبول می کند؛ زنار می بندد و شراب می نوشد و روزی که قصد آن زن را می نماید، زن به وعده خود عمل نکرده و از دست او فرار می کند. مؤذن از دیوار خانه زن بالا می رود اما با گردن به زمین می افتد و می میرد و اکنون نیز مردم او را این گونه تشییع می کنند. 36 





      

اهمیت و ضرورت خردورزی

1. لزوم دوری از اندیشه های نادرست: عن علی بن الحسین علیهما السلام: قال: « عَجِبتُ لِمَن یتَفَکَّرُ فی مَأکولِهِ کَیفَ لایتََفَکَّرُ فی مَعقولِهِ فَیجَنِّبُ بَطنَهُ مَا یؤْذیهِ وَیودِعُ صَدرَهُ ما یریدُ؛ 17 در شگفتم از کسی که در آنچه می خورد، می اندیشد اما دراندیشه های خود دقت نمی کند. شکمش را از غذای ناسالم دور می کند، اما اندیشه اش را در برابر آنچه می خواهد رها می کند.»

2. خردمندی، راهنمای به سوی نیکیها: عن الامام زین العابدین علیه السلام، قال: « اَلْعَقْلُ دَلیلُ الخَیرِ وَالهَوی مَرکَبُ المَعاصِی وَالفِقْهُ وِعاءُ العَمَلِ وَالدُّنیا سُوقُ الآخِرَة؛ 18 عقل [مداری و خردمندی] راهنما به سوی نیکیها است و هوای نفس مرکب گناهان، و فهم، ظرف عمل و دنیا، بازار آخرت است.»

آثار خردورزی

1. نیک حالی: عن الصادق علیه السلام أنَّهُ قَالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه وآله: « إذا عَلِمْتُمْ مِنْ رَجُلٍ حَسُنَ حالُهُ فَانْظُروا فی حُسْنِ عَقلِهِ فَإنَّما یجْزَی الرَّجُلُ بِعَقْلِهِ؛ 19 هرگاه از نیک حالی مردی مطلع شدید در نیکویی خردش نظر کنید، چه اینکه مرد به سبب خردش پاداش می گیرد.»

2. تصدیق نکردن هر سخنی: عن الصادق علیه السلام أنَّهُ قالَ: « إذا أرَدتَ أنْ تَختَبِرَ عَقلَ الرَّجُلِ فِی المَجلِسِ الواحِدِ فَحَدِّثْهُ فی خِلالِ حَدیثِکَ بِما لاتَکُونُ فَإنْ أنکَرَهُ فَهُوَ عاقِلٌ وَإنْ صَدَّقَهُ فَهُوَ أحمَقٌ؛ 20 هرگاه خواستی در یک مجلس، مردی را در خردمندی اش بیازمایی، در بین گفتگویت با او، از چیزی که نباید بشود، خبر ده (مطلب غیر منتظره ای بگو). پس اگر آن را انکار کرد، عاقل است و اگر آن را تصدیق نمود، احمق است.» 





      

اهمیت رضا به قضای الهی

1. داناترین مردم: عَنِ الصّادق علیه السلام قالَ: « اِنَّ أعْلَمَ النّاسِ بِاللهِ أرضاهُم بقَضاءِ اللهِ؛ 11 به راستی د اناترین مردم نسبت به خدا، راضی ترین آنهاست به قضای خدا.»

2. رکن ایمان: قالَ أمیرُ المؤْمِنین علیه السلام: « لِلایمانِ أربَعَةُ أرْکانٍ: الرِّضا بِقَضاءِ اللهِ وَالتّوکُّلُ عَلَی اللهِ وَتَفویضُ الأمْرِ إلَی اللهِ وَالتَّسلیمُ لامْرِ اللهِ؛ 12 ایمان چهار رکن دارد: رضا به قضای الهی، توکل بر خدا، واگذاری امور به خدا و تسلیم شدن در برابر فرمان خدا.»

3. شناخت کامل خدا: عن ابی الحسن الاوّل علیه السلام قال: « ینْبَغی لِمَن عَقَلَ عَنِ اللهِ أنْ لایستَبْطِئَهُ فی رِزْقِهِ وَلایتَّهِمَهُ فی قَضَاءِهِ؛ 13 سزاوار است هر که خدای را شناخته است او را در رساندن روزی اش به کندی منسوب ندارد و او را در حکم و قضایش متهم نسازد.»

4. در زمره صدیقین: عن الصادق علیه السلام، قال: قالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَبدِی المُؤمِنَ لا أُصَرِّفُهُ فی شَیءٍ إلاّ جَعَلْتُهُ خَیراً لَهُ فَلْیرْضِ بِقَضائِی وَلْیصْبِرْ عَلَی بَلائی وَلْیشْکُر نَعْمائی أکتُبُهُ یا مُحَمَّدُ مِنَ الصِّدِّیقِینَ عِنْدی؛ 14 خداوند بلند مرتبه فرموده است: بنده مؤمنم را به سوی هیچ چیزی نگردانم مگر آنکه آن را خیر او سازم؛ پس باید به قضایم راضی باشد و بر بلایم صبر کند و نعمتهایم را شکر گزارد. ای محمد! [نام] او را در زمره صدیقین نزد خودم می نویسم.»

5. نشانه ایمان: ابن سنان می گوید: « به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مؤمن چگونه بداند که مؤمن است؟ امام فرمود: « بِالتَّسلیمِ لِلهِ وَالرِّضا فیما وَرَدَ عَلَیهِ مِنْ سُرُورٍ أوْ سَخَطٍ؛ 15 به واسطه تسلیم به امر خدا و راضی بودن بر آنچه که بر او از شادی و غم وارد می شود.»

ما را خواهی زخویشتن دست بشوی خود را یله کن پس آنگهی ما را جوی

***

تا شعله عشق تو بر افروخته شد جان و دل عشاق همه سوخته شد

آن را که دلش به وصلت افروخته شد از هر دو سرای چشم او دوخته شد

تقدم رضای خدا

روزی جمعی از شیعیان به خانه امام باقر علیه السلام آمدند. آن روز یکی از فرزندان امام به شدت بیمار و بستری بود و این مسئله سبب ناراحتی امام شده بود؛ به گونه ای که مهمانان، نگران حال امام شدند و با خود گفتند اگر حادثه ای برای فرزند امام رخ دهد حتماً از شدت ناراحتی برای او اتفاقی می افتد. چندی نگذشت که صدای شیون زنان از اتاق مجاور بلند شد و امام سراسیمه داخل اتاق رفت. همگی دانستند که فرزند حضرت از دنیا رفته است. آنها بیشتر نگران حال امام شدند، اما وقتی آن حضرت از اتاق بیرون آمد، برخلاف انتظار، او را نگران نیافتند. علت را از او پرسیدند. وی در پاسخ فرمود: « ما نیز دوست داریم که عزیزانمان در سلامتی به سر برند، امّا وقتی که امر خداوند نازل شد، رضای او را بیشتر دوست می داریم و تسلیم امر او می-شویم.» 16 

 





      

قرآن کریم مى فرماید: «وَمَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ کَرِیمٌ»؛(1) «و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس مى گزارد و هر کس ناسپاسى کند، بى گمان پروردگارم بى نیاز و کریم است.»

و در روایات آمده است:

1. قال الإمام الجوادعلیه السلام:

«نِعْمَةٌ لا تُشْکَرُ کَسَیِّئَةٍ لا تُغْفَرُ؛(2) نعمتى که شکر نشود، مانند گناهى است که بخشیده نشود.»

2. قال الباقرعلیه السلام:

«لَا یَنْقَطِعُ الْمَزِیدُ مِنَ اللَّهِ حَتَّى یَنْقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ الْعِبَادِ؛(3) فزونى و برکت خداوند [از بندگان ] قطع نمى شود، مگر آنکه شکرگزارى بندگان قطع گردد.»

سجده شکر

هشام بن احمر مى گوید: روزى با امام کاظم علیه السلام همراه بودم و مسیرى را با هم طى مى کردیم و هر یک سوار بر مرکب خود بودیم که ناگاه دیدم امام زانویش را خم کرد و پاى از رکاب بیرون آورد. سپس از اسب پیاده شد و در گوشه اى به سجده افتاد و سجده اى طولانى به جاى آورد. وقتى که امام سر از سجده برداشت، با تعجب از ایشان پرسیدم: قربانت شوم! چرا این سجده طولانى را به جاى آورید؟ امام در پاسخم فرمود: «در حال حرکت به یاد نعمتى از نعمتهاى خداوند که به من ارزانى داشته، افتادم و خواستم بى درنگ با سجده اى، شکر آن نعمت را به جاى آورم.» (4)

شکر و افزونى نعمت

امام صادق علیه السلام به همراه «مسمع» در سرزمین «منا» حضور داشت و چند نفر از اصحاب نیز با ایشان همراه بودند. ظرفى انگور میان آنها بود و امام و دوستانش مشغول خوردن آن بودند. در این لحظه، گدایى آمد و از امام تقاضاى چیزى کرد. امام خوشه اى انگور از میان ظرف برداشت و به او داد. مرد گدا نگاهى تحقیرآمیز به انگور کرد و گفت: احتیاجى به انگور ندارم. اگر سکّه هست، به من بدهید. امام انگور را در ظرف گذاشت و فرمود: خداوند به تو وسعت دهد! گدا فهمید که امام چیز دیگرى به او نمى دهد. از این رو، راهش را گرفت و رفت. اندکى که رفت، پشیمان شد و برگشت و گفت: پس همان خوشه انگور را بدهید.

لحظه اى بعد، مردى دیگر آمد و از امام تقاضاى کمکى کرد. امام سه حبه انگور از خوشه جدا کرد و به او داد. مرد گدا حبه هاى انگور را گرفت و خدا را شکر کرد و گفت: شکر پروردگار جهانیان را که به من روزى عطا نمود. خواست برود که امام به او فرمود: بایست! سپس براى تشویق او که چنین در قبال نعمت، خدا را شکر کرده بود، دو دست مبارکش را از انگورهاى ظرف پر کرد و به او داد. گدا گرفت و دوباره گفت: خداى متعال را شکر که به من روزى عنایت فرمود. وقتى خواست برود، امام از این شکرگزارى خرسند شد و فرمود: همین جا بایست. آن گاه رو کرد به غلام خود و پرسید: چند سکه همراه دارى؟ غلام عرض کرد: حدود بیست سکه. امام فرمود: آن را به این مرد بده! مرد سکه ها را گرفت و باز هم براى شکرگزارى به درگاه خداوند گفت: بار خدایا! تو را شکر مى گزارم. پروردگارا! این نعمت از جانب توست و تویى که یکتا و بى همتایى. سپس خواست خداحافظى کند تا برود که امام براى چندمین بار از او خواست که بایستد. آن گاه از جاى خود برخاست و عباى خویش را از دوش برداشت و به فقیر داد و فرمود: بپوش! مرد فقیر عبا را بر شانه انداخت و دست به سوى آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا! از تو سپاسگزارم که به وسیله این بنده مؤمنت مرا پوشانیدى. آن گاه رو کرد به امام صادق علیه السلام و عرض کرد: خداوند به شما جزاى خیر دهد! سپس خداحافظى کرد و دور شد.» (5)

منبع:متون تبلیغی مبلغان





      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >