سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی |  پست الکترونیک
اتمام نعمت واکمال دین یعنی شیعه بودن

مقدمه

 رجب، هفتمین ماه سال قمری است که در اسلام به آن اهمیت ویژه ای داده شده و در شمار ماه های پرفضیلتْ و یکی از چهارماه برخوردار از حرمت و قداست ویژه است. رجب، ماهی است که در آنْ بندگان و مؤمنان و ره پویان، خود را برای شرکت در مهمانی بزرگ خداوند آماده می کنند. ماهِ زدودن غبار تیرگی از روح و جان، ماهِ تمرین حضور و توجه به بیشتر به معنویات، و ماه بندگی و فرمان بری و در نهایتْ سرآغاز اُنس و الفتی جانانه به پروردگار هستی بخش است.

سلام بر ماه رجب

 سلام بر ماه رجب، ماه پیوند بندگان با معبود مهربان، ماه بارش باران مهر و محبت الهی، ماه رسیدن به سر منزل مقصود، و ماه اُنس شب زنده دارانِ همیشه بیدار با محبوب و معبود بی همتا.

 سلام بر هلال رجب که آمدنش مژده پایان اندوه است و بدر آنْ یادآور تولد ماه تمام، امامِ هُمام و حیدر کرّار و پایانشْ نوید رهایی بشر از جهل و نادانی، شکوفایی اخلاق انسانی، بعثت آن بزرگْ مردِ تاریخ برای همیشه زمان.

 سلام بر بهار مناجات و بندگی. سلام بر نجوای شبانه اهالی رجب. سلام بر شب های رجب که پذیرای زاهدان است و سلام بر روزهایش که میزبان عاشقان وصال الهی است و سلام بر لحظه لحظه رجب که شاهد ذکرِ ذاکران است.

اهالی رجب

 اهالی رجب، مردان و زنان با ایمانی اند که آرزویی جز وصال یار ندارند و اشتیاقی غیر از دیدارْ در آن ها نیست. ذکرشان اللّه ، کارشان لِلّه و هدفشان کسب خشنودی پروردگار است. «رجبیّون» قصدی جز رضوان الهی ندارند. بهشتِ آنان توجه محبوب است و دوزخشانْ حرمان یاد او. آن گاه که یارشان به اشک شوقی آن ها را می نوازد، برایشان از آن چه در دنیاست بهتر و خوش گوارتر است. هر کس توشه ای از سفره رجب برمی دارد و در خانه تکانی آن، همه می کوشند تا غباری بر گرد جان باقی نگذارند.

 عقده دل وانما، ماه رجب می رسد     هلهله کن عاکفا، ماه طرب می رسد

 آفتاب رجب، گرمی بخش دل های اهالی آن است و مهتابشْ نوازش دهنده دیدگان نجواکنندگان و ستاره های آن، آیات تفکر و تأمل اندیشمندان است.

مناسبت های رجب

 ماه رجب، از ماه های بزرگی است که طلوع سه امام معصوم، امام علی علیه السلام ، امام محمد باقر علیه السلام و امام جواد علیه السلام را در آن شاهدیم و شروع بزرگ ترین جنبش تاریخ بشری، یعنی برانگیخته شدن پیام آور مهر و محبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله برای هدایت و سعادت انسان ها، در آن اتفاق افتاده است. یاد و نام پیشوایان شهید این ماه، حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و امام هادی علیه السلام و نیز پیام آور کربلا، زینب کبری علیهاالسلام گرمی بخش دل های مؤمنان است و نیمه رجب هم، پذیرای معتکفان کوی دوست خواهد بود و شاهدِ خلوتِ مشتاقان.

رجب در قرآن

 خداوند در آیه 36 سوره توبه می فرماید: «به درستی که تعداد ماه ها نزد خداوند و در کتاب تکوین او از همان روزی که آسمان ها و زمین را آفرید، دوازده ماه است که چهار ماه آن، ماه حرام می باشد» طبق بیان روایات، یکی از چهار ماه حرام، ماه رجب است که بر خلاف سه ماهِ ذی قعده، ذی حجّه و محرّم که به دنبال هم آمده اند، این ماه به تنهایی و جدای از آن ها واقع شده است. منظور از حرام بودن چهار ماه، این است که مردم در این ماه ها، از جنگیدن با یکدیگر دست بکشند و امنیت عمومی همه جا حکم فرما شود تا مردمان به زندگی خود و فراهم آوردن وسایل آسایش و سعادت خویش برسند و به عبادت و طاعت خود بپردازند.

فلسفه ماه های حرام

 ماه رجب، یکی از چهار ماه حرام است که در آنْ از جنگ و خون ریزی نهی شده است. تحریم جنگ در این چهار ماه، یکی از راه های پایان دادن به جنگ های طولانی و وسیله ای برای دعوت به صلح و آرامش بود؛ زیرا هنگامی که جنگ جویان چهار ماه از سال اسلحه را بر زمین گذاشته و صدای چکاچک شمشیرها خاموش گردد و مجالی برای تفکر و اندیشه به وجود آید، احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است. اسلام در هر سال برای پیروان خود یک آتش بس چهارماهه اعلام می دارد که اینْ خود نشانه روح صلح طلبی اسلام است. البته اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامی سوء استفاده کند و حریم ماه های حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

رجب در کلامِ پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله

 رجب، ماهی است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در آن مأمور شد تا خوبی ها را تکمیل کرده و انسانِ متحیّرِ سرگردان را منزل بنمایاند و آیینی آورد که برای همیشه تاریخ، انسان ها را راهنما باشد. مبعوثِ رجب، درباره فضیلت های آن می فرماید: «رجب، ماهِ نزول رحمت الهی است و خداوند در این ماه، رحمت خود را بر بندگان خویش فرو می ریزد». و در کلام زیبای دیگر می فرماید: «در بهشت قصری است که غیر از روزه داران ماه رجب؛ کسی وارد آن نمی شود». و بدین ترتیب، حضرت لزوم توجه بیش تر به این ماه و تفاوت قائل شدن بین رجب و سایر ماه ها را متذکر می شود و بر پیروان ایشان است که این ماه را، چونان فرصتی طلایی غنیمت بشمارند و در حفظ حرمت و بهره مندی از آن کوشا باشند.

رجب در نگاه پیشوای هفتم

 ماه رجب، زمینه ای مناسب برای نزدیک شدن به خداوند و زدودن زنگار گناه از جان و دل است. پیشوای هفتم، امام موسی کاظم علیه السلام که خود در این ماه به دیدار معبود شتافت، در خصوص ماه رجب به امتیازی که خداوند در این ماه برای انسان ها برای روی آوردن به نیکی و پاک کردن سیاهی ها داده، اشاره می کند و می فرماید: «رجب، ماه بزرگی است که خداوند نیکی ها را در آنْ دو چندان پاداش می دهد».

شرافت رجب در بیان استاد بزرگ اخلاق

 مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، استاد بزرگ اخلاق و عرفان، در کتاب شریف و ارجمند المراقبات درباره دلایل شرافت ماه رجب، می نویسد: «ماه رجب، یکی از ماه های حرام می باشد و از اوقات دعاست. [این ماه] حتی در زمان جاهلیت نیز به این مطلب مشهور بوده و مردم آن زمان منتظر این ماه بودند تا در آن دعا کنند. هم چنین این ماه، ماهِ امیرالمؤمنین است، چنان چه طبق روایاتْ شعبان ماهِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و رمضان ماه خدای متعال می باشد». ایشان هم چنین همه سالکان راه حق را بر مواظبت این ماه و بجا آوردن اعمال مخصوص آن توصیه می کنند.

نام های رجب

 ماه رجب، به دلیل برخورداری از مزایای گوناگون و توجه به ابعاد معنوی آن، نام های دیگری نیز دارد؛ نام هایی مثل ماه آمرزش خواهی (شهرُ الاستغفار)؛ ماه تک (رَجَبُ الفَرد) به دلیل تنها واقع شدن و جدا شدن آن از سایر ماه های حرام؛ سرشار (رَجَبُ الاَصَبّ) به دلیل نزول سرشار رحمت الهی؛ ماه امیرمؤمنان (شهرُ امیرِالمؤمنین)، ریسمان الهی و اَصَمْ یعنی برخوردار از فضیلت های بسیار.

رجب، تمرین تزکیه

 ماه رجب، ماه آمادگی برای حضور در مهمانی خداوند است و برنامه های پیشنهادی اسلام در این ماه، همه از نوعی تمرین و یافتن آمادگی حکایت دارند. تأکید بزرگان دینی بر گرفتن روزه در این ماه و ذکر پاداش های بسیار برای روزه داری در ماه رجب، برای تشویق مسلمانان برای کسب آمادگیِ بار یافتن به ضیافت الهی، مؤید این مطلب است. در روایتی از یکی از یاران امام صادق علیه السلام می خوانیم: «در روزهای پایانی ماه رجب، به محضر امام صادق علیه السلام مشرّف شدم. حضرت با دیدنِ من، فرمودند: آیا در این ماه روزه گرفته ای، عرض کردم: خیر. حضرت فرمود: آن قدر ثواب از دست داده ای که اندازه اش را جز خداوند نمی داند، همانا این ماهی است که خداوند آن را بر دیگر ایام برتری داده و حرمت آن را بزرگ شمرده است و برای روزه داران آن، کرامت خویش را واجب کرده است».

توجه امام خمینی رحمه الله به ماه رجب

 برای عارفان و پویندگان راهِ حق، فرصت هایی چون ماه رجب با آن فضایل و کرامتش، دُرّی قیمتی است که به راحتی از آن نمی گذرند. سالکان کوی دوست که هر لحظه در اندیشه نزدیکی بیش تر و برتر به حضرت سبحان هستند، از هیچ فرصت و کوششی در این راه کوتاهی نمی کنند و با استفاده از شب ها و روزهای ماهی چون ماه نزول باران رحمت الهی، رجب، در اُنس بیش تر با خداوند می کوشند. «حضرت امام خمینی رحمه الله نیز با توجه به آگاهی از فضایل این ماه، عنایت بیش تری نسبت به این ماه و خلوت و انس باخدای بی همتا و دوری از اغیارنشان می دادند».

شهید مطهری رحمه الله و ماه رجب

 استاد مرتضی مطهری، درباره خاطراتش از ماه رجب می نویسد: «ما که بچه بودیم در منزل خود، انتظار آمدن ماه رجب را می کشیدیم و چند روز مانده به آمدن ماه، همه جا صحبت از این ماه شریف بود. شب اول آن برای مشاهده هلال رجب، در مسجد جمع می شدیم». ایشان هم چنین درباره انتقال فرهنگ اهتمام به سنت های اسلامی چون احترام به ماه رجب، و استفاده از فرصت های آن، در پیامی انتقادی می فرمایند: «این ماه، ماه استغفار و ماه عبادت و روزه است و این سنت ها در میان ما، در حال فراموشی است. بچه های ما کم کم حتی نام ماه های قمری را هم از یاد می برند و نمی توانند آن ها را ذکر کنند، ولی به هر حال تکلیف (بیان سنت های اسلامی) از ما ساقط نمی ود».

برخی از اعمال مستحبی رجب

 برای استفاده بیش تر از فضیلت های سرشار ماه رجب، برنامه هایی از سوی بزرگان و پیشوایان دین اسلام پیشنهاد شده که انجام آن ها در این ماه، مورد توجه و سفارش آن حضرات بوده است. برنامه هایی مثل روزه گرفتن به هر میزان که ممکن باشد؛ مداومت بر ذکر «لااله الا اللّه »؛ خواندن بعضی از دعاهای مخصوص بعد از هر نماز؛ به جا آوردن عمره مفرده؛ زیارت حضرت رسول صلی الله علیه و آله ، امیرمؤمنان علیه السلام ، امام حسین علیه السلام و امام رضا علیه السلام و نیز شرکت در مراسم معنوی اعتکاف که می تواند انسان را در جهت تقویت بنیه معنوی یاری رساند.

ذکرهای رجب

 از اعمال مهم و ارزشمند ماه رجب، خواندن اذکار و دعاهایی است که از سوی معصومان روایت شده است در این ماه، خواندن دعای «یامَنْ اَرْجُوْهُ لِکُلِّ خَیْرٍ». بعد از هرنماز توصیه گردیده است؛ دعای مخصوص ماه رجب که از دعاهای کوتاه، ولی عمیق و پرمعنا است و از طرف امام زمان(عج) صادر شده و خود حضرت سفارش به مداومت آن در روزهای رجب نموده اند، نیز از برنامه های ماه رجب است.

رجب، ماه عذرخواهی

 از امام صادق علیه السلام نقل شده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است. رجب را اصَبّ می گویند؛ چون رحمت خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می شود. پس بسیار بگویید: اَسْتَغْفِرُاللّه َ وَ اَسْئَلُه التَّوبَة؛ یعنی از خداوند به خاطر کارهای بدم پوزش می طلبم و از او فرصت بازگشت می خواهم».

دعای هر روز رجب

 در ماه رجب، یکی از دعاهایی که بسیار مورد استفاده و توجه مؤمنان قرار می گیرد، دعای شریف «یا مَنْ اَرْجُوهُ» است. این دعا را امام صادق علیه السلام به پیروان خود آموختند تا در ماه رجب در هر روز و شب و در پی هر نماز آن را زمزمه کنند. «ای کسی که همه خوبی ها را از او امید دارم و می دانم که از ناحیه او هیچ بدی نخواهد رسید. ای کسی که عطای بسیار در مقابل بهای اندک می دهی. ای کسی که آن چه از او می خواهند و نمی خواهند و حتی نمی دانند به مردمان از روی رحمت و مهربانی عطا می کند و می بخشد. با خواستن من از درگاه تو، تمام خیر و خوبی دنیا و آخرت را بر من ارزانی دار وتمام بدی های آن دو سرا را از من دور نما. که هر قدر هم عطا کنی، چیزی از تو کم نخواهد شد و از فضل خود، لطف و کرمت را بر من افزون نما. ای صاحب بزرگی و کرامت، ای مالک نعمت ها و صاحب بخشش، ای کسی که بر بندگان منّت داری و لطف، رویم را بر آتش جهنم حرام گردان».

 منبع: مجله گلبرگ، شهریورماه 1382،شماره42، صفحه63 





      

لیلة الرغائب

از جمله شبهای بزرگ و با عظمت ماه رجب شب جمعه اول این ماه است.معروف به لیلة الرغائب، اعمال مخصوصی در این شب ذکر شده که به واسطه آن اعمال برکات و پاداش فراوان بر انسان سرازیر می شود.

رغائب جمع رغیبه است به معنی «امرٌ مرغوب فیه عکاء کثیر» یعنی شبی که در آن عطاها و مواهب فراوان بدست می آید در حدیث است شب جمعه اول این ماه احیاء و بیداری و نیایش فضیلت ویژه دارد و موجب دست یابی به عطایای ارزشمند حضرت پروردگار است، در حدیث است که رسول خدا(ص) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتاب های دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده اند که پیامبر(ص) فرمود: هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می گوید: ای دوست من مژده می دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار می گوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ای ندیدم و سخنی شیرین تر از کلام تو نشنیده ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ می گوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.

کیفیت نماز در مفاتیح الجنان ذکر شده است می توانید مراجعه کنید. 





      


تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (ع ) را نیمه ذیحجه سال 212 هجری قمری نوشته اند . پدر آن حضرت ، امام محمد تقی جوادالائمه (ع ) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد  . نام آن حضرت - علی - کنیه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهای مشهور آن حضرت " هادی " و " نقی " بود . حضرت امام هادی (ع ) پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش 33 سال بود .

در این مدت حضرت علی النقی (ع ) برای نشر احکام اسلام و آموزش و پرورش و شناساندن مکتب و مذهب جعفری و تربیت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهای بلند برداشت . نه تنها تعلیم و تعلم و نگاهبانی فرهنگ اسلامی را امام دهم (ع ) در مدینه عهده دار بود ، و لحظه ای از آگاهانیدن مردم و آشنا کردن آنها به حقایق مذهبی نمی آسود ، بلکه در امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خلیفه ستمگر وقت - یعنی متوکل عباسی - آنی آسایش نداشت .

به همین جهت بود که عبدالله بن عمر والی مدینه بنا بر دشمنی دیرینه و بدخواهی درونی ، به متوکل خلیفه زمان خود نامه ای خصومت آمیز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهای ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگیزی و حتی ستمکاری وانمود کرد و در حقیقت آنچه در شأن خودش و خلیفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و این همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولایت و علم و فضیلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدینه می کشانید و این کوته نظران دون همت که طالب ریاست ظاهری و حکومت مادی دنیای فریبنده بودند ، نمی توانستند فروغ معنویت امام را ببینند .

و نیز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمین ( = مکه و مدینه ) از سوی دستگاه خلافت ، به متوکل عباسی نوشت : اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است ، علی بن محمد ( هادی ) را از این دیار بیرون بر ، که بیشتر این ناحیه را مظیع و منقاد خود گردانیده است " . این نامه و نامه حاکم مدینه نشان دهنده نفوذ معنوی امام هادی (ع ) در سنگر مبارزه علیه دستگاه جبار عباسی است .

از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفری آن دوران پربار ، شاگردانی در قلمرو اسلامی تربیت شدند که هر یک مشعلدار فقه جعفری و دانشهای زمان بودند ، و بدین سان پایه های دانشگاه جعفری و موضع فرهنگ اسلامی ، نسل به نسل نگهبانی شد و امامان شیعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفری آسوده خاطر بودند ، و اگر این فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پیش نیامده بود ، معلوم نبود سرنوشت این معارف مذهبی به کجا می رسید ؟ به خصوص که از دوره زندانی شدن حضرت موسی بن جعفر (ع ) به بعد دیگر چنین فرصتهای وسیعی برای تعلیم و نشر برای امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسی دچار محدودیت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که باید و شاید پیش نیامد .

با این همه ، دوستداران این مکتب و یاوران و هواخواهان ائمه طاهرین - در این سالها به هر وسیله ممکن ، برای رفع اشکالات و حل مسائل دینی خود ، و گرفتن دستور عمل و اقدام - برای فشرده تر کردن صف مبارزه و پیشرفت مقصود و در هم شکستن قدرت ظاهری خلافت به حضور امامان والاقدر می رسیدند و از سرچشمه دانش و بینش آنها ، بهره مند می شدند و این دستگاه ستمگر حاکم و کارگزارانش بودند که از موضع فرهنگی و انقلابی امام پیوسته هراس داشتند و نامه حاکم مدینه و مانند آن ، نشان دهنده این هراس همیشگی آنها بود . دستگاه حاکم ، کم کم متوجه شده بود که حرمین ( مکه و مدینه ) ممکن است به فرمانبری از امام (ع ) درآیند و سر از اطاعت خلیفه وقت درآورند .

بدین جهت پیک در پیک و نامه در پی نامه نوشتند ، تا متوکل عباسی دستور داد امام هادی (ع ) را از مدینه به سامرا - که مرکز حکومت وقت بود - انتقال دهند . متوکل امر کرد حاجب مخصوص وی حضرت هادی (ع ) را در نزد خود زندانی کند و سپس آن حضرت را در محله عسکر سالها نگاه دارد تا همواره زندگی امام ، تحت نظر دستگاه خلافت باشد . برخی از بزرگان مدت این زندانی و تحت نظر بودن را - بیست سال - نوشته اند .

پس از آنکه حضرت هادی (ع ) به امر متوکل و به همراه یحیی بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدینه بود ، به سامرا وارد شد ، والی بغداد اسحاق بن ابراهیم طاهری از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به یحیی بن هرثمه گفت : ای مرد ، این امام هادی فرزند پیغمبر خدا (ص ) می باشد و می دانی متوکل نسبت به او توجهی ندارد اگر او را کشت ، پیغمبر (ص ) در روز قیامت از تو بازخواست می کند . یحیی گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدی نسبت به او ندارد . نیز در سامرا ، متوکل کارگزاری ترک داشت به نام وصیف ترکی . ا

و نیز به یحیی سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همین وصیف خبر ورود حضرت هادی را به متوکل داد . از شنیدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزید و هراسی ناشناخته بر دلش چنگ زد . از این مطالب که از قول یحیی بن هرثمه مأمور جلب امام هادی (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوی امام در متوکل و مردان درباری به خوبی آشکار می گردد ، و نیز این مطالب دلیل است بر هراسی که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعیت امام و موضع خاص او در بین هواخواهان و شیعیان آن حضرت داشته است .

باری ، پس از ورود به خانه ای که قبلا در نظر گرفته شده بود ، متوکل از یحیی پرسید : علی بن محمد چگونه در مدینه می زیست ؟ یحیی گفت : جز حسن سیرت و سلامت نفس و طریقه ورع و پرهیزگاری و بی اعتنایی به دنیا و مراقبت بر مسجد و نماز و روزه از او چیزی ندیدم ، و چون خانه اش را - چنانکه دستور داده بودی - بازرسی کردم ، جز قرآن مجید و کتابهای علمی چیزی نیافتم . متوکل از شنیدن این خبر خوشحال شد ، و احساس آرامش کرد . با آنکه متوکل از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود و بنا به دستور او بر قبر منور حضرت سیدالشهداء (ع ) آب بستند و زیارت کنندگان آن مرقد مطهر را از زیارت مانع شدند ، و دشمنی یزید و یزیدیان را نسبت به خاندان رسول اکرم (ص ) تازه گردانیدند ، با این همه در برابر شکوه و هیبت حضرت هادی (ع ) همیشه بیمناک و خاشع بود .

مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علی النقی (ع ) اعتقادی به سزا داشت . روزی متوکل مریض شد و جراحتی پیدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خلیفه شفا یابد مال فراوانی خدمت حضرت هادی (ع ) هدیه فرستد . در این میان به فتح بن خاقان که از نزدیکان متوکل بود گفت : یک نفر را بفرست که از علی بن محمد درمان بخواهد شاید بهبودی یابد . وی کسی را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادی فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذارید به اذن خدا بهبودی حاصل می شود .

چنین کردند ، آن جراحت بهبودی یافت . مادر متوکل هزار دینار در یک کیسه چرمی سر به مهر خدمت امام هادی (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزی از این ماجرا نگذشته بود که یکی از بدخواهان به متوکل خبر داد دینار فراوانی در منزل علی بن محمد النقی دیده شده است . متوکل سعید حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالای بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتی امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بیاورند تا آسیبی به تو نرسد . چراغی افروختند . آن مرد گوید : دیدم حضرت هادی به نماز شب مشغول است و بر روی سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختیار توست .

آن مرد خانه را تفتیش کرد . چیزی جز آن کیسه ای که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کیسه دیگری سر به مهر در خانه وی نیافت ، که مهر مادر خلیفه بر آن بود . امام فرمود : زیر حصیر شمشیری است آن را با این دو کیسه بردار و به نزد متوکل بر . این کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنیا و مال دنیا اعتنایی نداشت پیوسته با لباس پشمینه و کلاه پشمی روی حصیری که زیر آن شن بود مانند جد بزرگوارش علی (ع ) زندگی می کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق می فرمود .

با این همه ، متوکل همیشه از اینکه مبادا حضرت هادی (ع ) بر وی خروج کند و خلافت و ریاست ظاهری بر وی به سر آید بیمناک بود . بدخواهان و سخن چینان نیز در این امر نقشی داشتند . روزی به متوکل خبر دادند که : " حضرت علی بن محمد در خانه خود اسلحه و اموال بسیار جمع کرده و کاغذهای زیاد است که شیعیان او ، از اهل قم ، برای او فرستاده اند " . متوکل از این خبر وحشت کرد و به سعید حاجب که از نزدیکان او بود دستور داد تا بی خبر وارد خانه امام شود و به تفتیش بپردازد .

این قبیل مراقبتها پیوسته - در مدت 20سال که حضرت هادی (ع ) در سامره بودند - وجود داشت . و نیز نوشته اند : " متوکل عباسی سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در میان بیابان وسیعی ، در موضعی روی هم بریزند . ایشان چنین کردند . و آن همه به منزله کوهی بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالی " نهادند آنگاه خلیفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علی النقی ( علیه السلام ) را نیز به آنجا طلبید و گفت : شما را اینجا خواستم تا مشاهده کنید سپاهیان من را . و از پیش امر کرده بود که لشکریان با آرایشهای نظامی و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنمایاند ، تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او اراده خروج بر او نمایند " .

در این مدت 20سال زندگی امام هادی (ع ) در سامرا ، به صورتهای مختلف کارگزاران حکومت عباسی ، مستقیم و غیر مستقیم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگی امام و رفت و آمدهایی که در اقامتگاه امام (ع ) می شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتی از بنی عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سید محمد - که حرم مطهر وی در نزدیکی سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - یاد شده است . این نکته نیز می رساند که افرادی از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر می زده اند . "

اصحاب و یاران امام دهم (ع )
در میان اصحاب امام دهم ، برمی خوریم به چهره هایی چون " علی بن جعفر میناوی " که متوکل او را به زندان انداخت و می خواست بکشد . دیگر ادیب معروف ، ابن سکیت که متوکل او را شهید کرد . و علت آن را چنین نوشته اند که دو فرزند متوکل خلیفه عباسی در نزد ابن سکیت درس می خواندند . متوکل از طریق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکیت از هواخواهان علی (ع ) و آل علی (ع ) است .

متوکل که از دشمنان سرسخت آل علی (ع ) بود روزی ابن سکیت را به حضور خود خواست و از وی پرسید : آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع ) ؟ ابن سکیت که از شیعیان و دوستداران باوفای خاندان علوی بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم دیده مصطفی کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمی توان سنجید . متوکل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

در همان دم دستور داد زبان ابن سکیت را از پشت سر درآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع ) را شهید کرد . دیگر از یاران حضرت هادی (ع ) حضرت عبدالعظیم حسنی است . بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است : " نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود ... " از اکابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادی (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

نوشته اند : " حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیک گردش می کرد تا به ری آمد و در خانه مردی از شیعیان مخفی شد ... " . " حضرت عبدالعظیم ، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت . چنین استنباط می شود که ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است . او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی می کوشیده است ، و چه بسا از ناحیه امام ، به نوعی برای این کار مأموریت داشته است .

زیرا که نمی شود کسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا ، کسی که حتی عقاید خود را بر امام عرضه می کند تا از درست بودن آن عقاید ، اطمینان حاصل کند - به طوری که حدیث آن معروف است - اعمال او ، به ویژه اعمال اجتماعی و موضعی او ، بر خلاف نظر و رضای امام باشد . حال چه به این رضایت تصریح شده باشد ، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد " .

صورت و سیرت حضرت امام هادی (ع )
حضرت امام دهم (ع ) دارای قامتی نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هایش اندکی برآمده و سرخ و سفید بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادی (ع ) بذل و بخشش بسیار می کرد . امام آن چنان شکوه و هیبتی داشت که وقتی بر متوکل خلیفه جبار عباسی وارد می شد او و درباریانش بی درنگ به پاس خاطر وی و احترامش برمی خاستند .

خلفایی که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعین ، معتز ، همه به جهت شیفتگی نسبت به قدرت ظاهری و دنیای فریبنده با خاندان علوی و امام همام حضرت هادی دشمنی دیرینه داشتند و کم و بیش دشمنی خود را ظاهر می کردند ولی همه ، به خصال پسندیده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و این فضیلتها و قدرتهای علمی و تسلط وی را بر مسائل فقهی و اسلامی به تجربه ، آزموده و مانند نیاکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وی را دیده بودند . شبها اوقات امام (ع ) پیوسته به نماز و طاعت و تلاوت قرآن و راز و نیاز با معبود می گذشت . لباس وی جبه ای بود خشن که بر تن می پوشید و زیر پای خود حصیری پهن می کرد . هر غمگینی که بر وی نظر می کرد شاد می شد . همه او را دوست داشتند . همیشه بر لبانش تبسم بود ، با این حال هیبتش در دلهای مردم بسیار بود .

شهادت امام هادی (ع )
امام دهم ، حضرت هادی (ع ) در سال 254هجری به وسیله زهر به شهادت رسید . در سامرا در خانه ای که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکری بر بالین او بود. معتمد عباسی امام دهم را مسموم کرد . از این سال امام حسن عسکری پیشوای حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه ای که در آن بیست سال زندانی و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

زن و فرزندان امام هادی (ع )
حضرت هادی (ع ) یک زن به نام سوسن یا سلیل و پنج فرزند داشته است . 1 - ابومحمد حسن علیه السلام ( امام عسکری (ع ) یازدهمین اختر تابناک ولایت و امامت است ) . 2 - حسین . 3 - سید محمد که یک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جوانی بود آراسته و پرهیزگار که بسیاری گمان می کردند مقام ولایت به وی منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شیعیان است در نزدیکی سامرا می باشد . 4 - جعفر . 5 - عایشه ، یا به نقل شادروان شیخ عباس قمی " علیه " .





      

حدود 22 قرن پیش ، شخصى بود به نام ((ماریا)) کنار دریا زندگى مى کرد، او منظره هاى زیبا و قشنگ دریا و دشت سرسبز، گیاهان ، شکوفه ها، گلهاى قشنگ و شاداب ، دلربا، و مرغان و پرندگان رنگارنگ ، گوناگون رفت و آمد آنها و صدا و ترانه و چه چه دلنواز آنها، آن هم در هواى بسیار مطبوع و گواراى بهارى کنار دریا را مى دید و مى شنید.

غروب کنار دریا و شب مهتابى و ستارگان چشمک زن و هوا و فضاى معطر و با صفاى صبحگاهان و خیلى چیزهاى دیگر را نیز مى دید که همه با نظم ، زیبایى و قشنگى مخصوصى ، هر کدام در جاى خود به زندگى ادامه مى دهند.

با خود مى گفت : اینها همه نشانه وجود خداى بزرگ است ، او است که چنین منظره هاى شاد و باصفا را پدید آورده ، او است که این نظم و هماهنگى را آفریده ، اوست که ماه و خورشید و کوه و دشت و دریا و پرندگان و آهوهاى قشنگ را خلق کرده است ... آرى این همه نقشه هاى عجیب که در در و دیوار جهان موجود است ، همه نشانه هاى اوست ، بنابراین هرکس درباره خداى آنها نیندیشد، همچون نقش دیوار خواهد بود.

ماریا دور از اجتماع ، با فکر آزاد و باز خود به زودى پى برد که خداوند بزرگ ، این جهان را آفریده و باید به سوى او رفت و بندگى او کرد.

از آن پس ((ماریا)) دل از دنیا کنده و لباس مویین مى پوشید، و همواره در یاد خدا بود، و ستایش و سپاس او مى کرد، و چون عاشق دلداده ، با همه وجود به عبادت خدا مشغول بود صداى دلنواز بلبلان ، کنار غنچه هاى رنگارنگ ، و صوت امواج ملایم دریا، و ناله مناجات گونه پرندگان دیگر در نیمه هاى شب و سحرگاهان باعث مى شد که ماریا بیشتر عبادت خدا کند، و سجده هایش را طولانى تر نماید و هماهنگ با سایر موجودات به راز و نیاز با خدا بپردازد.

او دیگر از آن پس ((عابد)) خوانده مى شد، زیرا چنان شیفته خدا شده بود که همواره در یاد خدا بود و عاشقانه خدا را پرستش مى کرد، و زندگى را سالها به این ترتیب گذراند، گرچه بسیار سالخورده شده بود اما دلى شاد و جوان داشت .

ماریا گاهى در دشت خرم و آزاد و سبز کنار دریا گردش مى کرد، روزى در حال گردش ، چند گاو و گوسفند بسیار زیبا، چشم او را خیره کرد، به نزدیک رفت ، جوان بسیار زیبایى را دید که چند گاو و گوسفند را در بیابان مى چراند، چهره گوسفندان به قدرى زیبا بود که آدم مى خواست شب و روز به آنها نگاه کند، و پوست گاوها و بچه هایشان به قدرى شفاف و براق بود که گویا روغن صاف بر بدن آنها مالیده اند، خلاصه منظره بسیار دلربا و قشنگ بود، به ویژه اینکه جوانى با قد و قامتى همچون سرو، و با سیمایى همچون ماه درخشنده در کنار آن گوسفندها و گاوها به چوب دستیش تکیه داده بود و آنها را مى چراند. ((ماریا)) که از این منظره ، شگفت زده شده بود، خود را به نزدیک جوان رساند؟ و پرسید: تو کیستى و این گاو و گوسفندان از کیست ؟

جوان گفت : من ((اسحاق )) فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام که از پیامبران بزرگ الهى است هستم .

ماریا تا این سخن را شنید، عشق و شور سرشارى به دیدار ابراهیم علیه السلام پیدا کرد، از آنجا رد شد و از آن پس همواره از خدا مى خواست که زیارت ابراهیم خلیل علیه السلام را نصیبش گرداند.

ابراهیم خلیل روزى از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت که به سیر و سیاحت و گردش در دشت سرسبز و خرم فلسطین بپردازد، او همچنان که به گردش خود ادامه مى داد کوه هاى سر به فلک کشیده و گیاهان رنگارنگ و شکوفه ها و گلها و هواى آزاد و گوارا را مى دید و نشانه هاى خدا را مشاهده مى کرد و لذت مى برد به گونه اى که مى خواست دل از کوه ، دشت و صحرا نکند و به خانه بر نگردد، در این سیر خود به نزدیک دریاى مدیترانه آمد، و مدتى نیز به دیدن منظره هاى دریا و کرانه دریا پرداخت و آثار خداوند بزرگ را از نزدیک مى دید و روح پاکش به عشق خدا نزدیک بود از بدن کوچکش به سوى ملکوت پرواز کند... قلبش به یاد خدا مى تپید، و همه وجودش همراه گلها، غنچه ها، بلبلها و پرندگان دیگر صحرایى ، با خدا سخن مى گفت و محور نور و عظمت خدا شده بود.

ابراهیم علیه السلام همچنان به دیدار از دریا و اطراف دریا ادامه مى داد ناگهان دید پیرمردى در گوشه اى از همه چیز دست کشیده و مشغول نماز و عبادت است ، رکوع ها و سجده هاى مکرر، و حالت روحانى آن پیرمرد، ابراهیم علیه السلام را به خود جلب کرد، ابراهیم علیه السلام از همه چیز برید و به سوى او متوجه شد، و با عجله خود را به نزد آن پیر مرد عابد (که همان ماریا) بود رسانید، دید او لباس مویین پوشیده و صدایش به نام خدا بلند است .

ابراهیم که دوستان و یادکنندگان خدا را بسیار دوست داشت ، در حدى که حاضر بود جانش را فداى آنها کند، نزد او نشست تا نمازش تمام شود، پس از نماز او پرسید:

تو کیستى ، براى چه کسى نماز مى خوانى ؟

عابد گفت : من بنده خدا هستم و براى خدا نماز مى خوانم .

ابراهیم در فکر فرو رفت که آیا آن عابد، خداى حقیقى را مى پرستد و یا چیزهاى دیگرى را به نام خدا پرستش مى کند، از این رو پرسید: منظور تو از این خدا کیست ؟

عابد گفت : خدا کسى است که تو و مرا آفریده است .

ابراهیم علیه السلام دریافت که عابد، خداى حقیقى را پرستش مى کند، بسیار خوشحال شد از اینکه در این سیر و گردش ، دوست عزیز و همکیشى را پیدا کرده است ، از این جهت با چهره اى باز و پر محبت به عابد رو کرد و گفت :

عقیده ، روش و شیوه تو مرا مجذوب کرد، محبت تو در جاى جاى دلم قرار گرفت ، اگر مایل باشى دوست دارم با تو ماءنوس باشم و همچون یک برادر مدتى در کنارت بسر برم .

عابد گفت : من نیز مقدم شما را گرامى مى دارم و از دیدارت خوشوقتم (با توجه به اینکه عابد هنوز نمى دانست که او ابراهیم خلیل علیه السلام است ).

ابراهیم علیه السلام پرسید: منزل تو کجا است که هرگاه خواستم به زیارت و دیدارت بیایم .

عابد گفت : منزل من آن طرف دریا است . ولى چون در جلو، آب است و وسیله اى هم در اینجا نیست ، تو نمى توانى با من بیایى .

ابراهیم گفت : پس تو چگونه از روى آب به منزل خود مى روى ؟ عابد گفت : من چون بنده خدا هستم و همواره عبادت او را مى کنم ، خداوند به من لطف کرده ، به آب فرمان داده که مرا غرق نکند از این رو به اذن خدا روى آب راه مى روم تا به منزل خود مى رسم .

ابراهیم گفت : همان خدایى که به تو چنین لطفى کرده ، شاید به من نیز چنین لطفى کند و آب دریا را تحت تسخیر من نیز قرار دهد، نباید ناامید بود، بنابراین برخیز با هم به منزل تو برویم و امشب را در منزل تو باشیم .

عابد برخاست و همراه ابراهیم علیه السلام به سوى دریا روانه شدند، وقتى به دریا رسیدند، عابد به خدا توکل کرد و با یاد خدا پا روى آب گذاشت و روى دریا حرکت کرد، ابراهیم نیز بسم اللّه گفت و به دنبال عابد حرکت کرد، بى آنکه غرق شود، یا ترس و وحشت کند.

عابد تعجب کرد، جاى تعجب هم بود، زیرا او در تمام عمر طولانیش جز خود کسى را سراغ نداشت که روى آب راه برود، ولى اینک مى بیند این تازه مهمان ناشناس خیلى آرامتر و مطمئن تر از خود با سرعت از روى آب راه مى رود، فهمید که در دنیا بندگانى هم هستند که در بندگى از او بالاترند، چنانکه گفته اند: ((دست بالاى دست بسیار است )). این دو به راه خود ادامه دادند تا به ساحل دریا رسیدند و از آنجا به منزل عابد رفتند.

عابد که لحظه به لحظه به شخصیت معنوى و بزرگ ابراهیم علیه السلام پى مى برد، کم کم احساس کوچکى نزد ابراهیم مى کرد، از این رو بیشتر به ابراهیم احترام مى گذاشت و از پیدا کردن چنین دوست ، بسیار خوشحال بود.

ابراهیم علیه السلام که دوست خوبى پیدا کرده بود و ((ماریا)) نیز به مهمان بزرگوار و عزیزى رسیده بود، با هم به گفتگو پرداختند و از وضع روزگار صحبت مى کردند، تا اینکه ابراهیم علیه السلام از او پرسید، غذاى تو از کجا به دست مى آید؟

عابد اشاره به چند درخت بزرگى که در چند قدمى منزلش بودند کرد و گفت : این درخت ها هر سال میوه بسیار مى دهند، وقت رسیدن محصول میوه هاى این درخت ها را جمع مى کنم و در تمام روزهاى سال از آن مى خورم و همین مقدار براى من کافى است .

سپس سخن از مرگ و روز قیامت و فانى بودن دنیا یه میان آمد، ابراهیم پرسید: کدام یک از روزها از همه روزها بزرگتر است ؟

عابد گفت : آن روزى که خداوند، انسانها را به پاى حساب مى کشد و آنچه در دنیا انجام داده اند، مو به مو رسیدگى مى کند و نیکان را به بهشت و بدان را به جهنم مى فرستد که روز قیامت نام دارد.

ابراهیم از جواب جالب و کامل عابد خوشحال شد و به او گفت : بیا با هم براى خود مؤ منان گنهکار دعا کنیم تا خداوند آنها را در آن روز بزرگ ، نجات دهد و از خطرهاى آن روز حفظ کند.

عابد با ناراحتى گفت : من دعا نمى کنم .

ابراهیم پرسید: چرا؟

عابد گفت : مدت سه سال است یک خواسته اى دارم هر چه دعا مى کنم و از خدا مى خواهم که خواسته ام را برآورد، دعایم به استجابت نمى رسد و خواسته ام برآورده نمى شود، از این رو دیگر از خدا شرم دارم تا دعاى دیگر کنم ، لابد بنده خوبى نیستم که دعایم مستجاب نمى شود.

ابراهیم علیه السلام گفت : دوست عزیز. هیچگاه چنین سخن نگو، اگر خداوند دعا را مستجاب مى کند یا مستجاب نمى کند علت دارد؟ عابد گفت : چه علتى دارد؟

ابراهیم گفت : هرگاه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد، نفس و مناجات و راز و نیاز او را نیز دوست مى دارد، مدتى دعاى او را مستجاب نمى کند تا آن بنده ، بیشتر در درگاه خدا راز و نیاز و مناجات کند، ولى به عکس اگر نسبت به بنده اى خشمگین باشد، گاهى دعاى او را زود مستجاب مى کند یا ناامیدش مى کند که او دیگر دعا نکند، زیرا خدا از نفس و مناجات او بدش مى آید، مناجات و راز و نیازى که از دل پاک و با صفا برخیزد، ارزش دارد، نه مناجات و راز و نیاز دروغین که از دل ناپاک برمى خیزد.

خوب ، حال بگو بدانم دعاى تو چیست که در این سه سال مستجاب نشده است ؟

عابد گفت : روزى در محلى مشغول نماز و عبادت بودم ، و سپس گردشى کردم ناگاه جوانى بسیار زیبا را دیدم که چند گوسفند و گاو را مى چراند که آنها نیز آنچنان قشنگ و خوش رنگ و جالب بودند که در تمام عمرم چنین زیبایى را ندیده بودم ، به خصوص آن جوان به قدرى نورانى بود که گویا نور از پیشانیش مى بارید، رفتم جلو و از او پرسیدم تو کیستى ؟ در جواب گفت : من فرزند ابراهیم خلیل علیه السلام هستم و این گوسفندها و گاوها نیز از آن ابراهیم علیه السلام است که من آنها را مى چرانم . محبت ابراهیم خلیل در دلم جاى گرفت ، از آن روز تا حال قلبم براى دیدار ابراهیم خلیل علیه السلام مى تپد که نزدیک است به سوى او پرواز کند، از این رو از آن روز تا حال دعا مى کنم که خداوند افتخار زیارت ابراهیم علیه السلام را به من بدهد ولى هنوز دعایم مستجاب نشده است .

ابراهیم بى درنگ خود را معرفى کرد و در حالى که لبخندى در چهره داشت گفت : من ابراهیم خلیل هستم و آن جوان پسرم مى باشد.

عابد دریافت که دعایش مستجاب شده ، تا ابراهیم علیه السلام را شناخت با شور و شوق برخاست و دست محبت برگردن ابراهیم علیه السلام نهاد و او را در آغوش گرفت و بوسید و با دلى سرشار از معنویت و خلوص و امید گفت :((الحمد لله رب العالمین ؛ حمد و سپاس و شکر خداوند جهانیان را که مرا به آرزویم رسانید.)) سپس عابد گفت : اینک وقت را غنیمت شمرده براى همه مردان و زنان با ایمان دعا کنید تا خداوند آنها را از خطرهاى روز قیامت نجات بخشد، ابراهیم علیه السلام دست به دعا بلند کرد و با دلى پاک و حالتى روحانى عرض کرد: ((خدایا!پروردگارا! تو را به عزت و جلالت ، همه مردان و زنان با ایمان را از خطرات و سختیهاى روز قیامت نجات بده .))

عابد گفت : آمین .(3)

به این ترتیب عابد به آرزویش رسید و دعایش بر آورده شد، ابراهیم علیه السلام نیز در سیر و سیاحت خود، دوست خداشناس و خوبى پیدا کرد و گاهى به دیدار او مى رفت ، و هر دو از این دوستى ، خوشحال و شاد شدند.

و سرانجام این دو بزرگمرد درسهاى زیر را به ما آموختند:

1- باید دباره نشانه هاى خدا در جهان فکر کرد، و خدا را به خوبى شناخت .

2- باید خدا را با جان و دل عبادت و پرستش کرد و همواره در یاد او بود، و از نعمت هاى متنوع و بسیار او شکر و سپاس گفت .

3- باید دوستان خوبى برگزید، و دنبال دوستان خداجو رفت و با دوستان خدا خوب بود و با دشمنان خدا دشمن .

4- باید ما اهل مناجات و راز و نیاز با خداى بزرگ باشیم و روح و جان خود را با مناجات ، صفا بخشیم .

5- باید هیچگاه روز حساب و کتاب و سخت قیامت را فراموش نکنیم ، و با اعمال نیکمان براى آن روز توشه تهیه کنیم تا در آن روز رو سفید باشیم .

6- بالاخره باید هم براى خود و هم براى دیگران دعا کنیم ، تا خداوند همه را از خطرها نجات دهد و همگى را ببخشد.


 





      

جواب: حجاب و پوشش در ادیان و اقوام پیش از اسلام بى سابقه نیست و قدر مسلم این است که حجاب قبل از اسلام در میان بعض ملت ها حتى در میان مردم ایران باستان وجود داشته است. حجاب از ضروریات و مسلمات دین مبین اسلام است و پس از آمدن اسلام همه مردم جهان موظف هستند که اسلام را بپذیرند و دینى غیر از اسلام مورد قبول نیست. قرآن می‌ فرماید: « و من یتبغ غیر الاسلام دیناً فلن یقبل منه و هو فى الآخرهْْ من الخاسرین؛ هر کس جز اسلام آیینى براى خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیان کاران است». پس علاوه بر این که حجاب در ادیان دیگر هم بوده است مسئله اساسى این است که با آمدن دین حضرت محمد(ص) و سایر ادیان نسخ شده اند و عموم انسان ها در واقع باید از اسلام و قوانین آن پیروى نمایند، ولى عده اى بر اثر جهالت و عدم تحقیق وشرایط زمانى و مکانى از ادیان دیگر ( که مورد قبول هم نیست)پیروى می‌‌ کنند و با تحریف در ادیان آسمانی شراب می‌‌ خورند، از گوشت خوک استفاده می‌‌ کنند وسایر محرمات را انجام می‌‌ دهند و حجاب را هم رعایت نمى نمایند. اینان در همه این موارد از دین حق و قوانین آن سرپیچى کرده اند. و از سعادت ابدى و اخروى محروم گشته اند. اسلام همان گونه که شراب و محرمات دیگر را به خاطر مفاسدى که در این گناهان وجود دارد حرام نموده است، بى حجابى را هم بر اثر مفاسد گوناگون آن ممنوع فرموده است. اسلام می‌ خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می‌ کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد. زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى جامعه نشوند. زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه هاى شهوانى و حیوانى است. در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می‌ شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد. بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است. مسئلة حجاب براى زن، یک حکم مسلم و قطعى اسلامى و قرآنى است و خداى عالم با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، حجاب را واجب فرموده است. آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟ با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار می‎دهند آشکار می‎گردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزله‎ی سنگ بنای دیگر حجاب‎ها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست. البته، همان‎گونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمی‎توان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر می‎شود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامت‎ها و نشانه‎های عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسان‎هایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد. برخی با این عبارت که «در سال‎های نخست انقلاب اسلامی، بیش‌تر خانم‎ها از چادرهای رنگ روشن و گلدار استفاده می‎کردند که پوشش خوب و کاملی نیز بود»، خواسته‎اند این شبهه را القا کنند که چادرهای زنان در سال‎های نخست انقلاب واجد چهارچوب شرعی بوده است. آیا ادعای مذکور درست است؟ پاسخ: اولاً، بر فرض بپذیریم که خانم‎ها در اول انقلاب از چادرهای گلدار و رنگ روشن استفاده می‎کردند، مگر هر کاری که در سال‎های نخست و پرالتهاب انقلاب ـ که به طور طبیعی به دلیل مسائل روزمره و پیچیده‌ی انقلاب، فرصت تبیین و تعمیق مبانی دینیِ وجود نداشته است ـ توسط بانوان انجام شده است، شرعاً خوب و قابل دفاع است که اکنون پس از بیست سال، عمل‌کردِ آن زمان، ملاک و معیار و حجت شرعی باشد؟روشن است که عمل مقطعی عده‎ای از زنان در سال‎های نخست پر التهاب انقلاب، شرایط سیره‌ی متشرعه را ندارد تا قابل پذیرش باشد؛ و از این رو، نمی‎توان به آن استناد نمود؛ زیرا استفاده‌ی زنان از چادر رنگارنگ و گلدار در مواجهه با نامحرم، در صورتی که باعث جلب توجه نامحرم و تحریک مردان گردد، مخالف حجاب مورد قبول قرآن و سیره‌ی عملی فاطمه‌ی زهرا(س) و زنان انصار است، که در بیرون منزل از جلباب و چادر مشکی استفاده می‎کردند. ثانیاً، داوری در باب پوشش خوب و کامل و شرعی، مسئله‎ای دقیق و پیچیده و تخصصی است که کارشناسان و متخصصان مسائل اسلامی، یعنی فقها و مراجع تقلید باید در مورد آن اظهار نظر نمایند؛ همانند مسائل پزشکی که اموری تخصصی‎اند و افراد غیر متخصص در پزشکی، عقلاً و شرعاً مجاز به اظهار نظر درباره‎ی آنها نیستند. استماع صدای زن ؟ ظاهرا مسلم است که شنیدن صدای زن در صورتی که تلذذ و ریبه در کار نباشد جایز است . مرحوم آیة الله سید محمد کاظم طباطبائی‏ یزدی در عروه الوثقی باب نکاح فصل اول مسأله 39 می‏فرماید : " لا بأس بسماع صوت الاجنبیة ما لم یکن تلذذ و لا ریبة من غیر فرق بین‏ الاعمی و البصیر و ان کان الاحوط الترک فی غیر مقام الضروره ، و یحرم‏ علیها اسماع الصوت الذی فیه تهییج للسامع بتحسینه و ترقیقه . قال تعالی: " « فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض »" یعنی : شنیدن صدای زن در صورتی که تلذذ و ریبه نباید جایز است ولی در عین حال مادامی که ضرورتی نیست ، ترک آن بهتر است . و بر زن حرام است‏ که بخواهد صوت خود را نازک کند و نیکو سازد به طوری که تحریک آمیز باشد ، چنانکه خدای متعال در قرآن خطاب به زنان پیغمبر اکرم صلی الله‏ علیه و آله و سلم می‏فرماید : در حرف زدن صدا را نازک و مهیج نکنید که‏ موجب طمع بیماردلان گردد " مسأله جواز استماع صدای زن ، جزء مسلمات است و دلیل آن سیره قطعی بین‏ مسلمین و ضروری بودن و مخصوصا سیره قطعی تاریخی رسول خدا و ائمه اطهار است علاوه بر این ، مفهوم آیه مذکور اینست که حرف زدنی که در آن کرشمه و ناز به کار نرود جایز است . یعنی خود این آیه دلیل بر جواز همسخن شدن زن‏ و مرد اجنبی است تنها شهید اول است که در لمعه می‏فرماید : " و یحرم سماع صوت الاجنبیه‏ " ، و بعضی از فقهاء معاصر احتمال داده‏اند که خطائی از نساخ رخ داده‏ است و مثلا " لا یحرم " را " یحرم " نوشته‏اند در مورد مسأله دوم شکی نیست که حتی در صورتی که تلذذ و ریبه هم نباشد ، دست دادن زن و مرد اجنبی جایز نیست مگر اینکه جامه‏ای حائل باشد مانند دستکش . در این مسأله ، هم در روایات و هم در فتاوای فقهاء اتفاق کلمه‏ می‏باشد . در بعضی از روایات علاوه بر اینکه قید شده که مصافحه بدون حائل‏ نباشد ، اضافه شده که باید دست را فشار ندهند . مرحوم سید در عروه‏ الوثقی بعد از مسأله پیش می‏فرماید : " لا یجوز مصافحة الاجنبیة . نعم لا بأس بها من وراء الثوب " یعنی‏ دست دادن با زن بیگانه جایز نیست ، ولی اگر جامه‏ای حائل باشد مانعی‏ ندارد . دست دادن زن ومرد؟ بدیهی است که جایز بودن دست دادن با زن بیگانه در صورت حائل بودن‏ جامه یا دستکش ، مشروط به اینست که تلذذ و ریبه‏ای در کار نباشد ، اما اگر تلذذ و ریبه در کار باشد همانطور که بعضی‏ از فقهای دیگر در حاشیه عروه یادآوری کرده‏اند قطعا حرام است . محدودیت‎ها (در مورد لباس) باعث شکستن حرمت افراد و ایجاد عقده و حسرت می‌گردد؟ پاسخ: واقعیت این است که محدودیت‎ها (در مورد لباس) باعث شکستن حرمت افراد نمی‌شود، بلکه دقیقاً برعکس، آزادی به معنای نفی محدودیت‎ها، باعث عدم احترام به افراد و انهدام ارزش‎ها می‎گردد. برای تصدیق این سخن، کافی است نیم نگاهی به طرز لباس پوشیدن افراد در قسمت‎های مرفه‌نشین شهرهای بزرگ، مثل تهران بیفکنیم و ببینیم که چگونه این افراد با سوء استفاده از آزادی، ارزش‎ها و هنجارهای دینی مربوط به پوشش اجتماعی را که قانوناً ملزم به رعایت آن هستند، زیر پا می‎گذارند و حتی آنها را به تمسخر می‎گیرند. اما این‌که گفته‌اند محدودیت‎ در لباس، تنها باعث ایجاد عقده و حسرت‎ در افراد می‌شود، کلامی مبهم است و معلوم نیست مراد گوینده، چه اشخاصی هستند؟ اگر مراد گوینده این است که محدودیت‎ها در مورد لباس زنان و دختران جوان، باعث شکل‎گیری عقده‎ها و حسرت‎های جنسی و روانی در پسران جوان می‎گردد، واقعیت این است که برعکس، آزادی پوشش به معنای نفی محدودیت در لباس بانوان و دختران جوان، باعث انعقاد حسرت‎ها در پسران می‎گردد، و با اندک تأملی تصدیق می‎گردد در جامعه‎ای که بخش عظیم آن جوانانی هستند که به دلیل شرایط سنی و تحریکات مختلف روانی به وسیله‌ی محصولات آلوده‌ی فرهنگی، مانند بعضی از فیلم‎ها، رمان‎ها و نوارهای مبتذل، در معرض طغیان غرایز جنسی هستند و از طرفی ازدواج نیز در جامعه بسیار سخت شده است، چگونه ممکن است آزادی پوشش دختران جوان و نفی محدودیت در لباس، باعث شکل‎گیری عقده‎ها و حسرت‎های روحی و روانی پسران جوان درباره‌ی مسائل جنسی نگردد. چه زیبا، امام صادق(ع) در روایتی فرموده ‎اند: النظر سهم من سهام ابلیس مسموم کم من نظرة اورثت حسرة طویلة؛ نگاه ناپاک، تیری از تیرهای مسموم و آلوده‌ی ابلیس است و چه بسیار نگاهی که باعث عقده و حسرت طولانی می‎گردد. همین واقعیت در شعر شاعر این‎گونه بیان شده است: زدست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد ولی اگر مراد گوینده‌یِ محترم این است که محدودیت در لباس‎ و پوشش بانوان و دختران جوان، باعث شکل‏گیری عقده‎ها و حسرت‎هایی در خود دختران می‎گردد؛ چون در آرزوی پوشیدن لباس‎های رنگین و مدل‎های مختلف آن ناکام می‎شوند، در پاسخ می‎گوییم. اولاً، در فرهنگ اسلامی و قرآنی، زنان نه تنها در استفاده‌ از زینت‎آلات و لباس‎های زیبا منع نشده‎اند، بلکه تشویق نیز شده‎اند. جواز استفاده‌ی زنان از لباس زربافت و حریر، از جمله شواهد در نظر گرفتن علاقه‌ی فطری زنان به خودآرایی و زیباگرایی است. امام باقر(ع) در روایتی فرموده است: لاینبغی للمرأة ان تعطل نفسها و لو ان تعلق فی عنقها قلادة؛سزاوار نیست زنی خود را بدون زیور واگذارد، لااقل گردن‌بندی به گردن آویزد. ولی اسلام در کنار توصیه‌ی زنان به خودآرایی، به منظور پاک ماندن محیط اجتماعی، به حجاب و پوشاندن زینت‎ها و زیبایی‌ها و عدم تبرّج و خودنمایی در مقابل نامحرم نیز دستور داده است؛ چون نمایش زینت‎ها و لباس‎های زیبا باعث تحریک و تهییج می‎شود. و لایبدین زینتهن الا لبعولتهن غیر متبرجات بزینة و لا تبرجن تبرج الجاهلیة‌ الاولی ثانیاً، رعایت اندازه و حدود لباس و پوشش، در معدودی از زنان و دختران که در اثر تربیت نادرست، حاضرند برای اشباع غریزه‌ی خودآرایی، زیبایی‎های ظاهری و باطنی خود را، حتی به مردان نامحرم نیز نمایش دهند، ممکن است عقده‎ها و حسرت‎هایی برای برخی ایجاد نماید، ولی در مجموع، نمی‎توان انکار نمود که حجاب، دستوری حکیمانه است که برای سلامت روحی و روانی همه‌ی پسران جوان و حتی زنان، خصوصا گروهی که اندام و یا لباس زیبا ندارند مفید است. چه زیبا گفته‎ است یکی از زنان مسلمان: حجاب، حتی از ایجاد عقده‎ها و حسادت‎ها در میان زنان جلوگیری می‎کند. چرا باید زنی به خاطر این که اندام زیبا ندارد احساس حقارت و کوچکی کند و دیگری به واسطه‌ی داشتن اندام موزون و زیبا به دیگران فخر بفروشد. حدود آزادی اظهار نظر درباره‎ی حجاب و لباس شبهه: بعضی با این عبارت که «اصلا مگر ما حق داریم راجع به لباس پوشیدنمان نظر بدهیم؟» خواسته‎اند این شبهه را القا کنند که افراد حق اظهار نظر درباره‌ی لباس را ندارند. آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: اولاً، با وجود این که برگزاری هم‎اندیشی با حضور جوانان و انتشار نظرهای آنها در سطح عمومی به وسیله‌ی روزنامه، خود بهترین دلیل و شاهد است که جوانان حق اظهار نظر درباره‌ی لباس پوشیدن را دارند؛ لکن معلوم نیست چرا گوینده‎ی محترم به طور غیر واقعی، و به دور از صداقت، با تبلیغ به روش القایی در صدد تلقین وجود زور و فشار درباره‌ی لباس است. ثانیاً، بدون تردید گوینده‌ی محترم قبول دارد که اظهار نظر نیز، همانند هر عمل دیگری باید مطابق قاعده و روشمند باشد؛ یعنی اظهار نظر در زمینه‌ی مسائل مهم و نیازمند کارشناسی مثل مسئله‎ی حجاب، حداقل باید براساس یکی از دو قاعده‌ی عقلایی زیر باشد: الف) خود فرد در زمینه‎ای که اظهار نظر می‎کند متخصص و کارشناس باشد. ب) به نظر متخصصان و کارشناسان، استناد و تکیه کند. با دقت و مطالعه‎ی اظهار نظرهای افراد شرکت کننده در هم‎اندیشی، به روشنی فهمیده می‎شود که متأسفانه هیچ یک از دو قاعده‌ی عقلایی فوق در آن رعایت نشده است. ثالثاً، درباره‌ی‌ اظهار نظر افراد غیر متخصص، مثل جوانان شرکت کننده در هم‎اندیشی مذکور، سه دیدگاه مهم قابل طرح است: الف) دیدگاه افراطی. دیدگاهی که می‎گوید افراد غیر متخصص نیز، حتی بدون استناد به نظر کارشناسان و یا حضور آنان در هر مسئله‎ی مهمی حق اظهار نظر دارند. برگزاری هم‌اندیشی جوانان درباره‎ی لباس، بدون حضور و نظر کارشناسان، و چاپ گزارش آن توسط روزنامه‌ی نوروز، مؤید این است که دیدگاه مذکور مورد قبول گزارش دهنده‎ی محترم و هم‌فکران ایشان است. نقد: دیدگاه فوق قابل دفاع منطقی نیست؛ زیرا تردیدی نیست که اظهار نظر افراد ناآگاه درباره‌ی مسائل مهم و نیازمند کارشناسی، بدون استناد به نظر کارشناسان و بدون حضور آنها، باعث طرح نظرات نادرست در اذهان مردم، خصوصا جوانان می‎گردد. مهم‎تر این‎که وقتی این‎گونه نظرها در «روزنامه» منتشر گردد، پیامدهای منفی آن چندین برابر است؛ زیرا از مصادیق آشکار تشویش اذهان عمومی است. ب) دیدگاه تفریطی. دیدگاهی که می‎گوید افراد به طور مطلق، هرگز حق اظهار نظر درباره‌ی هیچ مسئله‌ای را ندارند. نقد: این دیدگاه نیز غیر منطقی است، و قابل دفاع عقلانی نمی‎باشد؛ زیرا مهم‌ترین لازمه‌ی منفی آن، احترام نگذاشتن به شخصیت افراد و تقویت استبداد رأی در جامعه است که امر مردودی می‎باشد. امیرمؤمنان امام علی(ع) در روایتی تصریح فرموده‌اند: من استبدَّ برأیه هلک و مَنْ شاور الرجال شارکها فی عقولها[9]؛ هر انسانی که استبداد به رأی داشته باشد هلاک و گمراه می‌شود؛ و هر کسی که با دیگران مشورت کند، در عقل‌های آنها شرکت جسته است. ج) دیدگاه اعتدالی. دیدگاهی که می‎گوید افراد غیر کارشناس با استناد به نظر کارشناسان یا با حضور آنها، درباره‌ی مسائل مهم، از جمله لباس می‎توانند اظهار نظر کنند. این دیدگاه ایرادهای دو دیدگاه قبل را ندارد؛ بنابراین، دیدگاهی منطقی و قابل دفاع عقلانی است. ما معتقدیم هم‎اندیشی جوانان درباره‎ی لباس اگر با مطالعه و تحقیق قبلی و با استناد به نظر کارشناسان و یا با حضور آنان برگزار می‎گردید، بسیاری از مطالب نادرست مطرح شده[10] با تذکرات و راه‌نمایی‎های آنها جرح و تعدیل می‎شد و فرهنگ‎سازی به مفهوم صحیح و دقیق آن صورت می‎گرفت. بعضی با این عبارت که «نگاه ارزشی به رنگ، موجب شده تا افراد کنترل‎های محسوس و غیر محسوسی را بر نوع پوشش خود از سوی اطرافیان و محیط‎های مختلف احساس کنند» خواسته‎اند این گونه القای شبهه نمایند که نگاه ارزشی از سوی افراد و محافل دینی به حجاب دارای رنگ تیره، مثل چادر مشکی باعث می‎شود افراد دیگری که از حجاب‎های غیر مشکی استفاده می‌نمایند تحت فشار اجتماعی، روحی و روانی قرار ‌گیرند. آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: این که هنجارها، ارزش‎ها، آداب و رسوم هر جامعه‎ای یک نوع فشار روحی و روانی بر افراد مخالف با آن هنجارها وارد می‎نماید، اجمالاً مورد قبول است؛ ولی این مطلب اختصاص به عدم استفاده از چادر مشکی ندارد؛ زیرا اگر یک زن محجبه نیز بخواهد با چادر مشکی وارد یکی از شهرهای کشورهای اروپایی ـ که زنان آن جا معمولاً بی‎حجاب یا بدحجاب هستند و اساساً از چادر مشکی استفاده نمی‎کنند ـ وارد شود، یا مثلاً در داخل ایران، زن محجبه‎ای از یک شهر مذهبی با چادر مشکی وارد منطقه‎ای گردد که غالباً بدحجاب هستند و یا از چادر کم‌تر استفاده می‎کنند، با فشارهای اجتماعی که از ناحیه‌ی محیط بدحجاب بر او وارد می‎شود مواجهه است؛ بنابراین، وجود این‎گونه فشارهای اجتماعیِ نشأت گرفته از فرهنگ و آداب و رسوم جوامع، مختص زنان غیر محجبه نیست، بلکه امری عمومی است. نکته مهم این است که نوع پوشش در جامعه‌ی اسلامی باید معقول و مشروع و قابل دفاع عقلانی و شرعی باشد. هر فردی باید با توجه به ملاک یاد شده عمل نماید و نیز تسلیم فشارهای اجتماعی نامشروع نگردد و به تعبیر قرآن، در راه خدا و احکام الهی تلاش کند و از سرزنش دیگران نهراسد: یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم. در روایتی از امام کاظم (ع) در درباره‎ی چشم و هم‎چشمی نکردن و دهن‎بین نبودن و تسلیم فشارهای اجتماعی نامشروع نشدن، چنین آمده است: یا هشام: لو کان فی یدک جوزة و قال الناس فی یدک لؤلؤة ما کان ینفعک و انت تعلم انها جوزة و لو کان فی یدک لؤلؤة و قال الناس انها جوزة ما ضرّک و انت تعلم انها لؤلؤة؛[13] ای هشام اگر گردویی داشته باشی و همه بگویند لؤلؤ است سودت ندهد و تو خود می‎دانی که گردوست و اگر لؤلؤی در دستت باشد و مردم بگویند گردوست، زیانت نرساند و تو خود می‎دانی که لؤلؤ است. بعضی با این عبارت که «چرا نمی‎گذارند آن طور که دوست داریم لباس بپوشیم»خواسته‎اند این گونه ادعا نمایند که در لباس پوشیدن آزاد نیستند. آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: اولاً، برخی عبارت‎های گوینده‎ی محترم، مثل این عبارت که «مونا شاهرخی و بهزاد خلیفه، همین لباسی را که پوشیده‎اند دوست دارند»‌ حاکی از عدم صحت ادعای فوق است؛ زیرا عبارت ذکر شده گویای این است که افراد یاد شده همان لباسی را که دوست دارند پوشیده‎اند و در پوشیدن لباس آزاد بوده ‎اند. ثانیاً، واقعیت خارجی، حاکی از لباس پوشیدن افراد براساس ملاک‌های مورد علاقه‌ی خود و با تفاوت بسیار از نظر جنس، مدل و رنگ است که روزانه در کوچه و خیابان نیز با آن مواجهیم، و برخی عبارت‎های روزنامه‎ی نوروز نیز تکذیب کننده‎ی ادعای یاد شده است؛ زیرا گزارش دهنده‎ی محترم نیز به یک دنیا تفاوت در لباس‎های افراد شرکت کننده در هم‎اندیشی که نمونه‎ی کوچکی از یک دنیا تفاوت در لباس پوشی افراد جامعه است تصریح کرده است «به نحوه‎ی لباس پوشیدن‎ها که نگاه می‎کنی متوجه کلی تفاوت می‎شوی. مهدی جبرکش را با تی‎شرت مشکی و شلوار جین می‎بینی که کنار امیر رسولی با پیراهن چهار خانه‎ای که یقه‎اش را کیب بسته نشسته است. بین لباس‎های ملیحه و کتایون یک دنیا تفاوت دیده می‎شود.»[16] ثالثاً، اگر مراد گوینده این است که افراد به طور مطلق و بدون پذیرش هیچ حد و مرزی، هر لباسی را که دوست دارند بتوانند بپوشند ولو مطابق هنجارها و ارزش‎های معقول و مقبول جامعه نباشد، پاسخ این است که چنین آزادی مطلقی وجود ندارد و به فرض وجود، معقول نیست. موجود نیست، چون ما عملاً مشاهده می‎کنیم حتی در کشورهایی، مثل فرانسه که می‎گویند مهد آزادی است چگونه از پوشش دلخواه دختران محجبه جلوگیری می‎کنند، اما معقول نیست؛ زیرا عقل نیز حکم می‌کند که تمام اعمال و رفتار اعضای جامعه، از جمله لباس پوشیدن، باید تحت ضابطه و قانون مشخص و معقولی انجام گیرد تا آن جامعه در فرهنگ پوشش دچار هرج و مرج نگردد. رابعاً، اگر در موردی فردی دوست داشته باشد لباس خاصی را بپوشد، لکن خودش با تأمل و دلیل منطقی، یا با تذکر و راه‌نمایی دیگران، یا حتی تحت تأثیر فشار اجتماعیِ برآمده از فرهنگ صحیح جامعه و آداب و رسوم مردم، پوشش و حجاب منطقی دیگری را ترجیح داد، شبیه آنچه که در گزارش هم‎اندیشی نیز آمده است «ملیحه رضاخان با اشاره به مقنعه‎اش می‎گوید حقیقت این است که می‎خواستم روسری سر کنم، اما فکر کردم شاید این جا (نشست هم‎اندیشی) زیاد خوب نباشد»[17] تردیدی نیست که در این گونه موارد، آزادی فرد سلب نشده است، بلکه فرد بر اساس پذیرش این اندیشه منطقی طرح شده در ضمن هم‎اندیشی «لباس خوب، لباسی است که در عین سادگی، مناسب هم باشد. هر لباسی برای جایی خوب است و باید عرف و فرهنگ را در انتخاب لباس رعایت کرد»[18] بلوغ فکری خویش را به نمایش گذارده و به طور منطقی پذیرفته است که نباید تابع احساسات و علایق زودگذر بود، بلکه باید بر اساس ملاک و معیارهای معقول و مشروع، به تناسب هر جایی لباسی متناسب با آن را انتخاب کرد؛ و ممنوعیت استفاده از لباس شهرت در احکام نورانی اسلام نیز بر اساس همین نکته است. این عین حریت و آزادی مطلوب است که انسان خودش را از قید و بند شهوت و از جمله شهوت مدپرستی رایج در جامعه آزاد نماید و چه نیکو فرموده است امیر مؤمنان امام علی(ع): من ترک الشهوات کان حراً؛[19] هر کسی که شهوت‎ها و خواهش‎های نفسانی را ترک نماید، آزاد است. «دختری که در آرزوی پوشیدن یک بلوز بلند و شلوار گشاد است، نه نامسلمان است، نه بی‎دین و نه هرج و هرج طلب؛ بد نیست گاهی به صداقت او هنگام نماز هم بیندیشیم»؛ چه مغالطات و سوء استفاده‎ای از عواطف مذهبی جوانان در تعبیر فوق صورت گرفته است؟ ‎ اولاً، ما نیز قبول داریم که هر دختر جوانی که در آرزوی پوشیدن لباس‎های فوق است، لزوماً نامسلمان و یا بی‎دین نیست، بلکه برعکس، معتقدیم چون زنان به طور فطری و غریزی بیش‌تر از مردان به خودآرایی و زیبایی خود اهمیت می‎دهند، در احکام نورانی اسلام که مطابق با فطرت انسان است با تشویق زنان به آرایش و خودآرایی، زمینه‌ی اشباع و پاسخ‌گویی این نیاز زنان به خوبی فراهم شده است؛ ولی اسلام علاوه بر نیاز فطری مذکور، نیاز فطری دیگر زنان به حجاب و پوشش را نیز در نظر گرفته است؛ و چه زیبا در احکام متعالی خویش بین دو نیاز فطری و غریزی زنان، یعنی نیاز به خودآرایی و نیاز به حجاب و پوشش جمع نموده است. از طرفی زنان را تشویق نموده که از زیورآلات و دیگر پوشش‌های زیبا استفاده نمایند و از طرف دیگر، به زنان دستور داده است از طریق حجاب و پوشش، از ارائه و نمایش آن به نامحرم و در نتیجه، تحریک روحی و روانی دیگران اجتناب نمایند. ثانیاً، منکر صداقت جوانان عزیز نمازخوان در موقع نماز نیستیم، بلکه به صداقت آنان می‎اندیشیم و به آن احترام می‎گذاریم؛ ولی معتقدیم نباید آن گونه که عبارت گوینده‌ی محترم القا می‎کند، عواطف مذهبی جوانان، مثل صداقت در نماز، مورد سوء استفاده و مغالطه قرار گیرد. ثالثاً، معتقدیم اگر صداقت در نماز همراه با عفت و نجابت در پوشش مقابل نامحرم نباشد، مقدار صداقت در نماز هم مورد تردید قرار می‎گیرد؛ زیرا احکام نورانی اسلام احکامی یک پارچه است که باید به تمام آنها مؤمن و عامل بود. هم‎چنین معتقدیم اعمال صالح در یکدیگر تأثیر متقابل دارند، به گونه‎ای که انجام یک عمل صالح در تشویق انسان به سمت کارهای صالح دیگر و ترک کارهای منکر و ناپسند مؤثر است؛ با این توضیح که مثلاً قرآن نماز را بازدارنده از کارهای ناشایست و نامطلوب معرفی می‎کند: إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ. و از طرفی چون قرآن شکل حجاب بیرون از منزل بانوان در مقابل نامحرم را مقنعه «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ»[22] و چادر «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ»[23] معرفی می‎نماید؛ بنابراین، پوشیدن بلوز بلند و شلوار گشاد بدون مقنعه و چادر را برای بانوان و دختران جوان در مقابل نامحرم کاری ناشایست و نامطلوب می‎داند؛ زیرا باعث جلب توجه نامحرم و تحریک روحی و روانی می‎گردد، و روشن است که یک دختر متدین و نماز‎خوان، کاری که قرآن آن را نامطلوب می‎داند، انجام نخواهد داد. بعضی با این عبارت «سیاه که در اسلام مکروه است. من نمی‎دانم! مقررات می‎گوید رنگ تیره، جوراب ضخیم، مانتوی بلند و گشاد، آستین بلند، شلوار پارچه‎ای گشاد، همین و همین و همین». این گونه القای شبهه کرده‎اند که مقررات موجود لباس‎پوشیدن زنان در کشور، خلاف اسلام است. آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: اولاً، واقعیت بیرونیِ لباس پوشیدن بانوان در سطح جامعه و استفاده از انواع و اقسام جوراب‎های نازک و مانتوهای کوتاه و شلوارهای تنگ با رنگ‎های بسیار متنوع، حاکی از این است که یا اساساً مقررات یاد شده وجود خارجی ندارد، یا بر فرض وجود، متأسفانه به آن عمل نمی‎شود؛ ولی به هر حال، نتیجه‌ی هر دو احتمال مذکور واقعیت نداشتن اجبار بر پوشش خاصی است که عبارت گوینده‌ی محترم، به دروغ و به طور غیر واقعی القا کننده‌ی آن است. ثانیاً، فرض می‎کنیم ادعای ایشان واقعیت خارجی داشته باشد، همان‎گونه که قبلاً گذشت حجاب تیره برای بانوان و دختران (در مواجهه با نامحرم) کراهتی ندارد؛ بنابراین، ادعای کراهت لباس تیره و مشکی برای بانوان و دختران اساساً نادرست است؛ اما موارد دیگر، مثل جوراب ضخیم، مانتوی بلند و غیره، چون در راستای تأمین حجاب بیش‎تر و بهتر بانوان است، مورد قبول اسلام است؛ لذا مقررات مذکور بر فرض وجود، خلاف اسلام نیست. بعضی با این عبارت که «باید به انسان دنیای امروز اجازه داد که خودش لباس انتخاب کند» خواسته‎اند این شبهه را القا کنند که انسان امروزی در انتخاب لباس آزاد نیست و به او اجازه نمی‎دهند خودش لباس انتخاب کند. آیا ادعای مذکور صحیح است؟ پاسخ: اولاً، واقعیت خارجیِ رفتن افراد، اعم از مرد و زن، دختر و پسر، جوان و غیر جوان به مغازه‎های لباس فروشی و گاهی صرف ساعت‎ها وقت برای انتخاب یک مدل و رنگ خاص، حاکی از این است که افراد در انتخاب لباس آزادند؛ البته طبیعی است که در هر جامعه‎ای به تناسب هنجارها و ارزش‎های حاکم بر جامعه، نوع خاصی از لباس‎ها و پوشش‎ها در مغازه‎ها وجود دارد که به نحوی انتخاب افراد را محدود می‎کند، ولی این امر عمومی است و اختصاص به جامعه‌ی ما ندارد. ثانیاً، در این که انسان موجودی انتخاب‎گر است، تفاوتی بین انسان امروز و دیروز نیست؛ مهم کیفی و ارزشمند بودن انتخاب است. دو شرط زیر در کنار یکدیگر یک انتخاب را کیفی و ارزشمند می‎کند: الف) انتخابی که از روی شناخت و آگاهی صحیح و کامل صورت می‎گیرد. ب) انتخاب آگاهانه‎ای که منجر به تأمین منافع و مصالح حقیقی انسان، اعم از منافع اخروی، دنیوی، فردی و اجتماعی ‎گردد. در خصوص انتخاب لباس نیز همین دو شرط صادق است. ثالثاً، فرض کنید دختر جوانی با لباس بسیار نازک و بدن‎نما از منزل بیرون بیاید؛ اگر از او سؤال کنید این چه نوع لباسی است که پوشیده‎ای؟ و او در جواب بگوید لباسی است که خودم انتخاب کرده‎ام؛ آیا عقل سلیم و شرع حکیم چنین اجازه‌ای به او می‌دهد که با لباس مذکور وارد جامعه شود و باعث تحریک و تهییج جنسی جوانان گردد؟ ما مطمئن هستیم که پاسخ شما نیز به این سؤال منفی است؛ زیرا شما نیز انسان منطقی و معقولی هستید و چهارچوب‎های معقول و مشروع را قبول دارید. هدف از تشریع حجاب اسلامی و فلسفه‌ی حجاب و پوشش چیست؟ ‎ هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست می‎آید: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ؛[17] بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ4؛ اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمی‎دانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند. از قرآن کریم استفاده می‎شود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی هم‎چون: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشم‎ها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است. وَ إِذا سَأَلُْتمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ؛و هرگاه از زنان رسول متاعی می‎طلبید از پس پرده بطلبید، که حجاب برای آن که دل‌های شما و آنها پاک و پاکیزه بماند بهتر است. وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛ و زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشسته‌اند و امید ازدواج و نکاح ندارند، بر آنان باکی نیست که اگر اظهار تجملات و زینت خود نکنند، نزد نامحرمان جامه‎های خود را از تن برگیرند و اگر بازهم عفت و تقوای بیش‌تر گزینند، بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ای پیغمبر با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادرهای خود فروپوشند که این کار برای این که آنها به عفت و حریت شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوس‎رانان) آزار نکشند بر آنان بسیار بهتر است و خدا در حق خلق، آمرزنده و مهربان است. چون نگاه به نامحرم توسط مردان، باعث تحریک و تهییج جنسی آنان و در نتیجه منجر به فساد می‎شود، خداوند در کنار دستور حجاب و پوشش بدن به بانوان، به مردان نیز دستور به حجاب و پوشش چشم داده و نگاه به نامحرم را بر آنان حرام کرده است؛ چنان‎که از امام رضا(ع) نقل شده است: حُرّم النظر الی شعور النساء المحجوبات بالازواج و غیرهنّ من النساء لما فیه من تهییج الرجال و ما یدعوا التهییج الی الفساد و الدخول فیما لا یحلّ و لا یجمل؛نگاه به موهای زنان با حجاب ازدواج کرده و بانوان دیگر، از آن جهت حرام شده است که نگاه، مردان را برمی‎انگیزد و آنان را به فساد فرا می‎خواند در آنچه که ورود در آن نه حلال است و نه شایسته. از مجموع آیات و حدیث فوق به خوبی استفاده می‎شود که هدف و فلسفه‌ی وجوب حجاب اسلامی، ایجاد تزکیه‌ی نفس، طهارت و عفت و پاکدامنی در بین افراد جامعه، و ایجاد صلاح و پیش‌گیری از فساد است.





      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >